این مهمترین درس زندگی هستش که از آلکس فرگوسن باید یادبگیریم
استیو جابز برای Apple بود و آلکس فرگوسن برای منچستر یونایتد...
آلکس فرگوسن شاید بزرگترین مربی تاریخ فوتبال باشد…
اگر استیو جابز برای اپل بود؛ آلکس فرگوسن برای منچستر یونایتد است.
یک مربی خوب باید یک رهبر تمام عیار باشد… کسی که بداند چه زمانی با چه کسی، چه صحبتی و برای چه منظوری داشته باشد. برای دستیابی به موفقیتی عظیم و تاریخ ساز فقط غریضه نمیتواند کافی باشد باید علم آن حوزه را به همراه با تجربه ،داشت.
آلکس فرگوسن تنها مربی تاریخ بود که رهبری کردن تیم و باشگاه را به صورت کاملا علمی و حساب شده انجام میداد. اما چطور؟ از چه تکنیک هایی استفاده میکرد؟ چه عاداتی به عنوان عادات برتر برای یک رهبری بزرگ بودن استفاده میکرد؟
شاید به نظر محیط فوتبال و باشگاه و ورزش با زندگی و کسب و کار فرق میکند و احساس کنید آموزه هایی که برای یک مربی خوب وجود دارد با آموزه های یک رهبر واقعی در دنیای کسب و کار فرق میکند اما چنین نیست.
در هر حوزه ای و تحت عنوان هر نامی برای موفقیت اصولی وجود دارد که با رعایت آن میتواند به جایگاه های بالایی رسید.
آلکس فرگوسن از عجوبه های تاریخ فوتبال است.
او تیم هایش را آنچنان دقیق و حساب شده برنامه ریزی میکرد که هیچ اتفاق غیر پیش بینی نشده در بازی مشاهده نمیشد. آلکس فرگوسن از یک فرمول ساده اما فوق محرمانه استفاده میکرد که حتی کیروش مربی تیم ملی کشورمان نیز بعد از چندین سال آموزش دیدن نزد آلکس فرگوسن از فرمول موفقیت فرگوسن استفاده میکند تا موفقیت های بزرگی برای تیم ملی ایران به ارمغان بیاورد…
اما این فرمول موفقیت چیست که تنها آلکس فرگوسن و نزدیکانش از آن آگاهی داشتند؟
فرمول فوق سری موفقیت آلکس فرگوسن
راز موفقیت آلکس فرگوسن از پنج بخش تقسیم میشد…
یک » شروع از بنیاد
فرگوسن از ابتدای ورودش به منچستر یونایتد در 1986 اعلام کرد که برنامه ای بلند مدت برای این تیم و باشگاه دارد.
او از همان ابتدا شروع به برنامه ریزی برای مدرنیزه کردن باشگاه و مهم تر از همه جذب نخبه های فوتبال بود؛ یکی از این نخبه های فوتبال که ستاره ای در منچستر یونایتد و دنیای فوتبال شد دیوید بکهام است.
سرمایه گذاری بلند مدت فرگوسن بر روی نخبگاه کودک سال باعث شد بتواند تیمی را که میخواهد خلق کند نه تیمی را که دارد تغییر دهد. آلکس فرگوسن در اوایل ورودش به منچستر یونایتد در مصاحبه ای گفت
« هدف از ورود به این باشگاه خلق یک باشگاه برنده است
نه صرفا بردن بازی 2 ماه بعد؛ من برنامه بلند مدت دارد…»
فرگوسن به خوبی میدانست که برای خلق یک تیم که باعث موفقیت مجموعه شود باید تیم را از بنیاد آن شروع به تشکیل داد. اکثر افراد در کسب و کار برای اینکه فروش خود را افزایش دهند از اشتباهات متداولی که میکنند استخدام افراد با مهارت و تجربه (در فوتبال بازیکنان بزرگسال و با تجربه) است که شاید باعث مجموعه در کوتاه مدت نتایجی بدست آورد اما در بلند کاملا شرایط فرق خواهد کرد.
برای ایجاد یک کسب و کار موفق به روش آلکس فرگوسن باید از ابتدای شروع کار تیمی نه صرفا متخصص بلکه دارای استعداد تخصص یابی و کار تیمی را دور هم جمع کرد و تیمی تشکیل داد تا در بلند مدت با یادگیری مهارتهای بیشتر افراد تیم به عنوان یک تیم فعالیت کنند احساس تعلق بیشتری به تیم داشته باشند.
اگر شما هم میخواهید تیم درست و حرفهای تشکیل دهید، قبلا اینجـا آموزش آنرا قرار دادیم.
دو » جرات خلق مجدد تیم تان را داشته باشید
فرگوسن از نظر بازیکنان «فردی که در آینده است…» بود.
او از تیم خوبی که تشکیل داده بود همچنان بیم داشت؛ زیرا به گذشته تیم و اینکه چه زمانی افراد تیم در تیم بوده اند توجه نمیکرد و تنها چیزی که برایش مهم بود این سوال بود «این بازیکن چقدر برای تیم ارزش آفرین است؟»
فرگوسن معتقد بود تیم باید یک چرخه ی بازخوردی و احیای مجدد داشته باشد.
یک تیم خوب برای همیشه خوب نیست افراد تیم شاید در مقطع زمانی خوب باشند و ارزش آفرینی کنند و بعد از آن نه آنکه نخواهند بلکه دیگر نتوانند اینکار را کنند و این وظیفه مربی است که بتواند با قاطعیت تیم را اداره کند، افراد مهم را نگه دارد و افرادی باید جایگزین شوند را با دیگر بازیکنان نوظهور جایگزین کند
در دنیای کسب و کار نیز این مسئله به شدت به چشم میخورد.
افرادی که زمانی با یک تشکیل تیمی کسب و کاری راه اندازی کردند؛ بعد از گذشت چندین سال و بدست آوردن موفقیت هایی بعضی از افراد گروه به تدریج انگیزه و امید و مهارت های خود را از دست میدهند و به قولی فرسوده میشود؛ برای مثال در عکس زیر میتوانید اولین تیم رسمی مایکروسافت را به رهبری بیل گیتس مشاهده کنین :
یک مدیر خوب میداند که این افراد با نهایت احترامی که نسبت به تجربه و ید طولانی اش در کار داشته باید با افرادی که برای رشد کسب و کار ضروری اند جایگزین شوند.
این قانون سیستم است و اگر چنین نشود در مدت کوتاهی باعث فروپاشی تیم و بعد کسب و کار خواهد شد.
3 » استانداردهای بالایی تعیین کنید و دیگران را مجاب به رعایت آن کنید
فرگوسن حساسیت بالایی بر روی شخصیت و دنیای درونی بازیکنانش داشت.
او همیشه و با وسواس خاصی بازیکنان را زیرنظر داشت تا بداند چه کسی ارزش آفرین نسبت مهارتی که دارد. او همیشه سعی میکرد بازیکنانش را وادار کند تا از دیروزشان بهتر شوند. نه اینکه بهترین باشند…
بازیکنانی که خودشان تلاش میکنند به کمک مربی یک قدم از ماه پیش، هفته پیش و یا حتی دیروز بهتر باشند ناخودآگاه عزت نفس بالایی پیدا میکنند و احساس میکنند هر کاری شدنی است و اگر تمام بازیکنان یک تیم عزت نفس بالایی داشته باشند قطعا آن تیم هرچقدر مهارت کمتری نسبت به تیم مقابل داشته باشد، روحیه و حملات بیشتری در بازی خواهند داشت تا تیم مقابل.
این یک استاندارد بود که فرگوسن برای تیم و باشگاهش تعیین کرده بود. هر کسی باید هر روز برای بهتر شدن نسبت به دیروزش تلاش کند.
در کسب و کار نیز یک مجموعه اگر تمام اعضایش حتی خیلی جزیی نسبت به قبل بهتر شوند، نتیجه فوق العاده بزرگی برای کل مجموعه خواهد داشت اما اگر «همه» تلاش کنند.
4 » هرگز کنترل شرایط را واگذار نکن
فرگوسن در مصاحبه اش در یکی از روزنامه های انگلیسی مینویسد :
«هرگز نباید کنترل شرایط را واگذار کنم حتی اگر در برابر 30 نفر فرد میلیاردر قرار گرفته باشم (بازیکنانش)… اگر بازیکنی بخواهد کنترل تیم را در دست بگیرد و اعتبار و جایگاه من را زیر سوال ببرد قطعا برخورد شدیدی با او خواهد شد.»
در زمان مربیگری فرگوسن هر زمانی احدی به استاندارد های تعیین شده بی احترامی و یا سرپیچی میکرد فرگوسن شدیدترین برخورد را با او میکرد. هیچ تعارفی با بازیکنانش نداشت برای مثال زمانی که کاپیتان کهنه کار تیم روی کین در مصاحبه ای در روزنامه از بازیکنان تیم اش انتقاد کرده بود فرگوسن با کمال احترام او را از تیم اخراج کرد.
فرگوسن عادت فوق العاده تاثیرگذاری داشت.
زمانی که فردی را تهدید برای تیم اش میدید قبل از آنکه بخواهد واقعا تبدیل به دردسر شود از تیم کنار گذاشته میشد.
در کسب و کار نیز یک رهبر تیم یا مجموعه باید حرف آخر را بزند، اما نه صرفا حرف خودش را… اگر در هر کسب و کاری کسی نباشد که تصمیم نهایی را بگیرد ممکن از شرایط بدی در آن کسب و کار بوجود بیاید.
اما اگر رهبری در کسب و کار وجود داشته باشد و دیگران از او پیروی کنند، اگر فردی بخواهد او را زیر سوال ببرد تا کنترل اوضاع و شرایط کسب و کار در دست بگیر باید به شدت با او برخورد شد.
5 » هر حرفی را در زمان مناسب باید زد
زمانی که فرگوسن باید تصمیماتش را با افراد تیم در میان میگذاشت با نهایت دقت از قبل کلمات و جمله بندی را انتخاب میکرد و زمانی که دیگران احساس میکردند باید حرفی بزند و نظری اعلام کند او اگر احساس میکرد زمان مناسبی برای اینکار نیست هرگز چیزی نمیگفت.
فرگوسن عادت داشت هر زمانی تصمیم مهمی در مورد یکی از بازیکنان میگرفت صدا میزد و در خلوت زمانی که هیچکس دیگر نیست تصمیمش را با او در میان میگذاشت.
او با این کار ارزش و حس مهم بودن را در بازیکن ایجاد میکرد و بازیکن احساس میکرد مربی اش او را در تیم میبینید (مهم ترین نکته) و برایش مهم است.
زمانی که بازی مهمی در پیش داشتند فرگوسن کاپیتان تیم را صدا میزد و در چند دقیقه قدم زدن با او همیشه جمله اش را چنین شروع میکرد «میدونم شاید تصمیمم اشتباه باشد، اما با توجه به اطلاعاتی که کسب کردم در برابر تیم مقابل اگر از این تاکتیک استفاده کنیم برنده خواهیم شد.»
او با در میان گذاشتن تاکتیک و تصمیم هایی که برای تیمش انتخاب کرده و درمیان گذاشتنش با کاپیتان تیم حس همدلی و رهبری درکاپیتان تیم بوجود می آورد که در زمین در زمان نبود مربی کاپیتان تیم بداند که مسئولیت پیروزی تیم با او است.
در دنیای کسب و کار زمانی که به کارمندان باید موضوعی اعلام شود بسیار مهم است که از قبل بر روی محتوا و نوع جمله بندی و انتخاب کلمات فکر شود. اگر کوچکترین خطایی شود تاثیر منفی بر روی کارمندان خواهد گذاشت و اگر از قبل آمادگی نداشته باشید احتمال دارد نتوانید آنچیزی را که در نظر داشتید بگویید.
اگر تصمیمی گرفته اید بهتر است با مدیر بخش مربوطه به صورت انفرادی در میان بگذارید و اگر در زمانی که اماده نیستید از شما خواسته میشود نظری اعلام کنید بهتر است برای وقت دیگری موکول کنید تا درمورد آن فکر کنید.
در زمینه تصمیمگیری اگر علاقهمندید بیشتر بدانید، توصیه میکنم دو مقاله زیر را بخوانید :
- اگر از این 3 کلمه استفاده کردید بدانید در حال گرفتن تصمیم بدی هستید
- تصمیم گیری چند معیاره به زبان ساده
6 » برای بردن آماده شوید
زمانی که تیم منچستر یونایتد آنالیز شد، مشخص شد : تنها 10% از برد های تیم قبل از نیمه دوم بازی بوده.
یعنی قبل از اینکه در 15 دقیقه استراحت مربی انگیزشی تیم و یا اغلب اوقات خود شخص فرگوسن با سخنرانی های قدرتمندش به بازیکنان روحیه و امید بدهد و بخواهد تاکتیک تیم عوض شود.
فرگوسن برخلاف دیگر مربی ها به بازیکنانش آمادگی برای بردن را آموزش میداد؛ از آنها میخواست تا همیشه برای بردن بازی تمرین کنند تا دفاع و گل نخوردن.
در زمانی که فرگوسن مربی تیم منچستر یونایتد بود به تک تک بازیکنانش تمام شرایطی که ممکن بود پیش بیاید در بازی اصلی را آموزش میداد؛ برای مثال باید بازیکنان کاملا مهارت گل زدن در 10 دقیقه مانده و یا 5 و یا 3 دقیقه مانده به اتمام بازی را بدست می آوردند.
فرگوسن در مورد گفته :
«ما بدترین شرایط موجود برای بردن بازی را شبیه سازی میکنیم و روزها، هفته ها و حتی ماه ها برای پیدا کردن مهارت برد در چنین شرایطی را بدست می آوریم.
اینچنین دیگر در بازی اصلی بازیکنان آشفته نیستند
زیرا میدانند در بدترین شرایط چه تاکتیکی باید داشته باشند.»
فرگوسن، فصول تمرین را به چشم یک فرصت برای یادگیری و بدست آوردن مهارت های جدید می دید… فرگوسن معتقد بود :
«ما نباید ثابت باشیم… باید هر روز پیشرفت کنیم،مهم نیست رقبا چه کار میکنند ما باید همیشه بهتر از دیگران باشیم حتی زمانی که هستیم نیز باید برای بهتر شدن تلاش کنیم. شاید این استراتژی باعث شود بازیکنان خسته شوند از تمرین ها اما همین تمرین ها باعث میشود در بازی اصلی کنترل اوضاع را کاملا در دست داشته باشند.»
در کسب و کار نیز شرکت هایی پیشرفت های عظیم دارند که برای رشد شرکتشان کار میکنند.
آنها شاید سود خوبی داشته باشند اما هیچوقت قانع نیستد و باید هر ماه نتیجه بهتر از ماه پیش را داشته باشند. اگر در کسب و کار شما استراتژی بر پایه فعالیت برای ورشکست نشدن باشد قطعا کسب و کار شما عمر کوتاهی خواهد داشت.
تنها استراتژی برنده برای کسب و کار ها پیشرفت، یادگیری و فعالیت مداوم برای تسخیر بازار است که قبلا در این مقاله خواندید که چطور مارک زاکربرگ موسس فیسبوک نیز از آن به خوبی استفاده میکند :
«یکی از کارهایی که در این سالها موفق با انجام آن شدم مدیریت تغییر است. معتقدم شما تغییر را زمانی میتوانید کنترل کنید که ابتدا آنرا بپذیرید. این یعنی داشتن اعتماد به افرادی که در تیم تان دارید. نه به خاطر اینکه با آنها دیکته کنید چه کارهایی انجام دهند بلکه آنها را راهنمایی کنید هر روز بهتر از روزهای قبلشان باشند.»
در همین زمینه نوشتههای زیر را بخوانید :
ممنون از شما با این مقاله ی فوق العاده اون هم تو این روزهای فوتبالی
فرگوسن یه مربی تمام عیار و یک رهبر و مدیر فوق العاده بود . ممنون از شما که مقاله ای رو بهش اختصاص دادید
خیلی فوق العاده بود این مقاله تون واقعاااا مرسی
واقعا زیبا و مفید بود این مقاله
وقتی اینچنین قدرتمند تیمی را رهبری کنیم آنموقع است که افرادی که در تیممان هستند مجبور به رعایت اصول تیم میشوند.(یک شخصیت قدرتمند و قاطع)
عالی