آیا افراد خجالتی و تنها هم میتوانند موفقیت‌های بزرگی بدست آورند؟

دوستان عزیز من، فکر می‌کنم تاکنون برای خیلی از شما پیش‌آمده که این سؤالات را از خودتان بپرسید:

من درون‌گرا هستم یا برون‌گرا؟ بیشتر احساساتی هستم یا منطق‌گرا؟ ایده آل گرا هستم یا واقع‌گرا؟…

خوب بالطبع برای جواب دادن به این سؤالات باید یا چندین جلسه به ملاقات یک روانشناس برویم تا ایشان بتوانند این راه را برای ما آسان‌تر نمایند یا راه ساده‌تری هم هست و آن این است که از گوگل استفاده کنیم و با یک جستجو ساده ده‌ها (!) آزمون مرتبط با شناخت شخصیت مثل مایرز، بریگز و …غیره پیدا کنیم و با انجام دادن آن آزمون‌ها و نتایجی که به دست می‌آید بتوانیم به سؤالات بالا جواب بدهیم؛ اما چرا باید خصوصیات ذاتی را بشناسیم؟ اصلاً خودشناسی چه فایده‌ای دارد؟

شاید شما جواب بدهید: خب خیلی ساده است ما باید ابعاد وجودی خود را کشف کنیم و با شناختی که حاصل می‌شود بتوانیم زندگی شادتر و رضایتمندتری رو تجربه کنیم؛ اما بیاید کمی روراست‌تر باشیم، دلیل این‌که خیلی از افراد از چنین آزمون‌هایی استفاده می‌کنند این است که بتوانند ضعف‌ها، ناکامی‌ها و شکست‌های خود را در پرده آن بپوشانند و در بسیاری مواقع پشت این جمله قشنگ پنهان می‌شوند که ما همان‌طور که هستیم باید خودمان را بپذیریم.

اگر واقعاً بخواهیم این دیدگاه را بپذیریم پس تکلیف پشتکار، تلاش و انگیزه برای پیشرفت چه می‌شود؟ لابد باید بی‌خیال رؤیاها و اهدافمان بشویم و با حصارهایی که دورتادور اهداف و استعدادهایمان کشیدیم زندگی کنیم.

بیایید باهم یک مقدار مسئله را بیشتر بازکنیم، شاید بگویید جامعه ما آن‌طور که هستیم ما را قبول ندارد، خب البته خیلی بیراه هم نمی‌گویید. در جامعه‌ای که همه‌جا حرف از اجتماعی بودن زده می‌شود و اصلاً نیاز به توضیح نیست که بگوییم در دنیای امروزی چه میزان ارتباطات و تعاملات ارزشمند شده است و شاید بدین واسطه نیز شرکت‌های بزرگ بیشتر علاقه‌مند هستند که افراد اجتماعی‌تر را جذب کنند. باوجودی که میدانیم طبق تحقیقات انجام‌شده حدود 50 تا 55 درصد مردان آمریکایی‌ها درون‌گرا هستند، برای زنان این آمار به 47 تا 55 درصد می‌رسد که می‌شود نیمی از جامعه! خوب به نظر شما واکنش این نیمه ساکت‌تر جامعه نسبت به این موضوع چه خواهد بود؟

می‌توانیم سه واکنش متفاوت در برابر این موضوع تصور کنیم:

» دسته‌ی اول

دیدگاه اول که ابتدای مقاله به آن پرداختیم مربوط به افرادی است که می‌پذیرند نمی‌توانند سهمی مهم و نقش اساسی را ایفا کنند و به این نتیجه می‌رسند که امکان پیشرفت در حوزه کار و حرفه برای آن‌ها وجود ندارد.

جالب است بدانیم بسیاری از افرادی که در این دسته قرار می‌گیرند افرادی هستند که ممکن است سال‌ها وقت را صرف مطالعه و کسب دانش در حوزه حرفه خودکرده باشند و حالا که می‌خواهند ثمره و میوه آن را بچشند به این نتیجه می‌رسند! شاید درک این مطلب بتواند یکی از دلایلی که این روزها این آگهی‌ها را در روزنامه‌ها زیاد می‌بینم توضیح دهد:

“بنده جوانی 30 ساله فوق‌لیسانس …آماده همکاری به‌عنوان کارمند اداری، انتظامات را دارا هستم. شماره تماس:…”

البته که تمامی مشاغل ازنظر ما قابل‌احترام و ستایش هستند اما منظور این است که چرا پس از سال‌ها دانش‌اندوزی به‌یک‌باره خود و جامعه خود را از استعدادهایمان محروم می‌کنیم؟

»‌ دسته‌ی دوم

دسته دوم افراد سهم بزرگی را دربرمی گیرند به تأسی از این ضرب‌المثل معروف خارجی هنگامی‌که در روم هستی مانند رومیان رفتار کن. به زبان دیگر همان ضرب‌المثل معروف خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو عمل می‌کنند. آن‌ها اعتقاددارند در صورتی می‌توانند به آن چیزی که می‌خواهند برسند که رفتار آن‌ها مورد انتظار و رضایت جامعه باشد، به زبان ساده این افراد تنها راه را در تقلید رفتارهای برون‌گرایان و خصوصیت‌های شخصیتی آن‌ها می‌دانند.

پرواضح است که در این روش نیز تا زمانی که بتوانیم نقش خود را به‌خوبی بازی کنیم شاید بتوانیم سرنوشت بهتری نسبت به گروه اول داشته باشیم! اما مشکلی که در اینجا به وجود می‌آید این است که ما به‌جای اینکه خود را بپذیریم سعی می‌کنیم کسی باشیم که دیگران او را می‌پذیرند، احساس می‌کنیم که قدرتمندیم چون توانسته‌ایم توجه و رضایت نمدی افراد دیگر را جلب کنیم؛ اما فراموش کرده‌ایم که واقعاً چقدر تنها هستیم:

» دسته‌ی سوم

بهتر است بدانیم دراین‌بین دیدگاه سومی وجود دارد که در آن افراد می‌شناسند، قبول می‌کنند و احترام می‌گذارند. آن‌ها سعی می‌کنند ویژگی‌های ذاتی خود بشناسند و همچنین آن‌ها را قبول کرده و به آن ویژگی‌ها احترام بگذارند. این دسته از افراد خواسته یا ناخواسته از این دیدگاه انیشتین پیروی کرده‌اند که اعتقاد دارد:

هنگامی‌که ما محدودیت‌های خود را بپذیریم می‌توانیم آن‌ها را پشت سر گذاشته و فراتر از آن پیش برویم

شاید اعتقاد داشته باشید که این حرف‌ها بیشتر جنبه شعاری دارد و نمی‌تواند در دنیای واقعی تعریف شود، به همین خاطر اجازه دهید موضوع را کمی ملموس‌تر کنیم. آیا هیچ‌وقت پیش‌آمده که از خودمان سؤال کنیم شرکت‌های بزرگ چگونه به وجود می‌آیند؟ احتمالاً بگویید: مسلماً از تعدادی افراد که رؤیای مشخصی را در ذهن می‌پروراندند و البته به‌اندازه کافی پولدار بوده‌اند که آن را عملی نمایند!

به نظرم داستان تشکیل کمپانی اپل و همکاری جابز و وازنیاک را تقریباً همه شنیده‌اید و تکرار آن حوصله شمارا سر ببرد اما آیا این موضوع را شنیده بودید که استیو وازنیاک در توصیف علل موفقیت خود چه گفته است، او می‌گوید:

 من اگر سال‌ها تنها در اتاقم به کار و تحقیق نمی‌پرداختم هیچ‌وقت نمی‌توانستم به این جایگاه امروزی برسم.

این سخن بسیار با منطق همخوانی دارد چراکه در هر مشارکت موفقی به افرادی نیاز داریم که هم خوب در عمل کار انجام دهند و هم افرادی که بتوانند خوب فکر کنند و سیاست‌گذاری نمایند، هم به کسانی نیاز داریم که در مواقع لزوم سریع تصمیم بگیرند و هم افرادی که راهکارهای مختلف را در نظر گرفته و دور از هیجانات به تصمیم‌گیری بپردازند، کسانی که بتوانند بادانش خود محصول را طراحی کنند و همچنین افرادی که با زبان خود محصول را معرفی و به فروش برسانند. پس متوجه می‌شویم که شاید غیر از پول و داشتن ایده موارد مهم دیگری نیز وجود داشته باشند…

دوستان عزیز من آن چیزی که در این مطلب دوست داشتیم با شما در میان بگذاریم این بوده است که خصوصیات شخصیتی منحصربه‌فرد ما عاملی برای محدودیت ما محسوب نمی‌شود بلکه شناخت دقیق این خصوصیات، احترام گذاشتن به آن‌ها و تلاش برای استفاده و به اشتراک‌گذاری آن‌ها به بهترین نحو عامل رسیدن به موفقیت‌ها و شادکامی‌ها چه در زرنگی شخصی و چه در ایجاد یک کسب‌وکار می‌تواند به‌حساب آید.

لطفاً نگاهی به زندگی به رهبران بزرگی مانند گاندی، روزولت یا مغزهای تجاری و هنری مانند مارک زاگربرگ و بیل گیتس و استیون اسپیلبرگ بیندازید تا متوجه شوید که افرادی که خود را عموماً ساکت و حتی خجالتی توصیف کرده‌اند چگونه به چنین درجاتی از محبوبیت و موفقیت دست‌یافته‌اند. پس بیاییم ویژگی‌های خاص خود را امتیازاتی خاص تصور کنیم نه محدودیت‌های خاص و این سخن زیبا را نیز فراموش نکنیم:


در همین زمینه مقالات زیر را هم بخوانید:

9 نفر دیدگاه شان را با ما در میان گذاشتید، نفر بعدی شما هستید :
  1. کاربر سوخت جت ری می‌گوید

    سلام.تلاش شما برای ایجاد تاثیرات مثبت در زندگی دیگران نوعی جانفشانیست
    قطعا بازتاب خوبی در زندگی خودتان خواهد داشت و ستودنیست‌.باتشکر ویژه از شما و توفیقات روز افزون

  2. کاربر سوخت جت یث می‌گوید

    واقعا این مقاله تاثیر خیلی خوبی بر من گذاشت، نگاهم به این موضوع تغییر کرد.افراد خجالتی و تنها زیاد هست تفاوت بین آنها در نوع نگاهشون هست.بسیار روان و صریح این تغییر نگاه رو برای ما روشن کردید. ممنونم ازتون بخاطر این روشنگری و دید جدیدی که به من دادید.

  3. کاربر سوخت جت را می‌گوید

    مفید بود

  4. کاربر سوخت جت کو می‌گوید

    عالییییی

  5. کاربر سوخت جت ysam می‌گوید

    مثل همیشه تاثیر گذار.. عالی

  6. کاربر سوخت جت m925 می‌گوید

    مقاله خیلی مفیدی بود،امیدوارم بتواند مشکل من رو حل کنه

  7. کاربر سوخت جت ید می‌گوید

    چرا هیچ کدوم از آدمهای موفق ایرانی نیستن یا حداقل توی ایران موفق نشدن

    1. کاربر سوخت جت ضا می‌گوید

      پروفسر حسابی و …

    2. کاربر سوخت جت بی می‌گوید

      همین حرف شما یک اِنکاره و تضعیف روحیه برای خود شما اینهمه دانشمند مثه ابوعلی سینا یا مولوی سعدی اینها هم ایرانی بودند اما به خودشان ایمان داشتند و از همه مهم تر اینکه به خدا بیشتر از خودشون ایمان داشتند

نظرتان را ارسال کنید

دیدگاه تان را با ما در میان بگذارید...

ما به دیدگاه شما احتیاج داریم؛ پس بیایید دیدگاه و نقطه نظرات مان را با همدیگر به اشتراک بگذاریم تا یک اجتماع موفق از افکار برنده با همدیگر بسازیم.

**‌به ازای هر یک دیدگاه سازنده، یک روز اشتراک رایگان پروژه سوخت جت دریافت کنید**