۷ سوال عجیب و غریب که به شما کمک میکند هدف زندگی خود را پیدا کنید
نمیدانید که باید با زندگی خود چه کار کنید؟ نمیدانید که باید در زندگی، دنبال چه هدفی بروید؟ هفت سوال عجیب و قابل تأملی که در ادامه مطرح میکنیم را از خودتان بپرسید و سعی کنید که به آنها پاسخ دهید. جواب دادن به این هفت سوال، باعث میشود که هدف زندگی خود را خیلی راحتتر وسریعتر پیدا کنید.
مارک منسون، نویسنده کتاب پرفروش و پرطرفدار هنر ظریف بیخیالی در وبسایت خودش ماجرای جالبی را تعریف میکند که خواندن آن میتواند برای بسیاری از ما آموزنده و تأثیرگذار باشد. او میگوید:
زمانی که برادرم تازه وارد 18 سالگی شده بود، به سالن منزل آمد و با افتخار به من و مادرم اعلام کرد که میخواهد نماینده مجلس شود. مادرم از سوال او تعجب کرد و گفت: «عالی است عزیزم. موفق باشی.» البته از چهره مادرم مشخص بود که در دلش میگوید: «آرزو بر جوانان عیب نیست!» من هم که داشتم غذا میخوردم، بدجوری حواسم به طعم بینظیر غذا بود و اصلاً اهمیت نمیدادم که آن دو نفر دارند در مورد چه موضوعی با هم حرف میزنند.
آن روز گذشت ولی برادرم تا پانزده سال بعد، ولکن قضیه نبود و تمام تصمیمات زندگیاش را روی این هدف متمرکز کرد که نماینده مجلس سنا شود. باور کنید تمام درسها و کتابهایی که میخواند، محل زندگیش، کسانی که با آنها در ارتباط بود و حتی کارهایی که در طول تعطیلات یا آخر هفتهها انجام میداد، همه و همه تحت تأثیر هدف بزرگی بود که برای زندگیش تعیین کرده بود.
جالب است بدانید که برادرم بعد از کلی کار و تلاش، به ریاست یک حزب سیاسی رسید و اکنون یک قاضی است. وی در سی و چند سالگی، برای ورود به کنگره ایالتی، نامزد شد ولی شکست خورد. او دیوانهوار برای رسیدن به هدفش تلاش میکرد.
خیلی از ما واقعاً مثل برادر مارک منسون نیستیم و اصلاً نمیدانیم که در زندگی چه هدفی داریم و میخواهیم به کجا برسیم. بسیاری از افراد بعد از کلی درس خواندن و دانشگاه رفتن، وقتی فارغ التحصیل میشوند، اصلاً نمیدانند که میخواهند چه کار کنند. بعضی افراد، شغلی برای خودشان دست و پا میکنند و درآمدشان هم خوب است ولی هدف خاصی در زندگی ندارند. فقط میدانند که باید کار کنند و پول دربیاورند.
بسیاری از ما افرادی را سراغ داریم که در سن 18 تا 25 سالگی، هر بار که لباس عوض میکنند، هدف زندگیشان را هم تغییر میدهند و اصلاً هدف مشخصی برای زندگی خود ندارند. بیشتر افراد موفق دنیا، پس از راهاندازی کسب و کارشان هم نمیدانستند که قرار است به کدام نقطه برسند و نمیتوانستند در مورد اهداف و رویاهای خود صحبت کنند.
احتمالاً شما هم چنین وضعیتی را در طول زندگی خود تجربه کردهاید و ممکن است همین الآن هم تکلیف خودتان و زندگیتان را ندانید. مطالعات نشان میدهد که تعداد قابل توجهی از افراد بزرگسال، درکی از هدف زندگی خود ندارند و دقیقاً نمیدانند که چه کاری را دوست دارند یا از چه کاری متنفرند.
یک مشکل مهم در مسیر «جستجوی هدف زندگی»
بخشی از مشکلات «جستجوی هدف زندگی»، مربوط به مفهومی است که پشت خود کلمه «هدف زندگی» مخفی شده است. برخی از دانشمندان و متفکران میگویند که هر کدام از ما آدمها برای هدف مشخصی به دنیا آمدهایم و حالا وظیفه داریم که آن هدف آسمانی و الهی را پیدا کنیم. این منطق نادرست و بد، باعث میشود که بعضی از آدمها به سمت خرافهگرایی حرکت کنند و عقاید عجیب و غریبی مثل شانس را سولوحه کار خودشان قرار دهند.
حقیقت این است که ما به دنیا میآییم و برای مدتی در این جهان زندگی میکنیم. یک سری از کارهایی که انجام میدهیم خیلی مهم هستند و یک سری از کارهای ما اهمیت چندانی ندارند. بحث اصلی ما بر سر آن کارهای مهمی است که انجام میدهیم؛ چون این کارهای مهم هستند که به زندگی ما معنا و شادی میبخشند.
و دست آخر هم ما را به هیچ نتیجه مشخصی نمیرسانند.
بنابراین زمانی که مردم میپرسند که با زندگی خود چه کار کنیم و در زندگی، چه هدفی را دنبال کنیم؟ در واقع دارند میگویند که با زمان و عمرم چه کار کنم؟ این افراد تا حدودی با ارزش عمر و زمان خود آشنا هستند و دوست دارند که از این زمان محدود، بهترین استفاده ممکن را ببرند.
اگر بپرسیم که با زمان ارزشمند خود چه کار کنیم، پاسخ دادن را خیلی راحتتر کردهایم؛ چون کسی که از خودش میپرسد هدف زندگی من چیست، معمولاً گیج میشود و خیلی سخت میتواند به سوال خودش، یک جواب درست و حسابی و شفاف بدهد. دلیلی ندارد که کلی وقت بگذارید تا بتوانید به این سوال پاسخ دهید. تنها کاری که باید بکنید این است که چیزهایی که برایتان اهمیت دارد را کشف کنید.
اگر از روانشناسها و کوچهای زندگی و کسب و کار بپرسید که بیشتر مراجعین، چه سوالی از شما میپرسند؟ قطعاً مجموعهای از پاسخها را برای شما لیست میکنند و بدون شک، سوال «هدف زندگی من چیست؟» یا «با زندگیم چه کار کنم؟» هم جز مواردی است که در لیستشان وجود دارد.
پرسشهای عجیب و غریب برای پیدا کردن هدف زندگی
شاید پاسخ دادن به این سوال که «هدف زندگی من چیست؟» برای خیلی از افراد، سخت و دشوار باشد ولی با این حال مارک منسون، یک سری سوال مطرح کرده که به ما کمک میکند هدف زندگی خودمان را پیدا کنیم و بفهمیم که چه چیزهایی برای ما اهمیت بیشتر و بالاتری دارد.
سوالات عجیب و غریبی که در ادامه مطرح میکنیم، یک مزیت دارند: کشف هدف زندگی را برای ما سرگرمکننده و جذاب میکنند و باعث میشوند که جستجوی هدف زندگی، به یک کار سخت، زمانبر و طاقتفرسا تبدیل نشود.
1. دوست دارید یک ساندویچ زهرآلود را با چه طعمی نوش جان کنید؟ نظرتان چیست کمی خیارشور کنارش بگذارید؟
مارک منسون میگوید که همه ما بالاخره باید یک ساندویچ سمی نوش جان کنیم و انتخاب دیگری نداریم. فرض کنید که ساندویچ سمی، آش کشک خاله است. با این اوصاف، دوست دارید که ساندویچ سمیتان، چگونه باشد؟
یکی از چیزهایی که هیچکس به ما نمیگوید این است که «گاهی اوقات، همه چیز تلخ و مزخرف است». شاید این جمله، خیلی بدبینانه به نظر برسد ولی اگر به آن فکر کنید، متوجه خواهید شد که همین جمله میتواند خیال همه را راحت کند و آرامشبخش باشد.
معمولاً هر چیزی نیاز به فداکاری دارد، هر چیزی هزینه خاص خودش را دارد و تا زمانی که هزینه آن را نپردازیم، نمیتوانیم به خواسته خودمان برسیم. اگر به زندگی دقت کنید، میبینید که برای رسیدن به هدف، گاهی باید سختی و تلخی را تحمل کنید. سوالی که باید از خودتان بپرسید این است که «حاضرید برای چه چیزی، فداکاری کنید و سختی و تلخی را تحمل کنید؟» عامل و فاکتوری که توانایی ما را برای رسیدن به هدف تعیین میکند، «میزان توانایی ما برای تحمل سختیها و تلخیها» است.
اگر میخواهید به یک کارآفرین موفق و مشهور تبدیل شوید ولی تحمل شکست، بیپولی و شببیداری را ندارید، قطعاً نمیتوانید به هدفتان برسید. اگر میخواهید به یک هنرمند توانا و ثروتمند تبدیل شوید ولی توانایی نه شنیدن و رد شدن آثارتان را ندارید، قطعاً باید قید هنرمند شدن را بزنید. اگر میخواهید به یک نویسنده ثروتمند تبدیل شوید ولی تحمل 70 ساعت کار در هفته را ندارید، بعید است که ثروت رویاییتان را کسب کنید.
از خودتان بپرسید که تحمل چه تلخیها و سختیهایی را دارید؟
در واقع میخواهید ساندویچ سمی خود را با چه طعمی نوش جان کنید؟ اگر بتوانید این ساندویچ سمی را بخورید، قطعاً کاری را انجام دادهاید که بقیه مردم، توان انجام آن را ندارند و در نتیجه به جایی میرسید که بقیه مردم نمیتوانند به آن نقطه برسند. بنابراین باید فکر کنید و ببینید که این ساندویچ سمی، با چه طعمی بیشتر به دلتان مینشیند. در صورتی که این ساندویچ سمی را کنار بگذارید و بگویید: «نمیخورم»، قطعاً به اهداف و خواستههایی که در زندگی دارید، نمیرسید؛ چون مسیر موفقیت، پر از سختی و مشکلات است.
پاسخ دادن به سوال اول، تکلیف دو چیز را برای شما روشن میکند:
- برای رسیدن به اهداف و خواستههای خود، حاضرید چه سختیهایی را تحمل کنید.
- در چه زمینه یا زمینههایی، نسبت به دیگران بهتر هستید و از پس چه کارهایی، بهتر از دیگران برمیآیید.
2. امروز چه کاری انجام میدهید که اگر در کودکی انجام میدادید، غرق در شادی و لذت میشدید؟
دومین سوالی که مارک منسون میخواهد که از خودمان بپرسیم و از طریق آن به هدف زندگی خود پی ببریم این است که «امروز چه کاری انجام میدهم که اگر در هشت سالگی انجام میدادم غرق در شادی و لذت میشدم و اگر انجامش نمیدادم، دلم میگرفت و گریه میکردم؟» او در این زمینه میگوید:
«فشار اجتماعی دوران نوجوانی و فشارهای کاری دوران بزرگسالی، ریشه شور و شوق را در وجود ما میخشکاند. همیشه به ما گفتهاند که تنها یک دلیل برای انجام دادن یک کار وجود دارد: گرفتن پاداش! جهان، بر پایه معامله و بدهبستان بنا شده و همین مسئله باعث میشود که شور و شوق ما از بین برود و همیشه احساس کنیم که گم، گیج و گرفتار شدهایم.»
بسیاری از افراد در زمان کودکی دوست دارند که نویسنده یا نقاش شوند. به همین دلیل هم وقتی بچه هستند، ساعتها در اتاق خودشان مینشینند و در مورد ابرقهرمانها، آدم فضاییها و جنگجویان بزرگ مینویسند یا نقاشی میکشند. جالب است بدانید که بعضی از این بچهها اصلاً نمیخواهند کسی داستانهایشان را بخواند یا نقاشیهایشان را تحسین کند.؛ بلکه از نوشتن یا نقاشی کشیدن، لذت میبرند و عاشق این کار هستند.
همه ما به نوعی همین طور هستیم و دوست داریم ارتباط خود را با علایقی که در دوران کودکی داشتیم، از بین ببریم. یکی از مهمترین دلایل قطع ارتباط با علایق دوران کودکی، فشارهای اجتماعی دوران نوجوانی و فشارهای کاری و حرفهای دوران بزرگسالی است. ما در زندگی یاد میگیریم که فقط و فقط روی پاداش و دستمزد تمرکز کنیم و کاری انجام دهیم که از طریق آن بتوانیم از دیگران، پاداش (پول، تحسین و غیره) دریافت کنیم.
بنا شدن جهان بر پایه معامله و بدهبستان، شور و اشتیاق را در وجود خیلی از ما نابود میکند
و باعث میشود که احساس کنیم در این جهان، گم و گرفتار شدهایم.
خود مارک منسون هم چنین تجربهای دارد. او قبل از سی سالگی به این نتیجه رسید که عاشق نوشتن و نویسندگی است. همچنین فهمید که علاقه خاصی به راهاندازی وبسایت دارد. جالب است بدانید که او در دوران کودکی و نوجوانی، فقط برای سرگرم شدن مطلب مینوشت و وبسایت طراحی میکرد.
او میگوید که در بیست سالگی مجبور شدم نوشتن را کنار بگذارم. اگر خود 8 سالهام، از خود 20 سالهام میپرسید که چرا دیگر نمینویسی؟ میگفتم: «چون نوشتههایم به اندازه کافی خوب نیست» یا «چون کسی حاضر نیست نوشتههای من را بخواند» یا «چون با نوشتن نمیتوانم به درآمد خوبی برسم». اگر این جوابها را به آن پسر کوچولوی هشت ساله میدادم، حتماً گریه میکند؛ چون این کودک 8 ساله اصلاً به پیشرفت کتابهای امروزی یا علایق خوانندهها اهمیت نمیداد. او فقط دنبال سرگرمی، لذت بردن و بازی کردن بود و شور و اشتیاق، از همین نقطه شروع میشود: حس بازی و سرگرمی!
جواب دادن به سوال دوم، به ما کمک میکند که دو نکته را بفهمیم:
- کدام شور و شوقهای دوران کودکی را از دست دادهایم.
- کدام دسته از فعالیتها را صرفاً برای بازی کردن و سرگرم شدن، باید دوباره از سر بگیریم.
3. چه چیزی باعث میشود که همه چیز، حتی خوردن و خوابیدن را هم فراموش کنید؟
مارک منسون از ما میخواهد که به کارها و فعالیتهای خودمان فکر کنیم و ببینیم که چه چیزهایی باعث میشود که تمام شب را بیدار بمانیم و با وجود خستگی، پلک روی هم نگذاریم؟ وقتی به این کارها فکر میکنید، ببینید که چرا با جان و دل این کارها را انجام میدادهاید؟ قطعاً دلیلی پشت این همه عشق و علاقه وجود دارد که اگر آن دلیل را پیدا کنید و در سایر فعالیتهای خود به کار ببرید، باعث رشد و پیشرفتتان خواهد شد.
همه ما تجربه غرق شدن در کارهای مورد علاقه خودمان را داریم. بعضی کارها هست که با تمام وجود انجام میدهیم و حاضریم که برای انجام آنها، قید خوردن و خوابیدن را هم بزنیم. اسحاق نیوتن، آن فیزیکدان معروف که به قانون جاذبه پی برد و برای اثبات آن کلی تلاش کرد، یکی از افرادی است که برای بررسی مسائل فیزیک، حاضر بود قید غذا خوردن را هم بزند. کار به جایی رسیده بود که مادرش به خانه او میآمد تا او را وادار کند که غذا بخورد.
مارک منسون میگوید: «من قبلاً به قدری به بازیهای کامپیوتری علاقه داشتم که ساعتها مینشستم و بازی میکردم. گاهی به قدری در بازی غرق میشدم که یادم میرفت غذا نخوردهام. بعضی وقتها به جای اینکه به کارهای مهم خودم مثل مطالعه و کار بپردازم، مینشستم و بیوقفه بازی میکردم.»
زمانی که او بازیهای کامپیوتری را کنار گذاشت، فهمید که علاقهای به خود بازیها و داستان آنها نداشته؛ بلکه عاشق پیشرفت و تلاش برای بهتر شدن بوده است. درست است که خود بازیها واقعاً سرگرمکننده و باحال هستند ولی آدم بدون آنها هم میتواند زندگی کند. منسون، شیفته رقابت کردن با خودش و دیگران بود و به همین دلیل، شبانه روز بازی میکرد.
زمانی که منسون، این میزان علاقه به رقابت، پیشرفت و بهتر شدن را در مسیر خودسازی و پیشرفت در بیزینس و نویسندگی به کار گرفت، فهمید که تا چه اندازه میتواند رشد کند و به اهدافی که برای خودش تعیین کرده، برسد.
اگر شما هم میخواهید یک هدف درست و حسابی برای زندگی خود پیدا کنید، تنها به مسائلی که شبانهروز شما را بیدار نگه میدارد و خوردن و خوابیدن را از یادتان میبرد، نگاه نکنید. سعی کنید دلایل و فلسفه پشت این میزان عشق و علاقه به آن کارها را کشف کنید و آن دلایل را در فعالیتهای مهم و اصلی خود به کار بگیرید.
پاسخ دادن به سوال سوم، به شما کمک میکند که دو نکته را درک کنید:
- شناخت کاری که واقعاً از انجام دادن آن لذت میبرید.
- چه فعالیتهای دیگری هست که ممکن است از انجام دادن آنها لذت ببرید.
4. با انجام چه کاری، بیشتر احساس شرمندگی و شرمساری میکنید؟
مارک منسون جمله جالبی دارد که میگوید: «شرمندگی و شرمساری را با تمام وجود بپذیرید. احساس حماقت، یکی از بخشهای مهم دستیابی به یک دستاورد مهم، ارزشمند و معنادار است. هر چقدر که یک تصمیم، بیشتر شما را بترساند و خجالتزده کند، بیشتر باید به دنبال عملی کردن آن تصمیم باشید.»
اگر دوست دارید کار مهمی را به بهترین شکل ممکن انجام دهید، هیچ اشکالی ندارد که در ابتدای مسیر ضعیف باشید و از پس آن برنیایید. ممکن است خیلی اوقات کلافه شوید و دلتان بخواهد آن کار را برای همیشه کنار بگذارید. اگر کار مورد نظر خود را خیلی بد انجام دادید و خراب کردید، هیچ اشکالی ندارد که خجالتزده و شرمنده شوید. حتی اگر بارها و بارها این حس خجالت و شرم به شما دست داد، باز هم مشکلی نیست.
خیلی از مردم از این احساس خجالت و ناتوانی در انجام یک کار، فرار میکنند. اگر یک بار کاری را بد انجام دهند و به خاطر این ضعف، احساس خجالت کنند، دیگر سراغ آن کار نمیروند و آن را به طور کامل کنار میگذارند.
این نکته را همیشه به خاطر بسپارید:
«اگر بخواهید به خاطر ضعیف بودن در انجام یک کار و ترس از شرمندگی بعد از آن، سراغ آن کار نروید، هیچ وقت نمیتوانید یک کار مهم و اساسی را به سرانجام برسانید؛ چون همه کارهای اساسی، سختیهای خاص خودشان را دارند و در ابتدا، باعث ایجاد خجالت در افراد میشوند. تنها با تمرین و تکرار است که میتوانید این احساس ضعف و خجالت را کنار بگذارید و به تخصص برسید.»
خیلی از افراد در ذهن خود عاشق انجام دادن یک کار هستند و در خواب و خیال میبینند که دارند آن کار را انجام میدهند و لذت میبرند ولی هیچ وقت سراغ آن نمیروند. میدانید چرا؟ چون میترسند خراب کنند و خجالت بکشند. البته بعضی افراد هم دلایل دیگری دارند و این دلایل را همیشه در ذهن خود تکرار میکنند.
اگر به خاطر حرف و حدیث دیگران، سراغ کار مورد نظر خود نمیروید، بدانید که دارید اشتباه میکنید. اگر به خاطر وقتگذرانی با خانواده، کسب و کار جدیدی راه اندازی نمیکنید یا به خاطر مطالعه کتابهای تخصصی، بازی کامپیوتری انجام نمیدهید، هیچ اشکالی ندارد؛ چون کارتان درست و منطقی است. اما اگر از نظر پدر و مادرتان میترسید یا فکر میکنید که اگر آن کار را انجام دهید دوستانتان شما را مسخره میکنند، دارید از احساس شرمندگی و شرمساری، فرار میکنید و بدانید که آن کار یا موضوع، برایتان مهم است.
توجه داشته باشید که اهداف و کارهای بزرگ، همیشه منحصر به فرد و غیرعادی به نظر میرسند و به همین خاطر اگر میخواهید آن کارها را انجام دهید یا به آن اهداف خاص برسید، باید ذهنیت گلهای را کنار بگذارید و با کمال تأسف، باید بگویم که همرنگ جماعت نشدن، خیلی ترس دارد!
بنابراین باید شرمساری و شرمندگی را خیلی سفت و سخت در آغوش بکشید و به بهترین شکل با آن کنار بیایید. شرمندگی و خجالت، بهایی است که باید برای رسیدن به خواستهها و اهداف بزرگ، بپردازید.
در صورتی که به سوال چهارم جواب دهید، تکلیف دو چیز برایتان روشن خواهد شد:
- چیزهایی که شما را میترساند و شرمنده میکند (البته این نوع ترس و شرمندگی، دلیل منفی و بدی ندارد! بلکه به خاطر بزرگی و بلندپروازانه بودن آن کار است.)
- باید دست از بهانههای الکی و بیهوده بردارید و برای رسیدن به هدف و خواسته خود، دست به کار شوید.
5. چگونه میخواهید به سهم خودتان، جهان را نجات دهید؟
مارک منسون در مورد این پرسش مهم میگوید: «قرار نیست که همه مشکلات و مسائل دنیا را شما، تک و تنها حل کنید. نکته این است که شما میتوانید نقشی هر چند کوچک در حل مشکلات دنیا داشته باشید و در حد و اندازه خودتان، تفاوت ایجاد کنید. همین که حس کنید وجود شما باعث ایجاد تفاوت (حتی تفاوتی کوچک) در جهان میشود، احساس شادی، خوشحالی و رضایت وارد زندگیتان خواهد شد.»
اگر اخیراً تلویزیون را روشن نکرده و اخبار ندیدهاید یا حتی از زبان دیگران، چیزی در مورد مشکلات و مسائل دنیا نشنیدهاید، باید خدمتتان عرض کنیم که جهان در زمینههای مختلف مشکل دارد. راستش، اوضاع جهان خیلی خراب شده است و همه ما هم دیر یا زود از این جهان خواهیم رفت. در واقع ما و جهان، همگی داریم به سمت نابودی حرکت میکنیم.
سوال این است که در چنین شرایطی، چه کاری از دست ما برمیآید؟ آیا میتوانیم برای نجات جهان کاری انجام دهیم؟ شاید دور از ذهن باشد که یک نفر به تنهایی بتواند به نجات کل جهان کمک کند ولی خوشبختانه، میتوانیم یک مشکل خاص را در نظر بگیریم، روی حل آن مشکل متمرکز شویم و کاری هر چند کوچک برای بهتر شدن حال جهان و همنوعان خود انجام دهیم.
اگر واقعاً دغدغه بهبود وضعیت جهان را دارید، کارهای زیادی هست که میتوانید انجام دهید و به قول آمریکاییها، گزینههای زیادی روی میز دارید! جهان از نظر فرهنگ، هنر، آموزش، اقتصاد، برابری جنسیتی، سیاست، اخلاق و کلی مسئله دیگر در وضعیت نامطلبوب و نامساعدی قرار دارد و همه این موارد، فرصتی برای شما به وجود میآورد که نقش خودتان را در بهبود وضعیت جهان ایفا کنید.
جواب دادن به سوال پنجم، باعث میشود که به درکی درست از دو پرسش برسید:
- به کدام مشکل جهان اهمیت میدهید و دوست دارید کدام مشکل را حل و فصل کنید؟
- چگونه میتوانید سهم خودتان را در بهبود وضعیت جهان بپردازید و تفاوتی هر چند جزئی و کوچک ایجاد کنید؟
6. فرض کنید یک تفنگ روی سرتان میگذارند و مجبورتان میکنند که همیشه، کل روز از خانه بیرون بروید. در این صورت، کجا میروید و چه کار میکنید؟
مارک منسون در این زمینه میگوید: «کشف کردن کارها و چیزهایی که در زندگی خود به آنها علاقه دارید و برای شما مهم است، یک تمرین و ورزش کامل محسوب میشود؛ چون کار سخت و نفسگیری است. هیچ یک از ما تا زمانی که یک کار را انجام ندهیم، واقعاً نمیدانیم که از انجام دادن آن لذت میبریم یا نه!»
در حالی که همین ازخودراضی بودن، دشمن ماست و میتواند ما را از پا دربیاورد.
خیلی از مردم با همین روزمرگیها دخل خودشان را میآورند؛ چون حاضر نیستند از منطقه امن و آسایش خود خارج شوند، کارهای مورد علاقه خود را کشف کنند و دست به کارهای تازه و نو بزنند.
کشف کردن کارها و چیزهایی که به آنها علاقه دارید و برای شما اهمیت دارد، کاری بسیار مشکل و طاقتفرسا است. برای اینکه به علایق خود پی ببرید، فرض کنید که یک اسلحه روی سرتان گذاشتهاند و شما را مجبور میکنند که هر روز، خانه را ترک کنید و فقط برای خوابیدن به خانه برگردید. در این صورت، خودتان را چگونه و با چه کاری مشغول میکنید؟
ممکن است برخی در پاسخ به این سوال بگویند که در پارک یا کافه مینشینیم و وبگردی میکنیم یا روز خود را با تماشای ویدیوهای جذاب در اینستاگرام به شب میرسانیم و وقتی شب شد به خانه برمیگردیم.
حالا فرض کنیم که اصلاً وبسایتها، رسانههای اجتماعی، بازیهای کامپیوتری و تلویزیون وجود ندارد. در این صورت روز خود را چگونه به شب میرسانید؟ فرض کنید مجبور هستید در طول روز، فعالیتی درست و عاقلانه انجام دهید. در این صورت کجا میروید و چه کار میکنید؟
کتاب میخوانید؟ باشگاه میروید و ورزش میکنید؟ ادامه تحصیل میدهید؟ چیز جدیدی اختراع میکنید؟ شغل نام و آبداری برای خود پیدا میکنید؟ باید تعیین کنید که چه کاری انجام میدهید و ترجیح میدهید که زندگی خود را چگونه بگذرانید؟ حالا وقت آن است که یک سوال مهم و اساسی از خودمان بپرسیم:
«میخواهیم زمان خود را صرف چه کارهای مهمی کنیم؟»
پاسخهایی که به ذهنتان میرسد را روی یک کاغذ بنویسید. حالا برنامهریزی کنید، از خانه بیرون بروید و کارهایی که روی کاغذ نوشتهاید را انجام دهید. همین پاسخهای ساده، نشان میدهد که تا به امروز میتوانستید از زمان و عمر خود، در چه مسیر و برای رسیدن به چه اهدافی استفاده کنید.
پاسخ دادن به سوال ششم، تکلیف دو مسئله را برای شما روشن میکند:
- مسائل و موضوعاتی که همیشه به آنها علاقه داشتید.
- چگونه میتوانید عمر و زمان خود را سپری کنید.
7. اگر بدانید که قرار است یک سال دیگر فوت کنید، چه کارهایی انجام میدهید و میخواهید چه خاطرهای از شما در ذهن دوستان و اطرافیانتان بماند؟
مارک منسون معتقد است: «مرگ، تنها چیزی است که ارزش زندگیتان را برای شما روشن و مشخص میکند؛ زیرا وقتی تصور میکنید که دیگر در این دنیا حضور ندارید و قرار است جهان را ترک کنید، تازه میفهمید که چرا وجود شما در این جهان، مهم است و با وجود خود میتوانید چه تأثیری روی جهان بگذارید.»
اکثر ما دوست نداریم به مرگ فکر کنیم؛ چون فکر کردن به مرگ، بسیاری از انسانها را به ترس و وحشت میاندازد. این در حالی است که فکر کردن در مورد مرگ، مزایا و محاسن زیادی برای ما دارد. یکی از مزایای مرگاندیشی، این است که باعث میشود سراغ کارهایی برویم که برای ما واقعاً مهم هستند و از کارهای بیاهمیت و نامناسب، تا حد امکان دوری کنیم.
مارک منسون زمانی که در کالج درس میخواند از اطرافیان و دوستان خود سوال میکرد که اگر فقط یک سال دیگر زنده باشید، چه کار میکنید؟ خیلی از افراد، پاسخهای مبهم و کسلکنندهای به او میدادند ولی جالب بود که همین سوال باعث میشد به هدف و معنای زندگی خود فکر کنند و نگاهی دوباره و تازه به اولویتها و سبک زندگی خود بیندازند.
میخواهید چه میراثی از خودتان به یادگار بگذارید؟ وقتی از این دنیا رفتید، دوست دارید مردم چه داستانهایی در مورد شما تعریف کنند؟ دوست دارید وقتی سخنران در مجلس ختم شما صحبت میکند، چه حرفهایی در مورد شما به مردم بگوید؟ اگر دوست دارید که بعد از مرگتان حرف خاصی در مورد شما زده شود، باید از همین امروز دست به کار شوید.
به خاطر آن است که نمیدانند چه چیزهایی برایشان مهم است. در واقع آنها ارزشهای خود را نمیدانند.
وقتی ارزشهای خودتان را شناسایی نکنید، مجبور میشوید که ارزشهای دیگران را بپذیرید و به جای اولویتهای خودتان، اولویتهای دیگران را اصل و اساس زندگی خود قرار میدهید. انتخاب این سبک زندگی، انسان را با بیشترین سرعت ممکن به سمت بدبختی و افسردگی پیش میبرد.
پاسخ دادن به سوال هفتم، باعث میشود به دو نکته مهم پی ببرید:
- کارها و مسائلی که بیشترین اهمیت را برای شما دارند.
- ارزشهایی که باید برای زندگی خود تعیین کنید و کارهای خود را بر اساس این ارزشها، پیش ببرید.
این روزها دارن هاردی را همیشه میشناسند. او نویسنده سرشناس کتاب «اثر مرکب» است و ما قبلا مطالب زیادی از او را منتشر کردهایم. اما یکی از مهمترین مقالاتی که تا به حال از دارن هاردی گذاشتهایم مربوط به هدفگذاری ست. دارن هاردی به سادگی به ما کمک میکند که در شش مرحله اهدافمان را پیدا کنیم و به زندگی موفقی که همیشه آرزوی رسیدن به آن را داشتهایم، برسیم. اگر این مقاله اعجابانگیز را هنوز نخواندهاید، بیش از این فرصت را از دست ندهید
تعیین هدف ها در شش مرحله; روش تضمینی دارن هاردی برای زندگی موفق
سوالات مهم و سختی بودن اما راهنمایی بسیار خوبی برای حل هر کدوم شده بود که خدارو شکر تونستم به خوبی جواب بدم ممنون از زحمات شما
سلام
اشتراک کانال vip رو خریدم و لینک کانال هم دریافت کردم عضو شدم ولی تا کنون مطلبی برایم نیامده و امکان استفاده ندارم.
محمود شهبا