هیس !!! افراد موفق رویاهایشان را فریاد نمی زنند

رویاها آن چیزهایی نیستند که شب ها در خواب میبینید.
رویاهای همان افکاری هستند که اجازه نمیدهند شب ها بخوابید چون آنقدر اشتیاق بدست آوردنشان در شما فوران انگیزه میکند که نمیتوانید وقت تان را با خوابیدن تلف کنید !

این اوضاع زندگی افرادی است که رویایی در سر دارند و رویای آنها اشتیاق وصف ناپذیری در زندگی به آنها میدهند. قبلا راجع به اینکه چقدر رویاهای شما مهم است و اینکه چرا رویای شما فقط یک رویا نیست صحبت کردیم.

شما میدانید که تمام اختراع های بزرگ، کشفیاتی که زندگی بشر را متحول کرد، زندگی های لوکس و مجلل از یک رویا شروع شده است.مثلا، امپراطوری بزرگ والت دیزنی، تنها از رویای یک موش کارتونی (Micky Mouse) شروع شد.

رویاهای معمولا شروع تغییرات بزرگ هستند. رویاها نویدبخش ماجراجویی زندگی است.
اگر فکر کردید فقط به این دنیا آمده اید تا یک زندگی معمولی داشته باشید و یک روزی از این دنیا بروید سخت در اشتباه هستید.

شما با یک هدف به این دنیا فرستاده شده اید و آن هم تحقق رویای تان است.

چون رویای شما متعلق به کل دنیاست.
اگر رویای شما اشتیاق زیادی در شما ایجاد نمیکند، شاید دلیل آن انتخاب اشتباه آن باشد یا اینکه شاید هنوز آنرا کشف نکردید.

رویاهایی که تمام روح و ذهن شما را درگیر خود میکنند، رویاهایی عام المنفعه هستند.

اولین چراغ تولید شده توسط توماس ادیسون بعد از 10000 آزمایش شکست خورده
اولین چراغ تولید شده توسط توماس ادیسون بعد از 10000 آزمایش شکست خورده

وقتی ادیسون پس از9999-مین شکست، تسلیم نشد و یکبار دیگر امتحان کرد تا  لامپ را اختراع کند، رویایی در سر داشت از روشنایی دنیایی که مردم در آن زندگی میکنند.

البته وقتی رویایش را بدست آورد، پول و شهرت و اعتبار نیز بدست آورد… اما پول و شهرت تنها جنبه حاشیه ای رویایش بودند که به اندازه به ثمر رساندنش باعث شادی اش نمی شدند.

اگر رویایی در سر دارید و  رویای شما آتشی در وجود شما شعله ور کرده احتمالا نزد دوستان، خانواده یا همکارانتان میخواهید آنرا به اشتراک بگذارید و به آنها بگویید که چه در سر دارید و این آتش اشتیاق را در آنها نیز برافروزید… لطفا این کار را نکنید !

در این مقاله میخواهیم به شما بگوییم چرا افراد موفق، رویاهایشان را فریاد نمیزنند !
و مهم تر از آن، چه اتفاقی برای افرادی که رویاهایشان را فریاد میزنند می افتد؟ چه سرنوشتی در انتظار این دو گروه است؟

اگر رویاهایی که در سر دارید را بخواهید به دنیا اعلام کنید، این اتفاق ها برایتان می افتد :

سخن آخر؛
تجربه شما از به اشتراک گذاشتن رویاهایتان با دیگران چیست؟

زیر همین مقاله بنویسید تا با همدیگر صحبت کنیم

در همین زمینه، نوشته های دستچین شده زیر را بخوانید :

10 نفر دیدگاه شان را با ما در میان گذاشتید، نفر بعدی شما هستید :
  1. کاربر سوخت جت amed می‌گوید

    البته ادیسون یک آدم دروغگوی شارلاتان بود که نتایج کارهای تسلا را دزدید و به نام خودش ثبت کرد. اسم ادیسون نه تنها نباید به عنوان یک الگو به کار بره، بلکه اصلا نباید به کار بره

  2. کاربر سوخت جت alam می‌گوید

    عالی بود دقیییییقا که همینه متاسفانه تجربه ی همه ست.
    مهم نیست طرف مقابلت که داری باهاش حرف میزنی کیه حتی عزیزانت باشن اما وقتی متوجه حرف تو نيستند انگیزه ات رو چنان نابود میکنن که باورت نمیشه، به نظرم آدم بهتر دنبال تایید و همراهی کسی نباشه و با امید بره جلو.

  3. کاربر سوخت جت nesh می‌گوید

    اگه قرار باشه ایده ها و رویاهامونو به شرکای احتمالی مون نگیم، فقط بخاطر اینکه ممکنه اونو بدزدن، پس چطور میشه تیم درست کنیم؟ اگه همه چیز توی ذهن خودمون مخفی بشه، مجبور میشیم خودمون تنهایی ایده مون رو پیاده کنیم و این تقریبا نشدنیه! چون ما هزار مدل تخصص که نداریم!

    1. کاربر سوخت جت ان می‌گوید

      با سلام، دوست عزیز بحث این مقاله شرکای احتمالی نیست، بلکه افراد عادیست و روزمره زندگی تان مد نظر است.

  4. کاربر سوخت جت sein می‌گوید

    من آدم درون گرایی هستم و به روابط درجه یکم همیشه ایده هامو با جزییات کامل توضیح میدم!!! ولی یواش یواش دارم این کارمو ترک میکنم. چون ایده هایی که تعریف مکینم ایده های مختص خودمه و کسی تایید نمیکنه و قرار هم نیس کسی تایید کنه! به خاطر همین باعث کاهش شدید انگیزه میشه! تصمیم گرفتم به کسی از مسیر موفقیتم نگم و نتایج مثبت رو بیشتر بگم! شما هم تصمیم بگیرید حس خوبیم داره که به کسی نمیگی و تلاش میکنی و ورودی های منفی ات کمتر هم میشه 🙂

    1. کاربر سوخت جت boy می‌گوید

      یک سال پیش متوجه شدم ویژگی هایی که من دارم ، باعث میشود دیگران من را حقیر و کوچک بدانند و به ایده های من اهمیت ندهند
      من تمرکز نداشتم
      من محکم و با قطعیت صحبت نمیکردم
      من مدام نظریه هایی که میساختم را عوض میکردم
      من کم رو بودم
      من موقع حرف زدن هول میشدم
      من اعتماد به نفس و عزت نفس نداشتم
      من شاد نبودم و صدای من حالت آهنگین نداشت
      من هرگز از توانایی ها و موفقیت هایم به دیگران نمیگفتم و در این مواقع کاملا وجود توانایی را در خودم منکر میشدم
      و …
      تمام این صفات باعث شدند تمام اطرافیانم ( از دایی تا دختر خاله ام ) من را دست کم بگیرند و من را دوست نداشته باشند و پشت پرده صفت های تحقیر آمیز برای من به کار ببرند
      من بعد از اینکه فهمیدم این صفات باعث این مشکلات شده است ناراحت شدم و تصمیم گرفتم با قرص و دارو تمام آن ها را از بین ببرم
      اما بعد یک تصمیم بهتر گرفتم
      من تصمیم گرفتم ضمن حفظ این صفات ، یک سری صفات که آن ها را ندارم ، تقلید کنم و جلوی دیگران وانمود کنم که من آن هستم و دیگران آن کس که قبلا بودم نیستم
      من عامدانه و بدون قلیان درونی ، صفات و ویژگی هایی را در خودم به وجود اوردم و در جمع دیگران ، حتی در حضور مادرم این ویژگی ها را از خودم بروز دادم
      من یک ماسک پیشرفته بر روی صورتم گذاشتم . با اینکه هر لحظه دوست داشتم از آن فاز دروغین خارج شوم و طبق طبیعتم عمل کنم اما خودم را کنترل کردم و اجازه ندادم چهره ای که ساخته ام خراب شود
      بعد از آن ..
      کم حرف و ساکت شدم
      در بحث ها و گفت گوهای آن ها شرکت نکردم
      ایده ها و نظراتم را به آنها نگفتم
      از شنیدن ایده های انها هیجان زده و مضطرب نشدم
      احساس ترس ، شادی و غم خودم را نشان ندادم
      صورتم را جدی کردم
      فاز غرور و خود بزرگ بینی را تقلید کردم و اینگونه نشان دادم که خیلی اعتماد به نفس دارم
      در صورت لزوم فقط پیروزی ها و موفقیت هایم را برای ان ها بازگو میکردم آن هم با اغراق و بزرگ نمایی ( درست مثل کاری که خودشان همیشه میکردند )
      مسیر ها و ابزار هایی که با آن ها به یک چیز رسیدم را کلا از بیان حذف کردم
      با پایین ترین فرکانس صدا صحبت کردم
      در واکنش به حرف های آنها از کوتاه ترین جملات استفاده کردم
      جمله هایم را تشریح نکردم و توضیح ندادم
      به وضعیت های عاطفی که دیگران در آن قرار می گرفته اند بی احساس شدم و واکنش نشان ندادم تا در نظر آن یک فرد مقتدر جلوه کنم زیرا اقتدار یعنی عدم توجه به احساسات دیگران

      بعد از انجام این تغییرات ، رفتار اطرافیانم با من هم تغییر کرد
      آن ها دیگر من را تحقیر نکردند
      برای اولین بار در زندگی ام به من احترام گذاشتند ، دیگر با من شوخی نکردند ، دیگر من را اذیت نکردند

  5. کاربر سوخت جت etic می‌گوید

    واقعیت -_-

  6. کاربر سوخت جت pour می‌گوید

    چه موقعیت ها و انگیزه هایی که بخاطر این سهل انگاری از دست دادم!
    همیشه مادرم بهم میگفت: پسر اگه میخوای کاری بکنی به کسی نگو چشمت میزنن!! الان میفهمم یعنی چی!؟ تاثیر منفی صحبت های دیگران همیشه باعث شده یا درجا بزنم یا ایده از دستم بپره…”اگه نمیتونی مثل یک شیر در روشنایی روز باشی، پس مثل یک سایه در دل شب باش”

  7. کاربر سوخت جت a.ba می‌گوید

    دقیقا من وقتی حتی وارد مذاکره ای میشم و موفق میشم وقتی این موفقیت رو بیان میکنم متوجه میشم اوضاع کاملا برمیگرده ، زمانی ک هدفی دارم وقتی بیان میکنم متوجه میشم همه چیز دست به دست میدهند تا من و از اون هدف دور کنند ، وقتی راجع به ایده ای یا کاری با کسی صحبت میکنم انگیزه ی انجام اون برای خشک میشه اسم این مقاله میتونست (در مورد ایده هایتان صحبت نکنید و موفق شوید) سپاس بابت مطالب زیبا

  8. کاربر سوخت جت llah می‌گوید

    دقییقا همین اتفاقات برای منم افتاده
    خیلی ممنون بابت مطالب
    باعث شد خیلی کارایی که دودل میشدم برای گفتنشو، دیگه نشم

نظرتان را ارسال کنید

دیدگاه تان را با ما در میان بگذارید...

ما به دیدگاه شما احتیاج داریم؛ پس بیایید دیدگاه و نقطه نظرات مان را با همدیگر به اشتراک بگذاریم تا یک اجتماع موفق از افکار برنده با همدیگر بسازیم.

**‌به ازای هر یک دیدگاه سازنده، یک روز اشتراک رایگان پروژه سوخت جت دریافت کنید**