داستان خرهای ژان بوریدان و اساسیترین درس زندگی!
تصور کنید که یک الاغ شاد و خوشحال درحال قدم زدن در یک زمین کشاورزی سرسبز و پرحاصل است.
بعد از کمی راه رفتن، الاغ به دو دسته یونجه میرسد که هر دو آبدار و خوشمزه هستند. یک دسته در سمت چپ الاغ هستند و یک دسته دیگر در سمت راست او.
اما متاسفانه الاغ نمیتواند تصمیم بگیرد که از کدام دسته، یونجه بردارد و بخورد.
او حتی نمیتواند از هر دو دسته یونجه بردارد چون نمیتواند تصمیم بگیرد که گاز اول را از کدام دسته بگیرد.
الاغِ بیچارهی داستان ما سرش را مدام به راست و چپ میچرخاند و به این فکر میکند که مدام دسته را انتخاب کند درعین حال هر لحظه که میگذرد، گرسنهتر میشود.
او مدت طولانی را به فکر کردن میگذراند و درنهایت چون نمیتواند یکی را انتخاب کند از گرسنگی فلج میشود و بعد میمیرد.
تعجب نکنید! این موضوع آزمایش شده و کاملا حقیقت دارد!
کسی که به این مسئله پی برد، ژان بوریدان فیلسوف فرانسوی بود که در اوایل قرن چهاردهم میلادی، میزیست و دقیقا به همین دلیل است که این پدیده را الاغ بوریدان مینامند.
حالا بیش از 600 سال از این آزمایش فکری ژان بوریدان گذشته است و روانشناسان به تازگی آزمایشات گستردهای به روی این پدیده انجام دادهاند به این امید که پی ببرند، انتخابهای متعدد چطور میتواند روی سطح رفاه و زندگی ما تاثیر بگذارد.
کشفیات دانشمندان بسیار جالب بود ..
دروغ بزرگی که سالها درباره حق انتخاب به ما گفتهاند!
سال 2000 بود که شینا آیینگار و مارک لپر که دو روانشناس برجسته بودند، مطالعه پیشگامانهای را منتشر کردند که دنیای تجارت و دانشگاه را دچار جنون کرد و همه اینها به خاطر چند شیشه مربا بود.
در دو صبحِ شنبهِ متوالی، در یکی از محلات مجلل کالیفرنیا دو غرفه خواروبار فروشی خوشمزه برپا شد که خوراکیهای خوشمزه و لذیذی را به عنوان تست به مردم میدادند.
دو دستیار پژوهشی که لباس پرسنل به تن داشتند، پشت غرفهها ایستادند و از مردم دعوت میکردند که بیایند و مرباهایشان را امتحان کنند.
دو میز برای پذیرایی وجود داشت:
روی یکی از میزها 24 نوع مربای لذید و عجیب و غریب وجود داشت که تک تک آنها به مشتریان چشمک میزدند. روی میز دوم، تنها 6 مربا وجود داشت.
قیمت تست این مرباها یک دلار بود. هرکسی که یکی از مرباها را تست میکرد، یک شیشه مربا کامل دریافت میکرد.
محققان چندین ساعت به چشم خود میدیدند که صدها نفر چه واکنشی دارند و کدام مرباها را بیشتر میخرند.
عجیب نیست که میزی که 24 نوع مربا داشت، شلوغتر بود.
آخر ناسلامتی هرچه بیشتر حق انتخاب داشته باشیم، بهتر است.
درست نمیگویم؟
چرا «انتخابهای بیشتر» به احساس بهتر منجر نمیشود؟!
در پایان روز؛ وقتی محققان تعداد کل خریدها را بررسی میکردند، انتظار داشتند که بیشترین فروش متعلق به میزی باشد که 24 نوع مربا روی آن قرار داشته است.
اما آمار و ارقام خبر از چیز دیگری میداد …
درکمال تعجب؛ از بین همه آدمهایی که دور میز 24 تایی جمع شده بودند، فقط 3 درصدشان چیزی خریده بودند. اما 30 درصد از کسانی که دور میز 6 تایی حمع شده بودند، مربا خریده بودند.
باوجود اینکه آدمهای بیشتری جذب میز 24 تایی شده بودند، اما احتمال خرید از میز 6 تایی ده برابر بود.
محققان همین آزمایش را دوباره تکرار کردند. این بار با شکلات. باز هم به همین نتیجه رسیدند که:
باز هم در این زمینه مطالعاتی انجام شد و همه این مطالعات نشان دادند که هرچه انتخاب بیشتری داشته باشیم، احساس اضطراب و نارضایتیمان نیز بیشتر میشود.
باور عمومی این است که هرچه انتخاب بیشتری داشته باشیم، رفاه و آسایش بیشتری داریم. اما این موضوع حقیقت ندارد و نتیجه عکس هم دارد. انتخاب بیشتر ممکن است شرایط ما را بدتر کند.
بری شوارتز در کتاب پارادوکس انتخاب سعی دارد این تضاد را اینطور توضیح دهد:
استقلال و آزادیِ انتخاب برای رفاه و آسایش ما حیاتی ست. برای اینکه ما احساس آزادی داشته باشیم باید بتوانیم انتخاب کنیم.
به نظر میرسد که آمریکاییها در دنیای مدرن، آزادی و حق انتخاب بیشتری نسبت به نسلهای پیشینشان داشته باشند
اما این مسئله باعث نمیشود که از نظر روانی شرایط مساعدتری داشته باشند.
نسلهای قبلی به هیچ عنوان حق انتخابی که ما برای روابط، شغل، سفر، سرگرمی، اهداف و .. داریم را نداشتند. اما آیا این بدین معناست که ما از احساس رضایت بیشتر و بالاتری برخورداریم؟
من که اینطور فکر نمیکنم!
اما چرا حق انتخاب بیشتر، به ضرر ماست؟
چرا داشتن حق انتخاب، ما را بیچاره میکند؟
برای داشتن یک زندگی شاد، به چیزهای زیادی نیاز ندارید.
همهچیز به طرز فکری که در درونتان دارید، برمیگردد.مارکوس اورلیوس – کتاب مراقبهها
برای توضیح این مسئله (پارادوکس انتخاب) چند دلیل منطقی و قابل قبول ارائه شده:
❄️ اول از همه اینکه؛
پدیده قانون هیک را در نظر بگیرید (بنیانگذارش ویلیام هیک بود و به همین دلیل اینطور نامگذاری شده است) این پدیده ادعا میکند که:
هرچه تعداد گزینههای روی میزمان بیشتر باشد،
فرد زمان بیشتری را به تصمیمگیری اختصاص میدهد.
چند ثانیه مکث کنید و به آخرین باری که زمان زیادی را صرف تصمیمگیری بین گزینههای مختلف کردید، فکر کنید. انتخاب لباس، غذا، خانه و … هرچیزی میتواند باشد.
احتمالا خاطرتان هست که این بلاتکلیفی چطور باعث شده که اضطراب زیادی را تجربه کنید، سطح انتظاراتتان بالا برود و درنهایت هم از انتخابتان پشیمان شوید.
❄️دوم هم اینکه؛
بنا به گفته هربر آ.سیمون (برنده جایزه نوبل اقتصاد) دو نوع مصرفکننده وجود دارد:
یکی حداکثریها و دیگری رضایتدهندگان
مصرفکنندههای حداکثری، کمالگرا هستند. آنها باور دارند که خرید یا تصمیمشان بهترین گزینه ممکن است.
خودشان را در دام مقایسه میاندازند. اما بعد از اینکه مرحله تحقیق را به اتمام رساندند،
احساس خستگی زیادی میکنند و درنهایت هم از تصمیم نهایی راضی نیستند.
در طرف دیگر ماجرا؛ مصرفکنندگان رضایتدهنده را داریم که نگران انتخاب بهتر نیستند. بلکه براساس معیارها و استانداردهای خود تصمیم میگیرند و درنهایت هم از انتخابشان راضی هستند.
مشکل اصلی اینجاست که امروزه اکثر مردم مصرفکننده حداکثری هستند.
ما حتما «بهترین» گزینه ممکن را میخواهیم و به چیزی که برایمان «کافی» ست رضایت نمیدهیم.
به همین خاطر؛ وقتی میخواهیم دست به انتخاب بزنیم، ترسِ از دست دادن داریم. نمیخواهیم هیچچیزی را از دست بدهیم. اما بعد از اینکه انتخاب کردیم احساس نارضایتی و بدبختی داریم.
خلاصه بحث اینکه هر انتخاب جدیدی که به گزینههایمان اضافه میشود، انتخاب سختتر و احتمال پشیمان شدن بیشتر میشود.
آزادی انتخاب دروغی بیش نیست! فراموشش کنید!
طنز ماجرا اینجاست که آزادی و فراوانیِ انتخابها، آزادی ما را از ما میگیرد.
ما به ازای آزادیِ انتخاب، خودمان را در پشیمانی، احساس نارضایتی و بدبختی غرق میکنیم.
تنها راه ممکن برای اینکه احساس رضایت و آزادیمان را به دست آوریم این است که
سختیهای زندگی را بپذیریم و دنبال انتخاب آزاد نباشیم.
بسیار عالی ومفید بود همین حال که مطالب میخوندم ازشنیدن بیماری برادرم که سرطان پوستی وخیم بود کلا داغون بهم ریخته بود چرا این همه مشکلات برای ما،خسته وناراحت بی انگیزه حتی حس خوندن امتحان نظام ازم گرفته بود ،ولی با گفته مطالب پی بردم مشکلات همیشه هست باید انتخاب درست داشته باشم و ادامه بدم هرلحظه زندگی به کام آدم نیست ،ازچیزایی که داریم احساس شاد بودن کنم حتی الان که دارمش
سلام باورتان نمیشه ولی برادر من دقیقا به خاطر همین موضوع نمیتونه همسر خود رو انتخاب کنه و انتخاب خیلی براش سخت شده بطوری که شاید ۱۰ سالی هست که دنبال انتخاب بهتر هست و هنوز نتونسته تصمیمش رو بگیره
باور عمومی این است که هرچه انتخاب بیشتری داشته باشیم، رفاه و آسایش بیشتری داریم. اما این موضوع حقیقت ندارد و نتیجه عکس هم دارد من به این متن ایمان دارم
ایکاش هدیه هاش نگه میداشتم بهش پس نمیدادم پست فطرت تا برای همیشه لشش جمع کنه گورش گم کمه پسا فطرت هرزه حرومزاده دهاتی عقده ای پست فطرت مثل شهاب حسینی
دوست موفقیت آرامش است و دشمنش اظطراب
راز آرامش در کیفیت است نه کمیت
بسیار مقاله کار آمدی هست
سپاسگزارم
بسیار خوب و آموزنده بود با تشکر از مجموعه پر انرژی سوخت جت دم شما گرم
سلام وعرض ادب…فوق العاده بود…بله به نظر بنده بعد از این که آموزش دیدیم و آگاه شدیم….نبایدتامل کنیم باید شروع کنیم به اقدام و عمل….چون باعث میشه هم لحظه ی حال رو خراب کنیم و بعد تصمیم برای شروع کار جدید نگیریم
سلام و عرض ادب…فوق العاده بود…بله به نظر بنده بعد از این که آموزش دیدیم و آگاه شدیم…نباید تامل کنیم باید شروع کنیم به اقدام و عمل…چون باعث میشه هم لحظه ی حال رو خراب کنیم و بعد تصمیم برای شروع کار جدید نگیریم