7 درس عطار نیشابوری برای عزت نفس، خودشناسی و ساختن شخصیت قوی‌تر

عصر جمعه است. از خانه بیرون می‌آیم و شروع به قدم زدن در خیابان می‌کنم. مقصد خاصی مد نظر ندارم. بعد از یک ساعت پیاده‌روی به کافه‌ای دنج و خلوت می‌رسم. می‌نشینم تا کافه‌چی برای گرفتن سفارش نزدم بیاید. فنجانی قهوه ترک سفارش می‌دهم. مدت‌هاست به معنای زندگی‌ام می‌اندیشم. دفترچه یادداشتی از جیبم بیرون می‌آورم و شروع به نوشتن افکارم می‌کنم. حاصل مدت‌ها تلاش و تفکر و نوشتن، من را به معنای زندگی نزدیک کرده است و احساس می‌کنم که باید «تعالی» را هدف اصلی و اساسی زندگی‌ام قرار دهم.

برای رسیدن به تعالی، باید از کجا شروع کرد؟

قطعاً برای رسیدن به تعالی، باید از جاده خودشناسی عبور کرد.

تعالی، مسیری است که خودشناسی در آن حرف اول را می‌زند.

اگر انسان خودش را بشناسد، گوهر جانش را صیقل دهد و مدام برای ساختن شخصیت قوی‌تر برای خودش بکوشد، بی‌تردید در مسیر تعالی قرار دارد.

وقتی از کتاب‌فروش خردمند و موردعلاقه‌ام خواستم که یک کتاب برای خودشناسی، عزت نفس و تعالی به من معرفی کند، او آثار عطار نیشابوری را به من پیشنهاد داد. من هم این آثار را تهیه کردم و حدود دو سال، هر روز این آثار را مطالعه کردم.

اکنون می‌خواهم نتایج مطالعاتم را در قالب 7 درس در اختیار شما قرار دهم. در صورتی که شما هم به خودشناسی، خودسازی و عزت‌نفس علاقه‌مند هستید، این درس‌ها مطمئناً برایتان مفید و کارگشا خواهد بود.


✅اولین درسی که از عطار نیشابوری آموختم:

دور دور مرو که مهجور گردی و نزدیک نزدیک میا که رنجور گردی

یکی از ارزنده‌ترین درس‌های عطار نیشابوری که می‌تواند در ساختن شخصیت قوی و هوشمند به ما کمک کند، «شیوه درست برقراری ارتباط با آدم‌ها» است.

عطار به ما توصیه می‌کند که برای برقراری ارتباط هوشمندانه با آدم‌ها، نباید اهل قطع ارتباط با دیگران باشیم؛ زیرا انسان موجودی اجتماعی است و ارتباطش با دیگران، باعث بهبود حال و شرایطش می‌شود.

برخی افراد تصور می‌کنند که انسان‌های درون‌گرا دوست دارند با هیچ‌کس ارتباطی نداشته باشند؛ این در حالی است که من به عنوان یک انسان شدیداً درون‌گرا، واقعاً از ارتباط با کسانی که دوستشان دارم، لذت می‌برم و کلاً ارتباط، حالم را خوب می‌کند؛ ولی نمی‌توانم زمانی طولانی در اجتماع باشم و پس از چند ساعت، فوراً یک دست نامرئی، من را به خلوت و تنهایی‌ام سوق می‌دهد.

جالب است بدانید که سایمون سینک، نویسنده مشهور کتاب «با چرا شروع کنید»، می‌گوید:

«فرق برون‌گراها و درون‌گراها این است که برون‌گراها با برقراری ارتباط، انرژی کسب می‌کنند
و درون‌گراها در هنگام برقراری ارتباط، انرژی از دست می‌دهند.»

با این تفاصیل، انسان‌های درون‌گرا هم باید در حد توان و تحمل خود، به روابط اجتماعی‌شان بها دهند و ارتباط خودشان را با اجتماع حفظ کنند.

توصیه دیگر عطار نیشابوری به ما این است که بیش از حد به انسان‌ها نزدیک نشویم و همیشه فاصله و حریمی را بین خودمان و آن‌ها در نظر بگیریم.

نزدیکی بیش از حد به آدم‌ها باعث می‌شود که یک سری حرمت‌ها از بین برود و انسان‌ها از یکدیگر رنجیده‌خاطر شوند.

در واقع عطار نیشابوری می‌خواهد به ما آموزش دهد که ارتباط موثر و هوشمندانه، ارتباطی است که در آن، به حریم یکدیگر احترام می‌گذارند. یکی از ابعاد مهم شخصیت قوی، ارتباط هوشمندانه و آگاهانه است. انسانی که توان تعیین حد و مرز با دیگران را ندارند و به حریم خصوصی دیگران احترام نمی‌گذارد، بی‌تردید از شخصیت قدرتمند بی‌بهره است.

 


✅دومین درسی که از عطار نیشابوری آموختم:

گمشده انسان در این جهان، خودش است؛ او آمده تا خودش را پیدا کند

خودشناسی، یکی از مهم‌ترین رسالت‌هایی است که در این جهان به عهده انسان گذاشته شده است.

پیامبر اسلام می‌فرمایند:

«کسی که خودش را شناخت،
پروردگار خویش را هم می‌شناسد.»

این جمله کوتاه، ارزش و اهمیت خودشناسی را به‌خوبی نمایان می‌کند.

در واقع گمشده انسان، خودش است! او باید خودش را به‌خوبی بشناسد تا بتواند به شناخت هستی و خداوند برسد. عطار نیشابوری در شاه‌بیت زیر، اهمیت خودشناسی را برای ما بیان می‌کند:

آنچه می‌جویی تویی و آنچه می‌خواهی تویی
پس ز تو تا آنچه گم کردی ره بسیار نیست

وقتی انسان در مسیر خودشناسی قدم می‌گذارد، به‌تدریج متوجه می‌شود که جلوه‌ای از خداوند است. عارفان بزرگ، کسانی بودند که روزی به این درک رسیدند که اصلاً چیزی به عنوان «من» وجود ندارد.

دو بیت زیر از عطار، احتمالاً این مفهوم را بهتر مشخص می‌کند:

چون به جان فانی شدی آسان به جانان ره بری
زانکه از جان تا به جانان تو ره دشوار نیست

جان چو در جانان فرو شد جمله جانان ماند و بس
خود به جز جانان کسی را هیچ استقرار نیست

بر اساس این بیت، همه ما باید مفهوم «خودخواهی» و «منیت» را کنار بگذاریم و خودمان را یکسر از آن خداوند بدانیم.

بعضی از عرفا بر این باور بودند که هیچ تفاوتی بین انسان و خداوند نیست. در واقع آن‌ها انسان را جزئی از خداوند به حساب می‌آوردند و به همین دلیل اینقدر روی خودشناسی تأکید داشتند.

بسیاری از عرفا معتقد بودند که اگر انسان خودش را بشناسد،
می‌تواند به بالاترین حد خویشتن‌دوستی، عزت نفس و دیگردوستی برسد.

✅سومین درسی که از عطار نیشابوری آموختم:

شایستگی انسان برای شاد بودن در جهان؛ یکی از ارزنده‌ترین درس‌های عطار

عطار نیشابوری دقیقاً مثل همشهری‌اش خیام نیشابوری به دم‌غنیمتی، شادی و لذت بردن از عمری که به‌سرعت می‌گذرد، اهمیت بسیار می‌دهد.

در مقاله 9 قانون خیام برای زندگی کوشیده‌ایم مهم‌ترین آموزه‌های خیام را بیان کرده‌ایم تا علاقه‌مندان بتوانند با فلسفه و اندیشه این شاعر شگفت‌انگیز آشنا شوند.

عطار نیشابوری هم مثل خیام یک سری رباعیات دارد که بسیار خواندنی و تحسین‌برانگیز هستند.

او در این رباعیات بر «شادی و لذت بردن از زندگی» تأکید دارد و مخاطبان خودش را به رها کردن تعلقات مادی و آزادگی ترغیب می‌کند. در ادامه یکی از رباعیات او را می‌خوانیم:

«چون عهده نمی‌کند کسی فردا را
یک امشب خوش کن دل پرسودا را

مینوش به نور ماه ای ماه که ماه
بسیار بتابد که نیابد ما را»

این دو بیت به‌خوبی نشان می‌دهد که جهان به هیچ‌کس قول دیدن طلوع خورشید فردا را نداده است و به همین دلیل است که باید از لحظه‌لحظه زندگی خود نهایت لذت را ببریم.

در بیت دوم خیام می‌گوید که جهان، روزها و لحظات بسیاری پیش روی خودش دارد؛ ولی ما در هیچ‌کدام از این روزها و لحظات حضور نخواهیم داشت؛ بنابراین باید از این لحظاتی که متعلق به ماست، نهایت لذت را ببریم.

او در اشعار مختلف خود تلاش می‌کند به مخاطبانش یادآوری کند که انسان، شایسته شادی و خوشحالی است و هیچ دلیلی ندارد که انسان بخواهد روزهای ارزشمند عمر خودش را در غصه و ناراحتی پشت سر بگذارد.

خیام به ما یادآوری می‌کند گه جهان به هیچ‌کس قول دیدن طلوع خورشید فردا را نداده است
و به همین دلیل است که باید از لحظه‌لحظه زندگی خود نهایت لذت را ببریم.

 

 

عطار دلیل اصلی ناراحتی و غم آدم‌ها را وابستگی شدید آن‌ها به مادیات، مقام و جاه می‌داند. اگر دو بیت زیر را با دقت مطالعه کنید، متوجه می‌شوید که انسان وارسته (یعنی کسی که خودش را از قید و بند مادیات و جاه و مقام رها کرده)، شادترین انسان دنیاست:

عزم آن دارم که امشب نیم‌مست
پای‌کوبان کوزه دُردی به دست

سر با بازار قلندر درنهم
پس به یک ساعت ببازم هر چه هست


✅چهارمین درسی که از عطار نیشابوری آموختم:

دیگران را با خود برابر دانستن؛ گامی اساسی برای خودشناسی و عزت نفس

یکی از گام‌های اساسی در مسیر خودشناسی این است که خودمان را با دیگران کاملاً برابر بدانیم. جالب است که وقتی می‌گوییم «دیگران»، منظورمان صرفاً آدم‌ها نیستند. ما با درخت‌ها، پرندگان، حیوانات زیبای خانگی و عزیزانمان برابریم و هیچ تفاوتی با هم نداریم. خداوندی که ما را آفریده است، خالق سایر پدیده‌ها و جانداران نیز محسوب می‌شود و به همین دلیل است که می‌گوییم ما هیچ تفاوتی با سایر عناصر هستی نداریم.

وقتی برابری خودمان را با سایر جانداران و انسان‌ها پذیرفتیم، به حس آزادی دل‌پذیری دست پیدا می‌کنیم. بعد از این درک و دریافت، دیگر خودمان را برتر از سایر افراد و جانداران نمی‌دانیم، با دیگران همدلی بیشتری می‌کنیم، راحت‌تر خودمان را جای دیگران می‌گذاریم و اصولاً پذیراتر و مهربان‌تر می‌شویم.

در واقع همین کار ساده باعث می‌شود که شخصیت ما قوی‌تر و برجسته‌تر شود و تاب‌آوری‌مان در برابر مشکلات و چالش‌ها به میزان چشمگیری افزایش یابد.

برابر دانستن خودمان با دیگران به ما کمک می‌کند که دوستان صمیمی‌تر و بهتری را جذب خودمان کنیم
و دنیای پیرامون خود را به یک بوستان باطراوت و دل‌انگیز تبدیل نماییم.

عطار نیشابوری در کتاب تذکره الاولیا، بخشی دارد که در آن، در مورد «جنید بغدادی»، یکی از عارفان طراز اول صحبت می‌کند. او در این باب می‌نویسد:

«محبت درست نشود مگر در ميانِ دو تَن
که يکی ديگری را گويد: ای من.»

در واقع عطار می‌خواهد به ما بگوید که برای رسیدن به صمیمیت و دوستی واقعی، باید هیچ تفاوتی بین خودمان و سایر انسان‌ها قائل نشوید. به محض این‌که افراد بخواهند خودشان را برتر از دیگران بدانند، صمیمیت و محبت، رنگ می‌بازد و از بین می‌رود و خودخواهی با قدرت تمام آشکار می‌شود.

بسیاری از بزرگان در تعریف عزت نفس می‌گویند:

«عزت نفس به این معناست که خودمان را خوب و دوست‌داشتنی
بدانیم و خود را همان‌گونه هستیم، بپذیریم.»

از دیدگاه عطار، انسان زمانی می‌تواند به گنج ارزشمندی مثل عزت نفس دست پیدا کند که دیگران را هم مثل خودش، خوب و دوست‌داشتنی بداند و با تمام وجود به آن‌ها احترام بگذارد. او معتقد است که اگر انسان، دیگران را مثل خودش دوست نداشته باشد، نمی‌تواند به آن آرامش درونی دلخواه خود دست پیدا کند.

 

 


✅پنجمین درسی که از عطار نیشابوری آموختم:

نیایش صبحگاهی؛ گنجی که عطار، آن را معجزه هستی می‌دانند

عطار نیشابوری و سایر عارفان پارسی‌گو، علاقه خاصی به صبح‌هنگام داشتند و آن را معجزه‌ای از معجزات جهان هستی تلقی می‌کردند. این افراد معمولاً یک ساعت قبل از اذان صبح برمی‌خاستند و به دعا و نیایش می‌پرداختند. در حال حاضر هم افراد بسیاری توصیه می‌کنند که قبل از اذان صبح برخیزید و اجازه دهید که انرژی پرقدرت جهان هستی در آن لحظات، بر شما تأثیر بگذارد. عطار اشعار مختلفی در مورد اهمیت پگاه دارد. در ادامه چند بیت از این اشعار را آورده‌ایم:

«صبح از پرده به در می‌آید
اثر آه سحر می‌آید

یا کسی مشک ختن می‌بیزد
یا نسیم گل تر می‌آید

خیز ای ساقی و می‌ده به صبوح
که حریف چو شکر می‌آید»

در صورتی که بتوانید به این توصیه عطار عمل کنید، یعنی شب‌ها زود بخوابید و یک ساعت قبل از اذان صبح بیدار شوید، می‌توانید انرژی بی‌نظیر این لحظات خاص را درک کنید. این ساعات، لحظات بسیار خوبی برای مراقبه، شکرگزاری و نیایش است و می‌تواند زندگی شما را از نظر مادی و معنوی، دگرگون کند.

دریافت انرژی ساعات صبح‌گاهی می‌تواند شادی شگفت‌انگیزی را در وجود شما تزریق کند و شخصیت بهتر و پذیراتری به شما ببخشد. با بهبود وضعیت انرژی جسم و روان، خودتان را بیشتر از قبل دوست خواهید داشت و از این راه، عزت نفستان نیز افزایش می‌یابد. عطار در شعر دیگری می‌گوید:

«چون صبح دميد ‌و دامن شب شد چاک
برخيز و صبوح کن چرایی غمناک»

گاهی در اشعار شاعران می‌بینیم که مخاطبان خودشان را به سحرخیزی و می ‌خوردن در ساعات ابتدایی روز تشویق می‌کنند. یکی از دوستانم از من می‌پرسید: «آخه کی دلش می‌خواد که صبح پاشه و شراب بخوره؟»

قطعاً منظور عطار یا سایر شاعران، صبح برخاستن و نوشیدن شراب معنوی و رسیدن به شادی، آرامش و سرخوشی است. کارهایی مثل مراقبه، دعا، نیایش و تفکر، به انسان انرژی می‌بخشند و باعث می‌شوند که انسان تا پایان روز، شاد و سرخوش باشد.


✅ششمین درسی که از عطار نیشابوری آموختم:

بی‌نیازی؛ یکی از مهم‌ترین رازهای عزت نفس

یکی از مهم‌ترین رازها برای رسیدن به عزت نفس و ساختن شخصیت قوی‌تر، بی‌نیازی از انسان‌هاست. برخی افراد، این صحبت را اشتباه می‌دانند و بر این باور هستند که ما باید نیاز خود را به سایر انسان‌ها بگوییم و دیگران هم باید در صورت توان به ما کمک کنند.

از دیدگاه عطار نیشابوری و سایر عارفان، این دیدگاه اشتباه است و انسان باید خودش را از همه بی‌نیاز کند و نیازش را تنها از طریق خداوند برآورده سازد.

در کتاب تذکره الاولیا، بابی برای ابوحازم مکی، یکی از عارفان، در نظر گرفته شده است.

در باب ابوحازم مکی می‌خوانیم:

«و فراغت او از خلق تا حدی بود که به قصابی بگذشت که گوشت فربه داشت. [قصاب] گفت: از این گوشت بستان. گفت: سیم ندارم. گفت: تو را زمان دهم. گفت: من خویشتن را زمان دهم نکوتر از آن که تو مرا زمان دهی.»

در واقع این داستان به ما نشان می‌دهد که ابوحازم، حتا حاضر به نسیه کردن گوشت نشده و به قصاب گفته است: «من نیازی به نسیه کردن گوشت ندارم. می‌روم و هرموقع پول داشتم، نزدت می‌آیم. پول گوشت را کامل می‌دهم و به همان اندازه گوشت می‌برم.»

از دیدگاه عارفان، وقتی انسان به سایر آدم‌ها اعلام نیاز می‌کند، آن انسان‌ها، شخصیت او را ضعیف می‌پندارند و حتا اگر نیازش را برآورده کنند، خواه‌ناخواه روزی منت کار خیر خودشان را بر سر او می‌گذارند.


✅هفتمین درسی که از عطار نیشابوری آموختم:

تلاش برای آسایش هم‌نوعان؛ راهی برای رسیدن به آسایش و عزت نفس

عطار نیشابوری، قصه‌گوی قهار و یگانه‌ای است. او داستان‌های شگفت‌انگیزی دارد که هرکدام، مخاطب را به‌نوعی به فکر فرو می‌برند. یکی از داستان‌های جذاب عطار، «پیرزن اسفند دود کن» نام دارد.

او در این داستان، حکایت پیرزنی را بیان می‌کند که هر روز دم در خانه‌اش می‌نشست، اسفند دود می‌کرد و می‌گفت: «بترکه چشم حسود.» مردم هم که از فقر و نداری او آگاه بودند، مبلغی کمکش می‌کردند. این پیرزن، سال‌ها قبل شوهرش را از دست داده بود و پسرش هم در زندان به سر می‌برد.

او به‌قدری معروف شده بود که همه به او «پیرزن اسفند دود کن» می‌گفتند. در همسایگی این پیرزن بینوا، مرد ثروتمندی می‌زیست. روزی مرد ثروتمند در بازار، یک بسته بزرگ پسته خرید و از باربر خواست که این بسته را به خانه‌اش برساند. وقتی باربر، آدرس مرد توانگر را خواست، توانگر شروع به آدرس دادن کرد. وقتی صحبت مرد دارا تمام شد، باربر گفت: «بله قربان. متوجه شدم خانه‌تان کجاست. شما در واقع همسایه پیرزن اسفند دود کن هستید.» مرد دارا با سر پایین انداختن، صحبت باربر را تأیید کرد. وقتی باربر رفت، مرد به فکر فرورفت.

او دوست نداشت که آدرس خانه‌اش را بر اساس خانه اسفند دود کن، به دیگران بدهد. او تصمیم گرفت فکری برای این همسایگی بکند. مرد ثروتمند می‌دانست که در میان مردم بدبخت و فقیر، انسان ثروتمند و خوش‌بخت هم نمی‌تواند به‌خوبی زندگی کند. پیش خودش گفت: «تا همه خوشبخت نباشند، هیچ‌کس آسوده نیست.»

مرد ثروتمند به یک دلال سپرد که به خانه پیرزن برود و قیمت خانه‌اش را از او بپرسد. مرد توانگر تصمیم گرفته بود خانه پیرزن را بخرد. فردای آن روز دلال نزد مرد ثروتمند آمد و گفت: «پیرزن می‌گوید که من در این خانه، کلی خاطره خوب دارم و دلم می‌خواهد تا پایان عمر، همین‌جا زندگی کنم.»

مرد دارا، چاره دیگری اندیشید. روزی پیرزن را به خانه‌اش دعوت کرد. وقتی مرد دارا از پیرزن احول‌پرسی کرد، پیرزن جواب داد: «شکر خدا. از شما، همسر و فرزندانتان بسیار ممنونم که این‌قدر به من کمک می‌کنید و هوایم را دارید.»

مرد دارا از پیرزن پرسید: «فایده این اسفند دود کردن چیست؟» پیرزن هم شروع به دلیل آوردن و صحبت کردن در مورد مزایای اسفند کرد. دلیل اصلی پیرزن این بود که اسفند دود کردن، انسان را از چشم بد و انسان‌های حسود، ایمن نگه می‌دارد. مرد ثروتمند در جوابش گفت: «چشم بد با آدم چه می‌کند؟» پیرزن جواب داد: «ممکن است آدم، ساختمانی داشته باشد و چشم بخورد و آن ساختمان از دست برود.» مرد ثروتمند گفت: «اگر آدم، خانه‌اش را با مصالح خوب بسازد و قصد فروش آن را نداشته باشد یا در بازار، ضرر نکند، هیچ‌وقت خانه‌اش خراب نمی‌شود و از دستش هم نمی‌رود. به‌علاوه، اگر قرار بودن چشم‌زخم، تأثیر داشته باشد، الآن انسان‌های ثروتمند، به خاک سیاه نشسته بودند؛ چون هرچه دارایی فرد بیشتر باشد، قطعاً حسودهای بیشتری هم دارد.»

پیرزن گفت: «این دیگر خواست خداست. شاید انسان‌های ثروتمند، کارهایی می‌کنند که جلوی چشم‌زخم را می‌گیرد.» مرد در جواب گفت: «کار خوب، ربطی به اسفند ندارد. اگر قرار بود اسفند جای کار خوب را بگیرد، آدم دیگر کار خوب نمی‌کرد. چند دانه اسفند روی آتش می‌ریخت و تخت می‌خوابید.»

خلاصه پس از کلی بحث و گفتگو، پیرزن عقیده خودش را گفت: «آقا راستش من خودم هم به اسفند عقیده ندارم. چند سال قبل که شوهرم مریض بود، برایش اسفند دود کردم؛ ولی افاقه نکرد و آخرش از دنیا رفت. پسرم هم به دلیل اسفند دود کردن، زندانی شد. او یک روز جلوی یک قصابی، اسفند دود کرده بود و قصاب هم که اعتقادی به این چیزها نداشت، به او متلک گفته بود. پسرم هم با قصاب درگیر شده و کتک‌کاری کرده بود. مأموران حکومتی هم او را گرفتند و به جرم مزاحمت برای مردم، به زندان بردند.»

مرد ثروتمند که می‌خواست پیرزن دست از اسفند دود کردن بردارد، گفت: «اگر پسرت از زندان بیرون بیاید و کار آبرومندانه‌ای انجام دهد، دست از اسفند دود کردن برمی‌داری؟» پیرزن گفت: «معلوم است که برمی‌داریم. چه کسی دلش می‌خواهد از اسفند دود کردن پول دربیاورد؟ این کار نوعی گدایی است و من و پسرم دوست نداریم گدا باشیم.»

مرد توانگر گفت: «خیلی عالی! از فردا به منزل ما بیا، هم‌سفره ما باش و هر چیزی هم خواستی به خانه‌ات ببر. پسرت هم به امید خدا، چند روز دیگر از زندان آزاد می‌شود.» وقتی پسر از زندان آزاد شد، مرد شغل خوبی برایش در نظر گرفت و پسر مشغول کار شد.»

مدتی بعد پیرزن به همان دلال خانه گفت: «می‌خواهم خانه‌ام را بفروشم. برایم یک مشتری خوب پیدا کن.» دلال نزد مرد ثروتمند آمد و قضیه را تعریف کرد. مرد دارا به پیرزن گفت: «ما به شما عادت کرده‌ایم. نمی‌خواهیم یک همسایه خوب را از دست بدهیم.» پیرزن جواب داد: «متأسفانه در این محله، همه مردم ما را به اسفند دود کردن می‌شناسند. می‌خواهیم از این محله برویم و جایی زندگی کنیم که آبرو داشته باشیم.» در نهایت هم یک خانه بهتر برای پیرزن خریدند و سپس خانه‌اش را به شخص دیگری فروختند.

این ماجرا به‌خوبی نشان می‌دهد که خوشبختی و عزت نفس، یک مسئله جمعی است. وقتی اطرافیان انسان، احساس عزت و خوش‌بختی نداشته باشند، این احساس منفی آن‌ها روی دیگران هم تأثیر می‌گذارد. اگر شما هم به فکر عزت نفس هستید، لازم است به دیگران هم کمک کنید که حس خوبی نسبت به خودشان داشته باشند.


✅کلام آخر

گنج‌های عرفانی؛ راهی برای خودشناسی، خودسازی و انسان‌دوستی

در این مقاله سعی کنیم 7 مورد از آموزه‌های ارزشمند عطار نیشابوری در زمینه خودشناسی، خودسازی و انسان‌دوستی را بررسی کنیم. امیدواریم نکات این مقاله به شما کمک کند که شخصیت بهتری برای خودتان بسازید و عزت نفس خود را بهبود ببخشید.

گنج‌های عرفانی ادبیات پارسی مثل آثار مولوی، عطار، خیام، عزیزالدین نسفی و غیره، سرچشمه خودشناسی، خداشناسی و خودسازی هستند.

با خواندن این آثار می‌توانیم زندگی خودمان را به صورت اساسی مورد بازبینی قرار دهیم، ایرادهای موجود در زندگی‌مان را کاهش دهیم و زندگی بهتر، پاک‌تر و آرام‌تری برای خودمان ترتیب دهیم. در صورت تمایل به یادگیری درس‌های عرفانی جذاب و تأثیرگذار، پیشنهاد می‌شود مقاله نهایت انگیزه با ۵ داستان ناگفته از مثنوی معنوی را مطالعه کنید.

آیا تاکنون آثار عطار نیشابوری را مطالعه کرده‌اید؟ کدام داستان، شعر یا نکته از نیشابوری در ذهنتان مانده و روی نگرش و زندگی‌تان تأثیر گذاشته است؟ از بین نکته این مقاله کدام‌یک را دوست‌تر داشتید؟ لطفاً نظرها، پیشنهادها و پرسش‌های خود را با ما و سایر همراهان سوخت جت در بخش دیدگاه‌ها (زیر همین مقاله) به اشتراک بگذارید.

3 نفر دیدگاه شان را با ما در میان گذاشتید، نفر بعدی شما هستید :
  1. کاربر سوخت جت زي می‌گوید

    درود و خدا قوت.
    مقاله ٧ درس عطار بسيار آموزنده روان شيوا و دلنشين و كاربردي در زندگي روزمره بود. نام نويسنده را نديدم ولي همينجا از ايشان تشكر ميكنم.
    متاسفانه خيلي از ما آثار مفاخر ايراني را مطالعه نميكنيم. اميدوارم اين مقاله فتح بابي باشد براي خودم و ساير كساني كه اين مقاله را مطالعه كرده اند براي رجوع و استفاده از آثار اديبان و عرفا و شاعران گرانقدر ايراني.واقعا لذت بردم

  2. کاربر سوخت جت ده می‌گوید

    مقاله عطار را خواندم بسیار غنی بود ، ولی نشد جان کلام بر عمق دلم بنشیند بهتر است هر کدام با تفسیر بیشتر مطرح می شد و نویسنده مشخص بود سپاس

  3. کاربر سوخت جت یه می‌گوید

    عالی بود ممنون

نظرتان را ارسال کنید

دیدگاه تان را با ما در میان بگذارید...

ما به دیدگاه شما احتیاج داریم؛ پس بیایید دیدگاه و نقطه نظرات مان را با همدیگر به اشتراک بگذاریم تا یک اجتماع موفق از افکار برنده با همدیگر بسازیم.

**‌به ازای هر یک دیدگاه سازنده، یک روز اشتراک رایگان پروژه سوخت جت دریافت کنید**