آشنایی با 5 قانون غیررسمی و تجربی زندگی برای هوشمندانه زیستن در جهان

قوانینی که در هیچ کتابی نیامده‌اند، اما هر انسان باهوشی باید آن‌ها را بداند.

شبی با هم‌اتاقی‌هایم در خوابگاه دانشجویی، قرار گذاشتیم که با هم به باشگاه ورزشی دانشگاه برویم که در آن، یک زمین فوتسال هم بود و هر شب تیم‌های مختلفی در آن گرد می‌آمدند و بازی می‌کردند.

آن شب من تازه عینکم را خریده بودم و به دوستانم گفتم:

«من این‌قدر بدشانسم که همین امشب، به هر شکلی که شده، توپ می‌خورد توی عینکم و آن را می‌شکند!»

وارد باشگاه شدیم. لباس‌ها را درآوردیم. عینک را توی کمدم گذاشتم و رفتیم برای بازی. دو ساعت توی باشگاه بودیم و آمدیم که لباس بپوشیم و برگردیم توی خوابگاه که ناگهان یادم افتاد گوشی‌ام را توی زمین جا گذاشته‌ام.

برگشتم که عینکم را از توی زمین بردارم که ناگهان یکی از بچه‌های دانشگاه، توپی را به سوی دروازه شلیک کرد و صاف آمد خورد توی صورت من و عینک نو، دو پاره شد!!

مدتی نشستم گوشه‌ی زمین تا گیجی ناشی از برخورد توپ برطرف شود. سپس دوستانم سراغم آمدند و دیدند که عینکم شکسته.

ناگهان یکی از دوستانم گفت: «قانون مورفی اتفاق افتاد.»
پرسیدم: «قانون مورفی دیگر چیست؟»
در جوابم گفت:

«قانون مورفی می‌گوید که اگر فکر می‌کنی اتفاق بدی رخ می‌دهد، حتماً به بدترین شکل رخ خواهد داد.»

آشنایی با این قانون برایم جالب بود و پس از ورود به خوابگاه، بیشتر در مورد قوانین غیررسمی، طنزآمیز و تجربی زندگی تحقیق کردم.

اکنون پس از گذشت 10 سال از آن ماجرا، تصمیم گرفته‌ام برخی از این قوانین غیررسمی را که کاربردشان را در زندگی دیده‌ام، با شما در میان بگذارم.

در صورتی که شما هم خواهان آشنایی با این قوانین هستید و دوست دارید با آگاهی از آن‌ها زندگی آگاهانه‌تر و هوشمندانه‌تری را تجربه کنید، پیشنهاد می‌شود که تا پایان این مقاله با ما همراه شوید.

قانون اول – قانون مورفی؛

☯︎اگر چیزی بتواند خراب شود، خراب خواهد شد

قانون مورفی، قانونی است که بدبین‌های جهان را هیجان‌زده می‌کند! چون فقط بدبین‌ها می‌دانند که این قانون شگفت‌انگیز تا چه اندازه، درست است.

روزی شخصی به نام «سرگرد ادوارد مورفی» در مرکز نیروی هوایی آمریکا داشت روی پروژه‌ی MX981 کار می‌کرد. آن‌ها در سال 1949 داشتند میزان تحمل بدن انسان در برابر شتاب بالا را اندازه می‌گرفتند.

در طول آن آزمایش، نصب حسگرها به اشتباه انجام شده بود و داده‌ها به‌درستی ثبت نشدند.

ادوارد مورفی که تلاش بسیار زیاد تیمش را برای اجرای این پروژه دیده بود، ناگهان از دستیاری که کارش را اشتباه انجام داده بود، به خشم آمد و گفت:

«اگر این مرد، راهی برای اشتباه کردن داشته باشد، بی‌شک اشتباه می‌کند.»

طبق دیدگاه ادوارد مورفی، همیشه چیزها در بدترین و نامناسب‌ترین زمان ممکن به خطا می‌روند و کارها را لنگ می‌گذارند. قانون مورفی به شکل‌های دیگری هم بیان می‌شود:

«همه چیز ذاتاً دچار خطا و دردسر می‎شود؛
مگر این‌که برای درستی‌اش تلاش شده باشد.»

قانون مورفی، معادل‌های مختلفی هم دارد که افراد در زندگی روزمره‌ی خود به کار می‌برند. در ادامه چند مورد از این جملات را خواهیم گفت:

  • قانون کارواش: اگر می‌خواهی باران ببارد، همین امروز ماشینت را ببر کارواش!
  • قانون بینی: بعد از این‌که دستتان حسابی گریسی شد، خارش بینی‌تان شروع می‌شود!
  • قانون دیدن فامیل: با کسی بیرون رفته‌اید و نمی‌خواهید کسی شما را ببیند. عدل همان روز، یک یا چند تن از آشناهای خود را می‌بینید!
  • قانون سرد شدن قهوه: قبل از نوشیدن اولین جرعه از قهوه‌ای که آماده کرده‌اید، رئیس‌تان از شما کاری می‌خواهد که تا زمان سرد شدن قهوه‌تان طول می‌کشد!
  • قانون تله یا فیناگل: بررسی کنید و ببینید که بدترین زمان برای خراب شدن چیزی، کِی است. حالا بنشینید و نگاه کنید که آن چیز در همان بدترین زمان ممکن، خراب می‌شود!

طبق قانون مورفی، همان اتفاق بد که آدم فکرش را می‌کند، همیشه به بدترین شکل رخ می‌دهد. این قانون خیلی وقت‌ها دست ما نیست و نمی‌توانیم برای کنترلش کار کنیم.

تنها کاری که برای مقابله با قانون مورفی از دستمان برمی‌آید، این است که اگر می‌خواهیم کاری را انجام دهیم، تا حد توان‌مان، با دقت و هوشمندی انجامش دهیم و تا جایی که می‌توانیم احتمال خطا و اشتباه را پایین بیاوریم.

 

قانون دوم –  قانون کیدلین؛

✏︎ اگر مسئله‌ای را به‌روشنی بنویسید، نیمی از آن را حل کرده‌اید

یکی از جذاب‌ترین قوانین غیررسمی، تجربی و طنزآمیز جهان که در برهه‌های مختلف زندگی به کمکم آمده و چه در زمان تحصیل و چه بعد از آن باعث شده است که راحت‌تر از پیش مسائل و مشکلاتم بربیایم، قانون کیدلین (Kidlin’s Law)، یک اصل حکمت‌آمیز است که به ما می‌گوید:

«اگر بتوانید مسئله‌ای را به‌روشنی و وضوح بنویسید،
نیمی از مسیر حل کردن آن را طی کرده‌اید.»

این اصل حکمت‌آمیز می‌تواند در برهه‌های گوناگونی از زندگی‌مان به یاری ما بیاید و باعث شود چالش‌ها و مسائل کوچک و بزرگ خود را با نوشتن و آگاهی حل و فصل کنیم.

گاهی مسائل ما واقعاً نیازی به اقدام خاصی ندارند تا حل شوند. کافی است مسئله و دغدغه‌ی خود را روی کاغذ بیاوریم تا نسبت به آن آگاه شویم و همین آگاهی سبب می‌شود که مشکل، خود‌به‌خود رنگ ببازد و دیگر دغدغه‌مان نباشد.

گاهی مواقع وقتی مسئله‌ای را که داریم بدون رودربایستی و تعارف، روی کاغذ می‌آوریم و با نوشتن به آن می‌اندیشیم و به این نتیجه می‌رسیم که مسئله، خیلی بحرانی‌تر و خطیرتر از چیزی بوده که قبلاً فکرش را می‌کرده‌ایم و باید هر چه سریع‌تر حلش کنیم، وگرنه هر چه زمان بگذرد، حل آن مسئله، دشوارتر خواهد شد.

قانون کیدلین، همواره بر شفاف‌سازی و روشن‌سازی مسئله تأکید می‌کند و افرادی که این قانون را اجرا می‌کنند، می‌توانند پیچیدگی و ابهام‌های موجود در مسئله را با نوشتن و صورت‌بندی دقیق مسئله، کاهش دهند یا به طور کامل، از بین ببرند.

همین کاهش ابهام‌ها و روشن شدن مسئله است که باعث می‌شود قانون کیدلین، درست از آب دربیاید و افراد به این نتیجه برسند که نوشتن مسئله؛ یعنی طی کردن نیمی از مسیر حل مسئله.

 

 

فرض کنید الآن با استرس دست‌وپنجه نرم می‌کنید و نمی‌دانید که دلیل استرس‌تان چیست. می‌توانید روی کاغذ بنویسید که چه اتفاقی افتاد که دچار استرس شدید؟ یا اساساً چه وقت‌هایی دچار استرس می‌شوید؟

یک مثال از کاربرد قانون کیدلین می‌آورم تا نشان دهد که چگونه با استفاده از این قانون، یکی از مشکلاتم را برطرف کردم.

من زمانی در یک آژانس دیجیتال مارکتینگ، نویسندگی می‌کردم و قاعدتاً هر روز با موضوعات جدیدی روبرو بودم که باید در موردشان می‌نوشتم.

وقتی موضوع مقاله، جدید بود و من چندان اطلاعاتی در مورد آن نداشتم، دچار استرس می‌شدم و نمی‌توانستم به‌آسانی وارد فرایند تولید محتوا شدم. روزی نشستم و به صورت کامل مشکلم را نوشتم و متوجه شدم که با یک سری راهکارهای ساده می‌توانم جلوی این استرس را بگیرم.

یکی از راهکارهایی که کمکم می‌کرد، 10 دقیقه مراقبه و تمرکز بر دم و بازدم با چشمان بسته بود.

پس از پایان مراقبه، با خودم عهد می‌کردم که تا پایان مقاله، سراغ اینستاگرام و تلگرام نروم و به ازای هر 25 دقیقه کار متمرکز، 5 دقیقه استراحت می‌کردم.

همین راهکار ساده کمکم کرد که از پس کارهای جدید برآیم و با تمرکز کامل، بر مشکلات کار غلبه کنم. این راهکار به خاطر آگاهی‌ام به دلیل استرس بود و با نوشتن مداوم توانستم راهکارهایی برای حل مشکلم طراحی کنم.

 

قانون سوم – قانون فالکلند؛

☢︎ قانونی برای یادآوری اهمیت بی‌عملی و هیچ کاری نکردن

یکی دیگر از قوانینی که به صورت تجربه به دست آمده و از قوانین غیررسمی و مهم جهان به شمار می‌رود، قانون یا اصل فالکلند (Falkland’s Law) است. این قانون می‌گوید:

«وقتی تصمیم‌گیری ضروری نیست، ضروری است که تصمیم‌گیری نکنیم.»

این قانون در مدیریت و تصمیم‌گیری برای امور کاری و شخصی، اهمیت بسیار بالایی دارد و به ما کمک می‌کند که در دام اشتباه‌های بزرگ و کوچک نیفتیم و زندگی بهتر، آرام‌تر و آسوده‌تری داشته باشیم.

چند مورد از بزرگ‌ترین اشتباه‌های زندگی‌ام مربوط به زمانی است که این قانون را رعایت نکردم. اگر آن روزهای سخت و نومیدکننده، از وجود این قانون خبر داشتم، هیچ تصمیمی نمی‌گرفتم، هیچ کاری نمی‌کردم و مشکل، دیر یا زود و بدون خون‌ و خون‌ریزی، حل و فصل می‌شد.

گاهی مواقع تصور ما این است که باید قاطعیت به خرج دهیم و مشکل یا مسئله‌ی پیش روی خود را خیلی سریع و با خشم و عصبانیت، حل کنیم؛

در حالی که چنین تصمیم‌ها و اقدام‌های خشم‌آلودی در بیشتر مواقع، رابطه‌ی ما را با دیگران، دچار بحران می‌کند و حتا ممکن است این رابطه، به‌کلی ویران شود و چیزی از آن باقی نماند.

اصل فالکلند، قانونی است که به افتخار لرد فالکلند، سیاستمدار و فیلسوف انگلیسی قرن هفدهم میلادی، نامگذاری شده؛

زیرا او شخصی بود که همواره در رفتارها و تصمیم‌هایش شکیبایی و حوصله به خرج می‌داد و می‌کوشید که از تصمیم‌های عجولانه و غیرضروری بپرهیزد.

 

 

قانون فالکلند، اصلی اساسی و تأثیرگذار در مدیریت و تصمیم‌گیری‌های مربوط به زندگی روزانه و حرفه‌ای است.

با استفاده از این قانون می‌دانیم که ..

در شرایط اضطراری که نیازی به تصمیم‌گیری نیست ولی همه چیز ما را به سمت یک تصمیم‌گیری عجولانه سوق می‌دهد،
هیچ تصمیمی نگیریم، دست نگه داریم و در شرایط مناسب، با تفکر و تعقل بیشتر، دست به تصمیم‌گیری بزنیم.

وقتی تصمیم‌های غیرضروری می‌گیریم، منابع، پول و انرژی کسب و کار یا زندگی شخصی‌مان را بیهوده هدر می‌دهیم و اگر بتوانیم در مواقع نیاز از قانون فالکلند بهره ببریم، خودش نوعی صرفه‌جویی و جلوگیری از هدررفت منابع است.

بهبود کیفیت تصمیم‌گیری، مدیریت بهتر دگرگونی‌ها و تغییرات سازمانی و تمرکز کردن روی مسائل و تصمیم‌های مهم‌تر، جزو مزایای دیگری است که می‌توانیم برای قانون فالکلند در نظر بگیریم.

به طور کلی، هر چه تصمیم‌هایی که می‌گیریم، آگاهانه‌تر و به دور از عواطف و احساسات منفی و آسیب‌زا باشند، قاعدتاً می‌توانیم کسب و کار و زندگی شخصی خود را در مسیر بهتر و خردمندانه‌تری قرار دهیم.

 

یک داستان کاملاً واقعی در مورد اصل فالکلند؛

چند سال پیش در مجموعه‌ای کار می‌کردم که رئیسش، هوش عاطفی پایینی داشت و خیلی راحت، خشمگین یا مضطرب می‌شد و نمی‌توانست عواطفش را کنترل کند.

همین هوش عاطفی پایین سبب شد که روزی بدون اطلاع دقیق از چیزی، با مدیر فروش مجموعه تماس بگیرد و هر چه از دهنش دربیاید به مدیر فروش بگوید.

وقتی حرف‌های رئیس، تمام شد، مدیر فروش خیلی مؤدبانه توضیح داد که هیچ نقشی در اتفاقی که رخ داده، نداشته است.

چند روزی مدیر فروش را می‌دیدم که اندیشمند بود و توی فکر. پس از چند روز به گوشم رسید که نامه‌ی استعفایش را تقدیم رئیس کرده و حتا با پیشنهاد افزایش دو برابری حقوقش از سوی رئیس هم موافقت نکرده است.

وقتی مدیر فروش رفت، تا مدت‌ها فروش شرکت به میزان چشمگیری افت کرد و بعد از مدتی هم خود من از مجموعه جدا شدم و نفهمیدم که سرانجام فروش شرکت چه شد.

درسی که من از این اتفاق آموختم این بود که در مورد هر اتفاقی شخصی یا کاری، خوب تفکر کنم و تا زمانی که تحقیقات کاملی انجام نداده‌ام، هیچ نظری ندهم.

 

قانون چهارم – قانون ویلسون؛

⏲︎ هوش و دانش را در اولویت قرار بده، پول به دنبالش خواهد آمد

قانون ویلسون (Wilson’s Law) یکی دیگر از قوانین غیررسمی یا طنزآمیز جهان است که به اهمیت تمرکز بر کسب دانش، اطلاعات، مهارت‌های فکری و هوش در مسیر کسب ثروت، اشاره دارد.

این قانون را به شکل‌های دیگری هم بیان می‌کنند:

«افراد با کار و تلاش بیشتر ثروتمند نمی‌شود؛
آن‌ها با متفاوت اندیشیدن به ثروت دست می‌یابند.»

برای متفاوت اندیشیدن به چه چیزهایی نیاز داریم؟ قاعدتاً به کسب دانش، اطلاعات و ایده‌های فکری و ذهنی جدید.

من در دوران کاری‌ام با مدیران مختلفی هم‌نشین شده‌ام و رویکرد متفاوت‌ آن‌ها در عرصه‌ی حرفه‌ای را دیده‌ام.

مدیرانی که اهل آموزش دیدن هستند، انعطاف‌پذیرتر، پذیراتر، کارآمدتر و پردرآمدترند و مسئولیت‌پذیری را می‌توان در جزء به جزء وجود خودشان و سازمان مشاهده کرد.

اساساً کوشش برای کسب دانش و هوش بیشتر، اقدامی است که با میزان درآمدزایی افراد کسب و کارها رابطه‌ای مستقیم دارد.

 

 

قانون ویلسون، درست است که قانونی غیررسمی و تجربی است؛ ولی کاربست آن حقیقتاً می‌توانند هر فرد یا کسب و کاری را در مسیر بهبود و پیشرفت قرار دهد. حتا اگر یک مدیر، کسب و کارش در بن‌بست و در مسیر فروپاشی قرار گرفته باشد، می‌تواند به یادگیری و کسب دانش و هوش بپردازد و کسب و کار جدیدی راه‌اندازی کند و آن بیزینس را به موفقیت برساند.

در دل قانون ویلسون، چند نکته و مفهوم کلیدی نهفته است که با در نظر گرفتن آن‌ها می‌توان از این قانون، نهایت استفاده را برد:

  • دانش و آگاهی در زمینه مرتبط با ثروت‌آفرینی: افرادی که می‌خواهند قانون ویلسون را در زندگی خود پیاده‌سازی کنند، لازم است دانش مرتبط با ثروت، کسب و کار، مدیریت زمان، مدیریت مالی و سرمایه‌گذاری، تبدیل پس‌انداز به سرمایه‌گذاری و غیره را بیاموزند.
  • توسعه‌ی مهارت‌های تفکرمحور: کسب مهارت‌های تفکرمحور مثل تفکر انتقادی، حل مسئله، ایده‌پردازی و غیره، برای رسیدن به ثروت، لازم است و به ما کمک می‌کند که از اشتباه‌های ثروت‌سوز رها شویم.
  • کوشش برای آفریدن باورهای ثروت‌ساز در ذهن: ساختن باورهای ثروت‌سازی که بر پایه‌ی فراوانی هستند، به ما کمک می‌کند ایده‌های ثروت‌سازی بیشتری خلق کنیم و با شور و اشتیاق و انگیزه‌ی بیشتری دنبال ارزش‌آفرینی، خدمت به هم‌نوعان و ثروت‌سازی برویم.
  • تأکید بر اهمیت اقدام و عمل مبتنی بر آگاهی: قانون ویلسون تأکید می‌کند که فقط یادگیری و دنبال دانش بودن نیست که ما را به ثروت می‌رساند؛ ما باید راهی برای اقدام و عمل مبتنی بر آگاهی بیابیم و دانشی که کسب کرده‌ایم را به کار ببندیم تا بتوانیم آن را به‌گونه‌ای به ثروت تبدیل کنیم.

 

✴︎ قانون پنجم –  قانون پیتر؛

قانونی که سازمان‌های بسیاری را از نشاط و پویایی بازمی‌دارد

قانون پیتر یا اصل پیتر (Peter principle) یکی از قوانین مهمی است که سازمان‌ها و کسب و کارهای بسیاری را به زانو درآورده و باعث از بین رفتن شادابی و پویایی آن‌ها شده.

این قانون را لارنس جی. پیتر، سلسله‌مراتب‌شناس و روان‌شناس کانادایی در سال 1969 میلادی صورت‌بندی و مطرح کرد. شکل اصلی این قانون، به صورت زیر است:

«وقتی سازمان‌ها می‌خواهند شخصی را به منصب بالاتری ارتقا دهند، به توانایی‌های فعلی‌اش دقت می‌کنند و کاری به شایستگی‌هایش برای در اختیار گرفتن سمت جدید ندارند؛ بنابراین کارکنان یک سازمان تا جایی که عملکرد موفقیت‌آمیزی دارند ارتقا می‌یابند و فقط زمانی در یک سمت باقی می‌مانند که به مرز بی‌کفایتی رسیده باشند. نتیجه‌ی پیاده شدن این اصل در سازمان‌ها، پر شدن جایگاه‌های مدیریتی سازمان با افرادی است که شایستگی جایگاه خودشان را ندارند.»

این اصل در مورد انسان‌ها و کارکنان سازمان‌ها نیست؛ هر چیزی که درست کار کند، در حالتی پیشرفته‌تر و چالش‌برانگیزتر به کار گرفته می‌شود و این وضعیت تا زمانی ادامه می‌یابد که آن وسیله‌ی مورد نظر، دیگر کارایی و اثربخشی نداشته باشد.

پس از لیسانس گرفتن، وارد یک مجموعه‌ی صنعتی شدم.

همان‌جا فهمیدم که حضور در فضاهای صنعتی را چندان خوش ندارم؛ ولی همین حضور یک‌ساله، باعث شده نکات مدیریتی مختلفی یاد بگیرم و یکی از آن نکات، همین اصل پیتر بود.

مجموعه‌ی صنعتی که من واردش شده بودم، نه نوپا و تازه‌کار بود و نه ریشه‌دار قدیمی. مجموعه‌ای بود که چند سالی کار کرده بود و به درآمد رضایت‌بخشی رسیده بود.

مدیران کنونی مجموعه، همان کارگران روزهای نخستین بودند که رفته بودند تحصیل کرده و لیسانس گرفته بودند. من به چشم می‌دیدم که عملکرد و شایستگی‌های مدیران و میزان پذیرش و انعطاف‌پذیری‌شان با جایگاهی که در آن قرار گرفته بودند، مطابقت ندارد و همین سبب شده بود که سازمان از رشد و پیشرفت بیشتر، بازبماند.

چندی بعد، رهبران سازمان، گرد هم نشستند و تصمیمی اساسی گرفتند. آن‌ها کلکسیونی از مدیران برجسته و توانمند کشور را به سازمان آوردند، حقوق‌های خوب به آن‌ها دادند و در عرض 18 ماه موفق شدند، رشد چشمگیر و کهکشانی را تجربه کنند.

این تجربه‌ی ارزشمند به من نشان داد که اصل پیتر، تا چه اندازه حیاتی و کاربردی است و سازمان‌ها با در نظر گرفتن همین اصل کلیدی، می‌توانند جلوی پسرفت را بگیرند و مسیر را برای رشد پیوسته فراهم کنند.

 

در کنار قوانین طنزآمیز جهان، فلسفه‌های ژاپنی هم برای زندگی بهتر، بسیار کارسازند

در این مقاله تلاش کردیم 5 مورد از جذاب‌ترین و معروف‌ترین قوانین طنزآمیز و غیررسمی جهان را که بیشتر حاصل تجربه و تفکر پیرامون رویدادهای زندگی هستند، با شما در میان بگذاریم.

توجه کردن به این قوانین و تلاش برای یادگیری از آن‌ها باعث می‌شود که انسان بتواند زندگی هوشمندانه‌تر و آگاهانه‌تری داشته باشد، از قرار دادن خودش در وضعیت‌های باخت‌آور و آزاردهنده بپرهیزد و خودش را در معرض بادهای سازگار و موافق زندگی قرار دهد.

نکات و آموزه‌های مختلفی وجود دارد که در کنار قوانین طنزآمیز جهان به ما کمک می‌کند زندگی بهتر و پربارتری داشته باشیم، از اشتباه‌های خود بکاهیم و نرخ موفقیت خود را افزایش دهیم.

از جمله این قوانین ارزنده، فلسفه‌ها و ایده‌های ژاپنی هستند که کوشیده‌ام در مقاله‌ای به صورت مختصر و مفید به آن‌ها بپردازیم. در صورتی که تمایل دارید با این فلسفه‌ها و تکنیک‌ها آشنا شوید، پیشنهاد می‌شود مقاله ۵ فلسفه از ژاپن باستان برای علاقه‌مندان به داشتن عمر بالای 100 سال را مطالعه کنید.


آیا تاکنون از قوانین طنزآمیز و تجربی زندگی که در این مقاله به آن‌ها اشاره کردیم، بهره برده‌اید؟ کارآمد بودن کدام‌یک از این قوانین را در زندگی خود درک کرده‌اید؟ در صورت تمایل می‌توانید در بخش دیدگاه‌ها (زیر همین مقاله)، تجربه‌ها و نظرهای خود را درباره‌ی این قوانین با ما و سایر همراهان مجموعه‌ی سوخت جت در میان بگذارید.

 

 

 

 

 

 

 

 

1 نظر جالب
  1. کاربر سوخت جت ری می‌گوید

    با تشکر از شما بزرگوار که اطلاعات مفیدی به اشتراک گذاشتید.

نظرتان را ارسال کنید

دیدگاه تان را با ما در میان بگذارید...

ما به دیدگاه شما احتیاج داریم؛ پس بیایید دیدگاه و نقطه نظرات مان را با همدیگر به اشتراک بگذاریم تا یک اجتماع موفق از افکار برنده با همدیگر بسازیم.

**‌به ازای هر یک دیدگاه سازنده، یک روز اشتراک رایگان پروژه سوخت جت دریافت کنید**