تفاوت تفکر منطقی و احساسی که درک نکردنشان زندگی را به بیراهه میکشاند
(تفاوت تفکر منطقی با تفکر احساسی از دیدگاه ادوارد دوبونو)
انسان، تمدن، فرهنگ و حیات خویش را مدیون تفکر است؛ تفکری که باعث شود مسیری شکل بگیرد، تغییر کند و منتقل شود، راز پیشرفت بشریت است. مبحث تفکر بسیار عمیق، پیچیده و مهم است. میزان اهمیت این موضوع را میتوان وجود فیلسوفان و متفکران بزرگی چون سقراط و ارسطو و.. دانست.
ویناک در کتاب روانشناسی تفکر معتقد است:
و همچنین:
ه منجر به حوزهای در شناخت میگردد و نظام شناختی شخص متفکر را تغییر میدهد».
دوبونو از جمله اندیشمندانی است که به بحث دربارهی تفاوت انواع تفکر میپردازد.
اما مهمترین تفاوت تفکر منطقی با تفکر احساسی در چیست؟
تفاوت اول | وسعت عمل
در تفکر منطقی معمولاً سعی میکنیم با بررسی جنبههای یک امر یا یک مسأله، بهترین راه را برمیگزینیم و آن را ملاک عمل قرار دهیم.اما در تفکر احساسی، خود را به یک طرف محدود نکرده، درصدد آنیم که راههای بیشتری برای مسأله بیابیم.این امر حتی پس از یافتن راههای مناسب نیز ادامه پیدا میکند.
تفاوت دوم | مسیر و جهت عمل
در تفکر منطقی جهت و مسیر مشخصی دنبال میشود،در حالی که در تفکر احساسی نه تنها یک مسیر دنبال نمیگردد، بلکه راهها و جهتهای مختلفی نیز ایجاد میگردد. به عبارت دیگر در تفکر منطقی برای فرد روشن است که چه میخواهد و از چه راهی میتواند به مقصود برسد، در حالی که در تفکر احساسی فرد جست و جو میکند تا بتواند تغییر و حرکتی ایجاد کند و تنها برای رسیدن به مقصود تلاش نمیکند.
تفاوت سوم | توالی عمل
در تفکر منطقی هر مرحله باید به دنبال مرحلهی بعد بیاید و مراحل به یکدیگر وابستهاند، در صورتی که در تفکر احساسی نیازی به توالی مراحل نیست و میتوان از مرحلهای به مرحلهی بالاتر پرید و سپس بار دیگر مراحل باقی مانده را طی کرد.
تفاوت چهارم | برخورد با اشتباهات و مسائل نامربوط
در تفکر منطقی تلاش میشود که در هر قدم هیچ گونه اشتباهی رخ ندهد، در حالی که در تفکر احساسی امکان اشتباه کردن مطرح است تا در نهایت جواب درست حاصل شود. همچنین در تفکر منطقی وجوه نامربوط کنار گذاشته میشوند و تنها به آنچه که به مسأله ارتباط دارد پرداخته میشود، اما در تفکر احساسی به هر چیز به ظاهر بیارتباط نیز توجه میشود، چون قرار بر توقف در یک قالب نیست.
در تفکر منطقی راههایی انتخاب میشود که اطمینان باشد به جواب و نتیجه میرسند، در حالی که در تفکر احساسی راههای نامطمئن نیز کشف میگردد، زیرا ممکن است این راهها به نتایج با ارزشی منتهی گردد.
به طور کلی فکر منطقی از نظر دوبونو جنبهی ارزیابی کنندهی فکر است، یعنی مسائل تجزیه، تحلیل، مقایسه و در نهایت انتخاب میشوند؛ ولی در اندیشهی احساس ، مسائل متجسم،پیش بینی و ارائه میگردد.
تفکر منطقی با واقعیتهای موجود محدود میشود،
اما تفکر احساسی پای در مسیر مجهولات میگذارد.
این دو جنبه میتوانند، در صورتی که جایگاه خویش را داشته باشند، یکدیگر را تکمیل کنند. در حالی که بیشتر جوامع در تقویت و توسعهی تفکر منطقی کوشش میکنند و به پرورش تفکر احساسی توجه چندانی نمیشود. توجه محض به تفکر منطقی باعث تضعیف قدرت تصور و خلاقیت میشود.
به طور مثال: مارزانو و همکاران او ضمن بحث از ابعاد تفکر، تفکر انتقادی و احساسی را در یک معقوله طبقهبندی میکنند، لیکن معتقدند که این دو بُعد،در عین ارتباط، دو طریق متفاوت از هم هستند. تفکر انتقادی شامل گرایشها و استعدادهایی مانند تحلیل دقیق مسائل، توجه به نقطه نظرهای متفاوت و رسیدن به نتایج صحیح است، در حالی که تفکر احساسی عبارتند از تفکر ابتکاری و مناسب.
سخنان اندیشمندان، روانشناسان، فیلسوفان و دانشمندان دربارهی تفکر و بهترین شکل و شیوهی آن بسیار فراوان است. مسألهی مهم این است که ما نباید فقط در حد خواندن، به این نظریات اکتفا کنیم، ما باید بتوانیم این تفکرات و شیوهها را برای بهترین شکل فکر کردن، در زندگی خود پیاده کنیم.
فکر در ذات و مغز و وجود انسان وجود دارد. باید قدرت کنترل ذهن را در اختیار داشته باشیم. (اگر نمیدانید چطور این کار را بکنید مقالهی تکنیکهای کنترل ذهن را بخوانید) مشکلات در زندگی همه وجود دارند، نحوهی برخورد ما با هر مشکلی باید ترکیبی شگفتانگیز از خلاقیت و منطق باشد، باید ترکیبی شگفتانگیز از کنترل احساسات به هنگام بحران و پیاده کردن بهترین عملکرد از تفکر صحیح ما بر موضوع مورد نظر باشد.
باید دقت کنیم به هنگام بروز بحران در هر بخش از زندگی کاری و شخصی ما، احساسات در ابتدا شروع به پیشروی در ذهن ما میکنند، نباید به شدت با آنها برخورد کنیم بلکه باید ضمن توجه به احساسات، آنها را در مراحل بعد اولویتبندی خود قرار دهیم. با توجه به موضوع بنگرید که آیا برای حل مسألهی به وجود آمده به تفکر منطقی، احساسی و یا ترکیبی از هر دوی آنها نیاز است.
برای اینکه بتوانید از تفکر چه احساسی و چه منطقی بهترین استفاده را ببرید، به هنگام بروز مشکل بلافاصله تصمیم نگیرید، در صورتی که برایتان مقدور است تصمیم گیری را کمی به تعویق بیاندازید، ذهن قدرتمند شما، راهحلهای زیادی را پیدا خواهد کرد، راهحلهایی که ممکن است منشأ آن تفکر احساسی و یا تفکر منطقی باشد.
بهترین فکر حاصل اندیشیدن صحیح و سنجش دقیق افکار مختلف و انتخاب بهترین است.
فراموش نکنیم که تفکر امری بسیار بسیار مهم است، اما اگر تفکر ما از حالت اعتدال خارج شود و حالت افراطی به خود بگیرد، گرفتن تصمیمات برایمان دشوار میشود، همیشه باید در هر نوع تفکری شرط اعتدال را رعایت کنیم. تفکر زیاد در ارتباط با هر موضوعی سودمند نخواهد بود و قدرت تشخیص بهترین را در شخص دچار اختلال خواهد کرد.
به طور کل اندیشهای سودمند است که به عملی سودمند منتهی شود.
جانِ کلام ما…
سخنان بزرگان علم روانشناسی در ارتباط با بهترین شیوهی تفکر، میتواند بسیار به افرادی که میخواهد قدرت تفکر خود را تقویت کنند، کمک نماید. باید سعی کنیم مطالعات روانشناسی را در خود بالا ببریم.آموختن تکنیکهای مهم در اصول تفکر صحیح راهگشای ما در بسیاری از مسائل خواهد بود.
در همین زمینه بخوانید: