ظرفیت ذهنی چیست؟ چگونه میتوانیم آن را افزایش دهیم؟ پارت دوم
زندگی چیست؟ شاید هیچکس نتواند پاسخ درستی برای آن پیدا کند. نکته جالب این است که حتی بدون درک واقعی مفهوم زندگی هم میتوان عالی زندگی کرد. این هم یکی از عجایب انسان بودن و زیستن روی این کره خاکی است. در قسمت قبل به سراغ ظرفیت ذهنی رفتیم، از چیستی آن و چندوچون تاثیرش در زندگیمان گفتیم و به چند راهحل برای پیمودن گامهای نخستین رسیدیم. در این قسمت، ادامه ماجرا را دنبال میکنیم.
چگونه ظرفیت ذهنی تفکر خود را افزایش دهیم؟
اگر پیگیر قسمت قبل بوده باشید در آنجا با هم گفتیم که بخشهای مختلف ظرفیت ذهنی مانند یک زنجیر به هم متصل هستند. این بدان معنی است که با افزایش یا کاهش یکی از ظرفیتها بقیه نیز افزایش یا کاهش پیدا میکنند.
ظرفیت ذهنی تفکر، بخش بسیار مهمی است که روی تمام ظرفیتهای درونی ما تاثیر بسیار زیادی میگذارد. اما چگونه میتوان این ظرفیت استراتژیک را افزایش داد؟ چند پیشنهاد زیر میتوانند به شما کمک کنند:
-
زیاد سوال بپرسید
پرسشها دروازهای به سمت کشف ناشناختهها هستند. هر چیزی که اکنون در اختیار ما قرار دارد و به یکی از بخشهای کلیدی و حتی کاملا معمولی زندگیمان تبدیل شده است، روزی یک پرسش بوده است.
شما هم میتوانید با پرسیدن سوالهایی که به ذهنتان میرسد گستره تفکرتان را وسیعتر و عمیقتر کنید. برای یافتن پاسخ پرسشتان هم میتوانید از منبعهای مختلفی بهره بگیرید. مثلا:
-
خودتان
ذهن شما به منبعی کیهانی و غیر زمینی متصل است. اگر با آزمون و خطا یاد بگیرید که چگونه سوالهای درست بپرسید، کلید گمشده اتصال به این منبع را در وجود خودتان پیدا خواهید کرد.
-
کتابها
کتابها، مجموعهای منسجم از افکار پرسشگرانی هستند که در گذشته یا در زمان حال همراه با شما روی زمین زندگی کردهاند. خواندن این افکار به شما کمک میکند تا سرنخی برای یافتن پاسخ پرسش خود بیابید. اما این بدان معنا نیست که باید گاردتان را پایین بیاورید و تمام چیزهای نوشته شده در کتابها را به عنوان حقیقتی بیبدیل بپذیرید.
برعکس؛ شما باید افکار نوشته شده در کتابها را به عنوان یک پیشنهاد در نظر بگیرید و آنها را بدون تعصب و قضاوت تماشا کنید. سپس اگر دیدید که این افکار، پتانسیل کمک به شما را دارند، آنها را به سرزمین ذهنتان راه بدهید.
به کتاب علاقه دارید؟ خلاصه بهترین کتابهای دنیا را اینجا بخوانید
-
منابع انسانی
افراد زیادی هستند که میتوانند در نقش یک استاد به شما کمک کنند. در این مورد هم باید مثل کاری که در مورد کتابها انجام دادید سخنان استادها را به عنوان یک پیشنهاد در نظر بگیرید نه یک حقیقت ابدی. در این صورت، ذهن شما میآموزد که باید زحمت فکر کردن را به خودش بدهد و منتظر افکار حاضر و آماده از سوی دیگران نماند.
-
به دنبال ایدهها باشید
اگر خوب به اطرافتان نگاه کنید میتوانید ایدههای بسیار خوبی را برای فکر کردن بیابید. البته خوب یا بد بودن ایدهها به برداشت هر شخص از مفهوم «خوبی» یا «بدی» باز میگردد. د
-
افکارتان را روی کاغذ بیاورید
نوشتن افکار روی کاغذ، نه تنها آنها را از خطر فراموش شدن دور میکنند بلکه مسیر ایدههای تازه را به روی ذهنتان میگشاید و فرصت عمیقتر شدن را در اختیار افکارتان قرار میدهد. البته هرگز افکار منفی خود را روی کاغذ ننویسید. نباید از قدرتی که در نوشتن وجود دارد برای زنده نگه داشتن نیروهای منفی استفاده کنید.
-
درباره افکارتان صحبت کنید
صحبت کردن در مورد افکارتان میتواند شما را با چهره دیگری از آنها آشنا کند. البته بهتر است در انتخاب مخاطب مورد نظرتان کمی وسواس به خرج دهید و هر فردی را برای این کار انتخاب نکنید.
گام سوم: انتخابها و چالشهای پیشروی آن
گام اول و دوم را به خاطر دارید؟ گام اول برای افزایش ظرفیت ذهنی، آگاهی و گام دوم، تواناییهایمان بودند.
بعد از گردشی کوتاه روی این دو گام حالا باید وارد گام سوم یعنی انتخابهایمان شویم. انتخابها مواردی هستند که به قدرت گزینش ما میان دو موضوع، کار یا هر چیزی که فکرش را میکنید بستگی پیدا میکنند. ما با انتخابهایی که در زندگیمان میکنیم هم میتوانیم ظرفیت ذهنی خود را کاهش یا افزایش دهیم. اما چه انتخابهایی ظرفیت ذهنی ما را افزایش میدهند؟ بیایید چند مورد از آنها را با هم بررسی کنیم:
-
پذیرفتن مسئولیت تمام و کمال زندگیمان
گاهی پذیرفتن این حقیقت که ما مسئول تمام ماجراهای زندگیمان هستیم بسیار سخت میشود. چون با خودمان فکر میکنیم: «چرا من باید مسئولیت فلان ماجرا را بر عهده بگیریم؟ من اصلا نقشی در آن ماجرا نداشتم و ناغافل با آن درگیر شدم.» کاملا درست است. در واقع یک سوتفاهم بزرگ باعث این برداشت اشتباه از مسئولیتپذیری شده است.
بلد نیستید چطور مسئولیت زندگیتان را به دست بگیرید؟ حتما بخوانید: یک تمرین بدوننقص تا خودتان مسئولیت همهی زندگی را به دست بگیرید
ببینید، منظور از پذیرفتن مسئولیت زندگیمان این نیست که خودمان را مقصر ماجراهایی بدانیم که نقشی در روی دادن آنها نداشتیم. مثلا اینکه در اثر حوادثی مانند زلزله یا سیل بخشی از زندگیمان یا حتی عزیزانمان آسیب میبینند، تقصیر ما نیست؛
اینکه ناگهان در اثر یک اتفاق مسئولیت تمام هزینههای خانواده بر گردن ما میافتد، تقصیر ما نیست؛ اینکه چند نفر دست به یکی میکنند تا با تمام قدرت ما را به زمین بزنند، تقصیر ما نیست.در واقع، در بسیاری از این ماجراها ما تنها یک قربانی بیدفاع هستیم که ناغافل با حجم غیرقابل باوری از دردسرها روبهرو میشود.
اما ماجرای مسئولیتپذیری ما از این به بعد آغاز میشود. در واقع، ما مسئول انتخابهایی هستیم که در مقابل این رویدادها انجام میدهیم نه مسئول رخ دادن آنها. وقتی تصمیم میگیریم که در جایگاه یک قربانی باقی بمانیم، یعنی انتخاب کردهایم که تسلیم شرایط جدید شویم و نتیجه بازی را واگذار کنیم. هر اتفاقی که بعد از انتخاب ما بر سر خودمان، کسب و کارمان یا عزیزانمان بیفتد، تقصیر ما است و چه بخواهیم یا نخواهیم خودمان مسئول آن هستیم.
اگر این موضوع را درک کنیم، زندگیمان دستخوش تغییرات بسیار بزرگی میشود. آنگاه دست از سرزنش کردن خودمان برمیداریم و قبل از گرفتن هر تصمیمی حسابی شرایط را تحلیل میکنیم. چون میدانیم که مسئولیت ماجراهای بعد از این تصمیم برعهده خودمان است. بیشتر انسانهای روی زمین، در این مرحله از زندگیشان، ماندن در نقش یک قربانی را انتخاب میکنند. من باور دارم که شما انتخاب دیگری خواهید داشت.
-
انتخاب باورهای سازنده به جای باورهای کوبنده
باورها هم گزینههایی قابل انتخاب هستند. مثلا ما انتخاب میکنیم که:
- توانایی انجام کاری را داریم یا نداریم
- برکت در زندگیمان وجود دارد یا ندارد
- میتوانیم رشد کنیم یا نمیتوانیم
- قدرت تغییر زندگیمان را داریم یا نداریم
- عشق را باور کنیم یا آن را دروغی زیبا بدانیم
- با خودمان دشمن باشیم یا بهترین رفیق خودمان باشیم
نبردی برای رشد کردن
تلاش برای افزایش ظرفیت ذهنی برای کسانی که در طول زندگی خود غرق در محدودیتهای دستوپا گیر بودهاند بیشتر به یک مبارزه شباهت دارد تا یک تلاش. اما گاهی پوشیدن لباس رزم و به میدان رفتن تنها راهی است که میتواند ما را به خواستههایمان برساند. حالا پرسش اصلی این است که آیا میخواهید در این میدان قدم بگذارید؟
در همین زمینه بیشتر بخوانید:
شما فرموده ای که :نکته جالب این است که حتی بدون درک واقعی مفهوم زندگی هم میتوان عالی زندگی کرد!!! /////
آیا بدون شناخت و فهم دنیا این مهم امکان پذیر است /
چگونه میشه بدون فهم از دلیل و فلسفه ی بودن ما در دنیا و زندگی احساس خوشبختی کرد/
ما باید در وهله اول بدانیم که چرا خالق جهان ما را آفریده ،هدفش چیست و چه انتظاراتی از ما دارد
در غیر اینصورت خیلی از سوال های ما بی پاسخ خواهد ماند . از جمله نقش مصیبت ها و خوشی ها در زندگی . دلیل آفریده شدن انسان ها در مجموعه ای از سختی ها و دشواری ها . موقعیت خود در نظام هستی . سهم ثروت در کیفیت زندگی. تاثیر زندگی دنیوی بر آخرت. /چنانچه مفهوم زندگی را ندانیم حتی با وجود امکانات مادی هم در ادامه زندگی مشکلات روحی و روانی و فکری و اخلاقی برای انسان به وجود می آید. هم چنان که در غرب افراد با وجود امکانات و آسایش، اما دیده ایم آرامش درونی ندارند و امار از بین بردن خود در غرب برجسته شده است. اینها سوالهایی ست که باید از خود بپرسیم . و انتظار می رود ان بخش اول متنتان را تصحیح بفرمایید
تشکر از شما
من بزرگ فکر میکنم و همه این موارد رو قبول دارم و همه ۸ ترمز باور رو دارم از جلو پام بر میدارم ؛ و تاثیراتش رو دارم میبینم الان دیگه ترسی ندارم وارد کاری بشم یا اقدامی برای پیشرفتم بکنم ؛هر فکری یا ایده ای به فکرم میرسه رو دنبال میکنم میگم شاید این همون سر نخه باشه و میدونم که موفق میشم ؛ چون انتخاب کردم که ثروتمند باشم
بسیار عالی بود