هروقت شکست خوردید خیلی سریع این 5 پادزهر را به ذهنتان تزریق کنید
واگرنه سم ناامیدی رویاهایتان را میکشد...
آیا شکستهای که اخیرا در کارتان خوردهاید باعث شده تا نخواهید از رختخواب خود بیرون بیایید؟
این شکست زمانی درآورتر میشود که شما نهایت تلاش، تمرین و انرژی خود را در مسیر آن کار گذاشته باشید و باز هم به موفقیت نرسیدهاید… و باز هم شکست خورده باشیم !
شکستهای بزرگ روحیه انسان را از بین میبرند؛ باعث از دست رفتن امید به آینده میشوند، افسردگیهای سختی را با خود به همراه دارند و مدام تمام ذهن شما را اشغال میکنند.
همین تبعات شکست است که سبب میشود تا شما دیگر نخواهید کاری را امتحان کنید… اینطور نیست؟
در واقع ترس از باختن به تمام وجود شما میرود و اجازه ریسک دوباره را از شما میگیرد.
اما چند لحظه فکر کنید…
آیا این باید پایان سرنوشت شما باشد؟
آیا آخر قصه زندگی شما همین است؟ نه، بلند شوید و به سمت آینده حرکت کنید بدون آنکه به نتیجه و اتفاقات پیش رو فکر کنید.
شما باید دوباره خود را بسازید،
انگیزه جدید ایجاد کنید و با فکر مثبت به سمت یک مبارزه دیگر قدم بردارید
در این مقاله 5 تفکر ضروری را میخواهیم به شما معرفی کنیم که هروقت شکست خوردید، باید آنرا بارها و بارها مرور کنید چون بدون این افکار، شکست شما تبدیل به سمی کشنده در ذهنتان میشود… آمادهاید این سم را خنثی کنید؟
» پادزهر اول – شکست را بپذیر، فرار نکن
اولین کاری که در مسیربازیابی ذهنی خود باید بعد از یک شکست سخت انجام دهید این است که شکست را بپذیرید، از آن فرار نکنید، بهانه نیاورید و آن را گردن اطرافیان نیاندازید. شکست را در آغوش بگیرید.
این نکته را بدانید که راه موفقیت فقط از مسیر شکستهای پیاپی میگذرد پس باید شکست را کوچک کنید. بجای فرار از جامعه و اطرافیان و دوستان اتفاقاً با آنها صحبت کنید، به راحتی بگویید که اشتباه کردم و شکست خوردم، این مشکل را به یک وضعیت عادی تبدیل کنید.
کدام تیم فوتبال بودن شکست قهرمان شده؟ کدام فرد بدون شکست موفق شده؟ کدام شرکت در مسیر خود اشتباهی نداشته؟ این را بدانید که این آخرین شکست نخواهد بود و بازهم در مسیرشما شکستهای دیگری وجود دارد اما چیزی که لابه لای آنها به آن دست پیدا میکنید یک موفقیت بزرگ است که همه شکستها را کمرنگ میکند
پشت هر فرد موفق، هزاران شکست وجود دارد
» پادزهر دوم – شانس دیگری وجود دارد
شکست نباید پایان رویای شما باشد. اگر شکست خوردید، از رختخواب جدا شوید، جلوی آیینه بروید و بگوید این پایان کار من نیست، پایان رویای من زمانی است که میمیرم. همیشه شانس مجدد وجود دارد، اگر شما یک مسابقه را باختهاید، در آزمون استخدامی قبول نشدهاید، کنکور را خراب کردهاید یا کسب و کارتان از دست رفته است، باید بدانید که دوباره فرصت امتحان کردن وجود دارد، شما بارها و بارها میتوانید به هدف مورد نظر حمله کنید تا بالاخره آن را شکست دهید.
این نکته را به خود یاداورشوید که زندگی آنقدر طولانی و پرفرازو نشیب است که بازهم این فرصت را به شما خواهد داد، درواقع این شما هستید که با تفکرات منفی، شانس موفقیت دوباره را از خودتان میگیرید.
به خودتان نگاه کنید،2 راه وجود دارد، یکی پذیرش شکست و افسردگی، دومی تلاش مجدد. این نکته را بدانید، جامعه یک فردی که 100 بار تلاش بکند و موفق نشود را تحسین میکند اما افرادی که از ترس شکست گوشهای برای مردن در سکوت را انتخاب میکنند را نه!
زندگی نه یک بار، بلکه هر روز صبح از نو آغاز میشود
» پادزهر سوم – رفع نقاط ضعف با یادگیری
وقتی شما شکست میخورید به معنای آن است که بخشی از کار را درست اجرا نکردید. این اشتباهات در کار ناشی از عدم دانش کامل درمورد آن موضوع است. اشتباهات این فرصت را به شما میدهند تا نقاط ضعف را پیداکنید و برای برطرف کردن آن به یادگیری و آموزش بیشتر خود بپردازید.
هر شکست چندین نقطه ضعف شمارا که شاید نمیدانستید آشکار میکند و نقاط ضعف برابر است با خلعهای علمی.
این در تمام ضمینه ها صدق میکند، اگر شما یک ساندویچی ساده داشته باشید و برشکست شوید یعنی جایی در علم فروش، مشتری مداری و یا تهیه غذا دچار ضعف هستید و اگر میخواهید دوباره اینکار را راه اندازی کنید باید آنها را برطرف کنید. در واقع یادگیری، مطالعه و به روز ماندن یک امر بسیار حیاطی برای سرپانگه داشتن کسب و کارتان است و مانند اکسیژنی است که برای زنده ماندن به آن نیاز دارید.
ز گهواره تا گور دانش بجوی
» پادزهر چهارم – کمالگرایی را متوقف کن، از مسیر لذت ببرید
اینکه ما با تمام وجود در مسیر رسیدن به اهداف خود تلاش کنیم چیز بسیار خوبی است اما باید تلاش کردن و زحمتی که در مسیر میکشیم نباید ارزشش خودش را از دست بدهد ولو اینکه موفق نشویم. تحقیقات نشان داده است که کاملگرایی مطلق میتواند به افسردگیهای شدید در فرد تبدیل شود.
دائم نگویید که من باید موفق میشد این رتبه کنکور را بگیرم، من باید نفر اول مسابقه میشدم، من باید فروشم به این عدد میرسید. این سبب میشود تا شما در یک تله فکری بی افتید و موفقیتهای کوچکتان نیز به چشم نیاید.
شما فقط هدف را در نظر نگیرید. اگر میبینید مسیرشما روبه پیشرفت است و حالا در این بین با مشکلاتی نیز مواجه شدید، نباید سبب شود که خود را سرزنش کنید. این سرزنشها هیچ کمکی به شما نخواهد کرد و شما را نا امید تر میکند. برای مسیر حرکت خود اهمیت قائل شوید، این مسیر است که در آن زندگی میکنید و حتی گاهی از خود هدف نیز مهمتر است.
گاهی آنقدر نگران رسیدنیم که مهمترین چیز را از دست میدهیم، باید حرکت کنیم تا برسیم
» پادزهر پنجم – شکستها شما را قویتر میکنند
جالب است بدانید تا کنون در طول تاریخ، انسان از هیچ چیزی به طور مطلق شکست نخورده است. شاید در مسیر رویای پرواز بارها و بارها مخترعان با شکست مواجه شده باشند اما نهایتاً پیروز شدند. روزگاری بود که انسانها با یک سرماخوردگی ساده میمردند اما امروز نه. هزاران مثال میتوان زد تا شما بدانید که همه مانند شما شکست را تجربه کردند اما چیزی که سبب شده تا سرانجام کارشان پیروزی باشد این بوده که شکست را دائمی ندانستهاند.
حالا اگر شما در هر مرحله از زندگی شکست خوردهاید بدانید که شکست رفتی است، بجای تأسف خوردن از آن درس بگیرید. ذهنتان را روی اتفاق پیش آمده متمرکز نکنید. فکرتان را پرورش دهید، بدانید که دنیا بزرگ است و شکستهای شما در برابر آن کوچک.
به خود این تفکر را منتقل کنید که این یک شکست ناچیزاست و مهم این است که شما از شکستها قویتر هستید چون میتوانید دوباره تلاش کنید.
ممکن است شکست بتواند 100 بار سر راه شما سبز شود اما شما
میتوانید 101 بار بلند شوید و دوباره تلاش کنید
» حرف آخر
شکست واقعاً امری ناگوار است، چیز سادهای نیست بخصوص اگر این شکست بزرگ باشد، بعد از اینکه شکست خوردید یک مدت را با کارهای کوچک خودتان را سرگرم کنید، فوری به کار برنگردید، مطالعه کنید، دنیای خود را گسترش دهید.
اگر میبینید شکست شمارا حسابی به هم ریخته است بدانید هنوز برای کارهای بسیار بزرگ آماده نشدهاید. توماس ادیسون در مورد سوختن کارگاهش میگوید «ارزش فراوانی در اتفاقات بد وجود دارد، تمام اشتباهات ما در آتش سوخت و خداراشکر که میتوانیم دوباره شروع کنیم.»
برای اثبات این موضوع مهم به شما توصیه میشود حتما زندگینامه خانم طاهره جوان، کارآفرین برتر ایرانی را بخوانید.
اگر میخواهید انسان موفقی شوید، قبل از آن باید فرد بزرگی شوید، اینکه شخصیت شما به لحاظ رفتاری و منش آنقدر بزرگ شود که دیدتان نسبت به جهان اطراف و اتفاقات محیط پیرامون سنجیده و پخته شود، از هر دستاورد و موفقیتی مهمتر است.
ذهن آدم مانند چتر نجات است، اگر باز نشود کار نخواهد کرد
شما نیز اگر تابهحال شکست خوردهاید و دوباره توانستهاید بلند شوید آن را با ما در قسمت نظرات به اشتراک بگذارید. تا ما و دیگران نیز از درسهای شما استفاده کنیم.
در همین زمینه مقالات زیر را هم حتما بخوانید:
ممنون ازراهنمایی استادان ودوستان
سلام خیلی ممنون بابت راهنماییهاتون بنده همین دیروز به هدفی کهدسه سال براش تلاش کردم نرسیدم دیروز خیلی ناراحت بودم اما امروز تصمیم گرفتم تا با توکل برخدا ادامه بدهم تا ب هدف والایی که امروز انتخاب کردم برسم
از شما التماس دعا دارم.
یاعلی
سلام آقا فرشاد عزیز. همت شما عالی بود. میتونم با شما ارتباط بگیرم؟
سلام آقا فرشاد عزیز. احسنت به همت شما که اینطور موفق شدید. من میتونم با شما ارتباط بگیرم ؟
سلام دیدن نظراتتون برای من مسکن بود چون میبینم فقط من نیستم ک شکست میخورم ولی فکر میکنم ی مسکن موقت هست چون ب محظ این ک بقیه بفهمن من شکست خوردم تردم میکنن .من ناراحتم. برای اخرین بار تلاشمو میکنم اگه نشد خود کشی میکنم و همه چیز رو تموم میکنمبرتی همیشه واقعا این کار رو میکنم
سلام دوست عزیز. هیچوقت ناامید نشو و هر بار که زمین خوردی پرقدرت تر از همیشه شروع کن و با تلاش بیشتر به هدفت نزدیک شو
با سلام
دوست عزیز زمانی سخت به خودکشی فکر میکردن وقتی همه چیزم را به معنای واقعی از دست داده بودم و ۳ه هزار تومان کل دارائیم بود. تا اینکه یک روز یه جمله از دکتر فرهنگ هلاکوئی شنیدم شنیدم “با خودت مهربان و منصف باش، لیش تز ۹۵ درصد مردم نه مهربان هستند،نه منصف و نه اخلاقی” وقتی به ابن جملات خوب فکر کردم دیدم ای وای بر من چه کردم با خودم خودم بی رحمانه بر روح پر زخمم شلاق زدم،ستم کردم، خودم را ندیدم آن روز تصمیم جدی گرفتم که حودم مرهم زخم های خودم باشم. اگر تمام دنیا بر سرم خراب بشود خودم به هواخو اهی خودم بپا خواهم خواست یه روز به خودم گفتم با تمام اشتباهاتی که داشتی، شکست های که داشتی، من دوستت دارم و همیشه چشمانم به سوی توست. با خودت مهربان و منصف بتش و اگر تمام دنیا طردت کردن هیچ غمت نباشد همینکه خودت را داری یعنی بیشتر از همه دنیا. زندگی یعنی تغییر یعنی رشد و این پر هزینه است. دوست دارم به تو دوست عزیز بگم شجاعت در این است که از واژگون شدن خودم جلوگیری کنم. با خودت دوست باش و به خودت افتخار کن و همیشه سرت را بالا بگیر و هرگز نا امید نشو
سلام خیلی ممنون بابت راهنماییهاتون بنده همین دیروز به هدفی کهدسه سال براش تلاش کردم نرسیدم دیروز خیلی ناراحت بودم اما امروز تصمیم گرفتم تا با توکل برخدا ادامه بدهم تا ب هدف والایی که امروز انتخاب کردم برسم
از شما التماس دعا دارم.
یاعلی
با سلام
کامنت ها را خواندم و تجربیات بعضی از دوستان واقعا سخت و ناراحت کننده بود. دوست دارم تجربه خودم را به شما بگم. پدری مهربان اما سخت گیر داشتم خاطرم هست وقتی ۱۵ سال داشتم برای یک جراحی سرپایی با پدرم رفتیم مطبی و بعد جراحی نمی توانستم بند کفشم را ببندم پدرم فورا خم شد و بند کفشم را بست در آن حین نگاه به پدرم میکردم حسی در درونم میگفت من چقدر این مرد را دوسدارم ای کاش میتوانستم بهش بگم چقدر دوستت دارم پدر. دو هفته بعد متاسفانه در اثر تصادف پدرم را از است دادم و نتوانستم بهش بگم چه جای در قلبم دارد و تلخ ترین لحظه زتدگیم زمانی بود که خاک بر روی مزارش می ریختند. از زندگی و درس افتادم و دوبار خودکشی ناموفق داشتم با هزار سختی بعد سه سال پشت کنکور با یک رتبه بسیار بد یه دانشگاه خیلی دور با ۲۵ ساعت فاصله زمانی شروع کردم به درس خواندن بسیار دانشجوی موفقی فودم و فورا مقاطع بالاتر قبول شدم وقتی به دوره ارشد رسیدم تصمیم به ازدواج گرفتم و متاسفانه وارد یک رابطه یک طرفه شدم که میدانم چرا وارد آن رابطه شدم دنبال جبران محبت های نداشته ام بودم از یک شخص اشتباه تمام وقت و هزینه ام را صرفش کردم دریغ ه
از یک محبت و توجه بعد سه سال وقتی با حمایت ها و تشویق های من توانست موقعیت تحصیلی خوبی پیدا کند با بی رحمی تمام رهایم کرد برای مردن حتی یکبار سراغم هم را نگرفت. روزهای بسیار سختی سراغم آمدند افسردگی شدید گرفتم نه توانستم ادامه تحصیل بدهم نه توانستم کار کنم آن روزها با هر بار طلوع خورشید می مردم و زنده می شدم پاتوقم شده بود سر خاک پدرم. عین دیوانه ها دور شهر توی گرمای تابستان میگشتم و میپرسیدم چرا من؟ تماما باورم را به خدا از دست دادم و میگفتم یا نیست یا اگر باشد هیچ کاری نمی کند. یک روز از کوچه ای میگذشتم حال خوبی هم نداشتم برای یک لحظه بسیار کوتاه نوری به چشمم خورد و انگار یکی بهم گفت که “بگذار و بگذر” یعنی این بار سنگین را از روی دوشت بگذار پائین و بگذر ازش. شما عزیزانی که تجربیات به مراتب سخت تر داشتید متاسفانه، رها کنید گذشته را این بار سنگین را از دوشتان بردارید و رهایش کنید هیچ چیز در این دنیا ارزش آن را ندارد که عمرتان را هدر بدهید. امیدوارم موفق و موید و شاد باشید.
متاسف هستیم برای در گذشت پدر عزیزتان
ممنون هستیم بابت اشتراک تجربه تون
افرین به شما که به یک الگو تبدیل شدید
با سلام
کامنت ها را خواندم و تجربیات بعضی از دوستان واقعا سخت و ناراحت کننده بود. دوست دارم تجربه خودم را به شما بگم. پدری مهربان اما سخت گیر داشتم خاطرم هست وقتی ۱۵ سال داشتم برای یک جراحی سرپایی با پدرم رفتیم مطبی و بعد جراحی نمی توانستم بند کفشم را ببندم پدرم فورا خم شد و بند کفشم را بست در آن حین نگاه به پدرم میکردم حسی در درونم میگفت من چقدر این مرد را دوسدارم ای کاش میتوانستم بهش بگم چقدر دوستت دارم پدر. دو هفته بعد متاسفانه در اثر خصادف پدرم را از است دادم و نتوانستم بهش بگم چه جای در قلبم دارد و تلخ ترین لحظه زتدگیم زنانی بود که خاک بر روی مزارش می ریختند. از زندگی و درس افتادم و دوبار خودکشی ناموفق داشتم با هزار سختی بعد سه سال پشت کنکور با یک رتبه بسیار بد یه دانشگاه خیلی دور با ۲۵ ساعت فاصله زمانی شروع کردم به درس خواندن بسیار دانشجوی مدفقی فودم و فورا مقاطع بالاتر قبول شدم وقتی به دوره ارشد رسیدم تصمیم به ازدواج گرفتم و متاسفانه وارد یک رابطه یک طرفه شدم که میدانم چرا وارد آن رابطه شدم دنبال جبران محبت های ندهشته ام بودم از یک شخص اشتباه تمام وقت و هزینه ام را صرفش کردم دریغ هز یک محبت و توجه بعد سه سال وقتی با حمایت ها و تشویق های من توانست موقعیت تحصیلی خوبی پیدا کند با بی رحمی تمام رهایم کرد برای مردن. روزهای بسیار سختی سراغم آمدند افسردگی شدید گرفتم نه توانستم ادامه تحصیل بدهم نه توانستم کار کنم آن روزها با هر بتر طلوع خورشید می مردم و زنده می شدم پاتوقم شده بود سر خاک پدرم. عین دیوانه ها دور شهر توی گرمای تابستان میگشتم و میپرسیدم چرا من؟ تماما باورم را به خدا از دست دادم و میگفتم یا نیست یا اگر باشد هیچ کاری نمی کند. یک روز از کوچه ای میگذشتم حال خوبی هم نداشتم برای یک لحظه بسیار کوتاه نوری به چشمم خورد و انگار یکی بهم گفت که “بگذار و بگذر” یعنی این بار سنگین را از روی دوشت بگذار پائین و بگذر ازش. شما عزیزانی که تجربیات به مراتب سخت تر داشتید متاسفانه، رها کنید گذشته را این بار سنگین را از دوشتان بردارید و رهایش کنید هیچ چیز در این دنیا ارزش آن را ندارد که عمرتان را هدر بدهید. امیدوارم موفق و موید و شاد باشید.
همه از شکست هاشون گفتن ، منم میگم البته سعی می کنم جای کلمه شکست اسم شو بذارم تجربه
وقتی وارد اولین رابطه عاطفیم شدم و دلم شکست فکر می کردم دیگه اینجا آخر دنیاست اما نبود ، من دوباره بلند شدم همه چی که فکر می کردم هیچ وقت درست نمیشه درست شد . زندگی پر از شکست و موفقیته فقط گاهی شکست هامون برامون از موفقیت هامون بزرگ تر میشه.
ممنونم که تجربه ت رو با ما در میون گذاشتی
من در پایه نهم هستم و من خیلی تلاش کردم که بتونم پایه نهم را قبول بشوم و تجدید و یا مردود نشوم
و الان نمیدانم چرا و چطور در ریاضی تجدید شده ام و الان خانواده ام خیلی ناراحت هستن و حتی مادرم دگر بتمن حرف هم نمیزند من تمام تلاش خودم را کرده بودم که تجدید نشوم ولی شدم و خدارا شکر میکنم که از این بد تر اتفاق نیفتاده
عزیزم این که شکست محسوب نمیشه ، نمره معیار درستی برای سنجش تلاش تو نیست. شاید ریاضیت خوب نباشه ولی توی یه درس دیگه عالی باشی مهم اینکه بفهمی توی چی خوبی این نمرات که نشون نمیدن چقد می تونی موفق بشی
سلام. من هم زمانی مثل شما دانش آموز بودم همین مشکل را داشتم بابتش بسیار اذیت شدم راه حلش تمرین زیاد انجام دادنه کتاب نمونه سوالات امتحانی بخر و تمام سوال ها را حل کن و اونایی که بلد نیستی از حلش یاد بگیر بعد مدتی متوجه میشی شکل سوال ها فرق کرده و گرنه همون راه حل ها رو داره که یاد گرفتی اگر میتونی یه معلم خوب میتونه کمکت کنه. من مطئنم شما بسیار باهوشی و حتما موفق میشی. امیدوارم به بالاترین درجات علمی برسی.
سلام، کامنتارو خوندم، من الان وسط یه شکستم، مشکل اینه من تمام تلاشمو کرده بودم، بهترین کاری که میشد انجام بدم، الان همش این سوالو میپرسم خب دفعه بعد چه چیزی میخوام اضافه کنم که نتیجه خوب بگیرم؟ و جوابم یه مشت چیزای مزخرفه، چون 98 درصد کارم رو خوب انجام داده بودم، چرا باید میرسیدم به اینجا؟ تا شکست بخورم؟ منم نشستم یه گوشه با خودم صحبت میکنم، حس میکنم دارم دیونه میشم، همش سوال میپرسم که چیکار کنم؟ احساس میکنم در مرحله ی انکار قرار دارم، میدونم باید بپذیرم، ولی همش میگم کاش کلا وارد این مسیر نمیشدم، حالا اطرافیانم هم اصلا درکم نمیکنن، بدتر ناراحتم میکنن، میگن تو ضعیفی، انتظار دارن بدون توجه به شرایطم بلند شم مثه قبل تلاش کنم، احساس میکنم درونم زخم شده، قلبم درد میکنه، احساس میکنم کتک خوردم و طول میکشه خوب شم، از طرف دیگه حس عقب افتادن دارم، میدونم با کسی مسابقه نمیدم، ولی تمام اطرافیانم حداقل یه نخی تو زندگیشون هس بهش آویزون شن که خودشونو نکشن، مثه زندگی، ازدواج، بچه، شغل، درس، و… ولی من رو این هدفم خیلی انرژی گذاشتم و الان زیر پام خالی شد، نمیدونم چیکار کنم
من چی بگم آخه..که ازسال ۹۸شروع کردم توی آزمونی که مربوط به رشتم بودشرکت کردم و۹۹و۱۴۰۰هم همینطوراماعلیرغم زحمت وتلاش زیاددرصددوتادرسام روکم کردم وهرسری بدجورشکست خوردم وقبول نشدم ….اماالآن دیگه حوصله خوندن وتلاش کردن ندارم خیلی خستم حتی فکرخودکشی هم داشتم چون خستم دیگه….
دوست خوبم، هرگز تسلیم نشو! این خودش یک تجربه و امتحان است! یادت باشه که، شاید در رشته مورد نظرت قبول نشدی ولی بیاد داشته باش خیلی از اون آدمهای که قبول شدند دیگر در بین ما نیستند! عجله نکن و به تلاشت ادامه بده ….
من احساس میکنم بازم شروع کنم شکست میخورم پس بهتره انقد سختی نکشم و برای بهترین بودن تلاش نکنم چون بقیه با اینکه از سطح من کمترن ولی خوشحال ترن3<
فقط باید تلاش کرد و حرکت
به نظر من بهترین راه موفقیت ، فقط و فقط اینه که زیاد به هدفمون و رسیدن بهش فکر نکنیم ، فقط تلاش کنیم برای رسیدن به هدف، و حرکت کنیم….
من وشریکم قطعه زمین چهارهزارو پانصد متری داشتیم بیست و سه سال حفظش کردیم وطی این مدت شهرداری زمین مارا تو طرح های مختلف انداخت وبا اینکه از دیوان حکم داشتم حکمم را اجرا نمیکردن وسر اخر کاربری زمین مون را گذاشتن کشاورزی زمین بهترین نقطه شهر تو جاده اصلی نزدیک به کنر بندی ،زمین ما دارای چهل وپنح متر بر جاده اصلی بوده وهرکار کردیم بدون پروانه هم مغازه بزنم جلومون را گرفتند تا اینکه یکی از دوستان زنگید گفت اقای فلانی زمین شمارا با اینکه تو طرح کشاورزی است به یک پنجم قیمت میخرد ودراذر سال نودوهشت زمین را به قیمت ده میلیارد باون اقا فروختیم وبعدا متوجه شدم چه اشتباه بزرگی کردم ودچار بیماری افسردگی شدید ومزمن تا حد مرک شدم البته قبل افسردگی با راهنمایی خانواده دو تا مغازه ویه زمین خریدم ولی درست هشت ماه پس از فروش زمین ما .زمین ازرکود دراومده وروز بروز ترقی میکرد گرچه ما همون روز چهار برابر ارزونتر فروختیم وازبس تو فکر بودم شبانه روزی افسردگی واسترس شدید هفت ماهه تمام تا صبح نخوابیدم والانم فقط شبها اونم با دوتا قرص میخوابم اونم کم وبا دارودرمان حالم بهتر شد ودوساله تو گوشه خونه با یه پتو نشسته وهیچ کاری نمیکنم پادرد شدید گرفتم وشصت سال سن منه وهمش فکر میکردم با فروش این زمین اینده سه پسر بزرگ مجردم را تامین میکنم درحالی که فکرم خراب بود حتی با اون پول در ارزونی نه خونه ای ساختم ونه خریدم ویک پسرم درتهران مشغول بکاره اونم بخاخر اینکه زنش مهریه شو اجرا گذاشت خونه شو فروخت ومستاجر با دختر هشت ساله، زندگیم پاشیده ومن یه ادمی بودم بسیار شوق یک پادگان را میخندوندم اما الان در گوشه ای افتاده وهمش میگم چرا باید زمین را میفروختم چرا دوسال صبر نکردم یا بشترکه از طرح در بیاد یا زمین ازرکود دربیاد فکرم داغون شد وافسردگیم بحد اعلا رسید وترس واسترس تمام وجودم را گرفت وباعث شد زمین ودوتا مغازه ای راکه پس از فروش زمین خریدم به پنج میلیارد بفروشم با اینکه خانواده مخالف سر سخت بودندوامروز شانزده میلیاردقیمتشه بعد دو سال وپولی گذاشتیم داخل بورس یک میلیاردو خردی ضرر کردیم وبقیه پول را کشیدم پسرم باهاش زمین خریده اونم گول رفیقش را خرده جایی که مد نظر خودش بوده و سود خوبی داشت را نخرید وحایی خرید زیاد رشد نداشته وحدودا دومیلیارد سود میدن
اما زمین بزرگ مارا که فروختیم الان شد صد میلیارد ودایما تو فکرم با سه پسر بزرگ بالای بیست وپنح سال ومستاجری چه صدمه ای به اینده اینا زدم ودائم در عذابم و میگم من که شصت سال دارم جوون نیستم جبران کنم که .مهمونیها نمیرم وبیرون نمیرم تمام دوستان را ول کرده وخود را سربار جامعه میبینم وحاصل زحمات بیست وسه ساله مو بیست دقیقه بر باد دادم وخودم کارمند ومعاون اداره بودم البته قبلا نیز زمین های کوچک وکشاورزی پدرم را که ارثیه بوده را هم فروختم نمیدونم چکار کنم دارم دیوونه میشم میگم ازاین به بعد چه موقعیتی برام پیش میاد خودمم کلافه شدم وهرکی یه حرفی میزنه چه ازدور وچه ازنزدیک شمارا بخدا راهنماییم کنید حتی تا دم مرگم رفتم
همش در فکرم کع چرا باید اون زمین را میفروختم البته خیرش را ببینندمن ادم حسودی نیستم اما راجع باشتباه خودم ناراحتم که چرا فروختم واینده بچه ها را خراب کردم ونمیدونستم که تورم اینحور بی رویه به جلو میره ایا با این سنم میتونم دوباره بلند شم و جبران کنم؟چطور وچند سال نمیدونم بخاطر اینکه در کوشه ای نشسته وجایی نمیرم بچه ها وخانمم افسردگی گرفتند.
اگه میشه پاکش کنید لطفا
شما اگر میتوانید پاک کنید چون گزینه ای برای پاک کردن یا تصحیح وجود ندارد
سلام آقای مهدوی از حرفاتون فهمیدم که اونی که زمین تونو خریده میدونسته قراره اونجا زمین گرون بشه و درست شما گول شو خوردید . اما مسئله این نیست ، تموم شد زمین از دست دادی ، تمومش کن تا کی می خوای غصه چیزی رو بخوری که از دست دادی ، اگه جملات خودتو دوباره بخونی جواب و پیدا می کنی ، تو بعد از این اتفاق از ترس دوباره شکست خوردن باز پول بیشتری ازدست دادی ، یه لحظه صبر داشته باش بجای اینکه نگران چیزی که می تونستی داشته باشی اما نداری نگران امروزی باش که داری از دستش میدی شاید فرزندان تو بیشتر از پولی که براشون به ارث میذاری لبخند گرم و حال خوب تو می خوان.
استاد عزیز یه پسرم معاون مدیر عامل اداره کل یکی از بانک ها شده جدیدا .اون که میگه گور بابای مال دنیا بدرک مستاجریم گذشته را بیخیال وبفکر اینده هم نباش چون نمیدونی زنده ای پس امروزت را شاد باش .نمیگم تلاش نکن .منم میدونم.همه اشتباه میکنن ولی برای من سنگین تمام شده چکار کنم از گذشته دربیام
بعد از چهارسال درس خوندن تو دانشگاه بهشتی به خاطر یه اشتباه سیستمی دم اخراج شدنم و سنواتم داره تموم میشه .الان بدجور دارم دست و پا میزنم تا بتونم با مهمانی و معرفی به استاد واحدامو بگیرم . اوضاع خیلی سختیه ولی قبول کردم که بخشی از این اوضاع تقصیر خودمه و دارم نهایت سعیمو میکنم که درستش کنم ولی …اگه شکست بخورم …ممکنه به هیچ عنوان نتونم بازم سرپا بشم و حتی خودمو بکشم.
من شکست خوردم اما میدونم تقصیر هیچ کس نیست میدونم که خود من کوتاهی کردم ولی زندگی من ادامه دارد شاید سخت باشه ولی فراموشش میکنم با خدا باشید ایمانتون رو حفظ کنید
من سال گذشته خیلی زحمت کشیدم که مدرسه نمونه قبول بشم. و خدا رو شکر که قبول شدم. خیلی برنامه ریزی کردم که این سال جدید خوب درس بخونم ولی اولین آزمون که امروز بود… هیچ! شکست خوردم! همین! nشاید ساده باشه ولی خیلی برام سنگین بوده اما چون اول سال به خودم قول دادم دانش آموز خوبی باشم ادامه میدم چون معتقدم که همیشه فرصت هست ولی فرصت های جدید nامیدوارم که هر مشکلی دارید شکست رو قبول نکنید چون ادامه دادنِ تلاش باعث میشه فرصت های جدید و بهتری رو ببینید:)nو امیدوارم تلخی همه شکست های زندگی از دلتون بره
من چهل سال دارم تو یه خونواده متوسط رشد کردم اما از بیست سالگی رفتم پی زندگیم جنگیدم تا سی سالگی کلی ثروت داشتم یه دوست قدیمی بد زد زمین و رفت منو تا یکسال افسردگی گرفتم حتی به خودکشی فکر میکردم تا اینکه تصمیم گرفتم از نو بسازم الان که دارم براتون مینویسم به گذشته که فکر میکنم میبینم چقدر بخودم سخت گرفتم الان مالک شرکت معتبر و هلدینگ هستم خداروشاکرم جنگیدم کار کردم کارگری کردم اما ساختم درسته تو این ده سال اخیر پیر شدم ازدواج نکردم اما به چیزایی بزرگی که فکرش داشتم رسیدم به لطف خدا میخام اینو بهتون بگم تو دنیا وابسته به هیچکس نباشید جز خدا از کسی انتظار نداشته باشید تا رشد کنید و ی نقطه مهم زندگی راز زندگیتون داراییتون هدفتون به کسی نگید نگید نگید
سلام آقا فرشاد. احسنت به همت شما. من میتونم با شما ارتباط بگیرم؟
احسنت افرین بر شما انشالله به موفقیت بیشتر دست پیدا کنید بخدا قسم دلم بحال زن وفرزندانم میسوزه والانم دوست دارم اگه هر شهری کاری اداری پیدا میشه برم کار کنم وازفکروخیال دربیام چون هم اشنایی با کامپیوتر وحسابداری قدیمی کامپیوتر را دارم وهم ازتایپ ودیگر برنامه ها کم وبیش سر در میارم.
من میگم الان که حالم چند ماهییه بهتر شده ولی هیچ دردی بدتر از افسردگی نیست درعرض یکماه بیست کیلو وزن کم کردم بخدا قسم وتا دوماه غذا ازگلوم پایین نمیرفت وفقط سوپ میخوردم ودارو.
ولی حرف خوبی زدی ازموفقیت خچد وازدارایی خچدادم نباد به کسی هرگز بگه چون پسر داییم چندین بار به پسرم گفت پول زمین پدرت خودش و شما برداران ونوه هاشم جواب میده …یادم نمیره این حرفش بارها گفته
من شکست بزرگی رو در زندگی تحمل کردم و واقعا قویتر شدمnفکر میکنم از این به بعد از پس هر قصه ای بربیامnاحساس طرد شدن و منزوی شدن و سقوط وحشتناک بعد از موفقیت منو به آدم دیگه ای تبدیل کرده nدیگه از هیچ چیز نمیترسم فقط از ته دلم دعا میکنم که اراده ای پولادین داشته باشم تا دوباره شروع کنم و حرف های دیگران رو باد هوا در نظر بگیرم