پنج انحراف فکری خطرناک که دستتان را برای هر موفقیتی میبندد
تکامل شیوههای تفکر، باعث شدند تا بشر بتواند با پیدا کردن راههای جدید و حل مسئلهها به شیوهای دیگر، هر روز بیشتر از گذشته پیشرفت کند. بخشی از شیوه تکامل تفکر، شناخت انحرافهای فکری هستند که مانع ایجاد تمرکز و قدم گذاشتن در مسیر موفقیت میشوند. در این مقاله با پنج نوع از مهمترینها و رایجترینهای انحراف فکری و علت ایجاد آنها آشنا میشویم.
اگر این پنج انحراف فکری را کنترل نمیکنید
در انتظار هیچ دستآوردی هم نباشید
انحرافهای فکری، انواع گوناگونی دارند اما پنج نوع از آنها جزو مهمترین نمونههایی هستند که افراد زیادی ناخواسته یا ندانسته با آنها کلنجار میروند. در ادامه با این پنج نوع تفکر انحرافی آشنا میشویم.
نوع اول: بایدها
باید، واژهای است که گویی انسان را در یک غل و زنجیر نامرئی اسیر میکند. در این نوع انحراف فکری، فرد همیشه با خودش میگوید: «باید این کار رو انجام بدم.» این باید گفتنهای پی در پی، حق انتخاب فرد را نشانه گرفتهاند و با تعیین کردن محدودیتها فرد را به مسیری که میخواهند منحرف میکنند.
اغلب افرادی که اسیر بایدهای زندگیشان شدهاند، ناخواسته تحت کنترل اطرافیانشان قرار گرفتهاند. بعد از مدتی و در صورت عدم اصلاح این انحراف فکری، فرد به شرایطش عادت میکند و کمکم اعتماد به نفس فکر کردن مستقل را از دست میدهد.
نوع دوم: سوزاندن تر و خشک باهم!
این تفکر، مربوط به زمانی است که اتفاق بدی برای فرد میافتد و او آن ماجرا را به همه جنبههای زندگیاش میچسباند و میگوید: «همه چیز خراب شد. من بدبخت شدم!» در چنین انحراف فکری، ذهن، توانایی دیدن نکتههای مثبت ماجرا را از دست میدهد و طی یک نتیجهگیری سلسله بار – چیزی شبیه یک دومینو – تمام اتفاقها را به هم ربط میدهد و در نهایت به بدبختی، ورشکستگی و نابودی خودش میرسد. در صورتی که واقعیت ماجرا اصلا به آن بدی نیست.
نوع سوم: فاجعهآمیز پنداشتن
در این طرز تفکر، فرد، همه ماجراهای زندگی را فاجعهبار مینامد و در مقام یک پیشگو، انتهای همه چیز را بد و منفی پیشبینی میکند. شاید شما هم با چنین افرادی برخورد کرده باشید. کسانی که وقتی باران میبارد، آن را با میانگین 20 سال قبل مقایسه میکنند و میگویند همه جا خشک است! وقتی در یک قرعه کشی برنده میشوند، میگویند حتما قرار است بلایی سرم بیاید که این جایزه را بردم یا وقتی فردی موفق را میبینند، میگویند روزی هم تو از عرش به فرش میآیی.
نوع چهارم: سرزنش کردن
انداختن تقصیر گردن دیگران، کاری است که افرادی با این انحراف فکری در آن خبره هستند. این افراد، اگر اشتباهی مرتکب شوند، به جای عذرخواهی از دیگران، پیدا کردن راهحل و تلاش برای جبران کردن، به دنبال یک مسیر میانبر میگردند تا همه این دردسرها را دور بزنند و چه میانبری بهتر از انداختن تقصیر بر گردن دیگری و بدتر از آن، سرزنش کردن آنها است؟
این افراد، بزرگترین دشمن خودشان هستند. چون با این تفکر انحرافی، اجازه نمیدهند که هیچ تغییری در زندگیشان عرض اندام کند. اگر شما جزو کسانی هستید که اشتباههای زیادی، عذرخواهیهای زیادی و جبرانهای زیادی در زندگیتان داشتهاید باید به خودتان افتخار کنید. چون تنها کسانی میتوانند اشتباه خود را بپذیرند و از دیگران عذرخواهی کنند که قلبی شجاع داشته باشند.
نوع پنجم: کوچک و بیارزش شمردن
این روش، یک مهندسی معکوس خیلی جالب و در عین حال، بسیار اشتباه است. در این انحراف فکری، فرد به جای اینکه نکتههای مثبت زندگیاش را به پلههایی برای بالا رفتن تبدیل کند، مدام در حال کوچک و خرد کردن این نکتهها است. چنین افرادی، همیشه آیه یاس میخوانند و برای هر راهحلی یک مثال نقض پیدا میکنند. جملههایی مثل «روی این نمیشه حساب کرد» یا «میتونست بهتر از این باشه» ورد زبان این افراد است.
[bs-quote quote=”تو دو انتخاب داری. میتوانی فرار کنی، مخفی شوی و دنیا را به خاطر مشکلاتت سرزنش کنی یا اینکه ایستادگی کنی و تصمیم بگیری که شخص مهمی باشی.” style=”default” align=”right” color=”#ef8834″ author_name=”سیدنی شلدون” author_job=”رماننویس معروف آمریکایی” author_avatar=”https://sookhtejet.com/wp-content/uploads/2020/04/Sidney_Sheldon.jpg”][/bs-quote]
اصولا چنین آدمهایی به وجود هیچ پاسخ درستی اعتقاد ندارند و به نظرشان، رسیدن به پاسخ درست، چیزی محال است. چون همیشه چیزی وجود دارد که آن جواب درست را از بین ببرد! جالب اینجا است که این افراد، به خودشان هم رحم نمیکنند. مثلا اگر از آنها تعریف کرده و نکتهای مثبت را در آنها پر رنگ کنیم، فوری مثالی بر علیه آنچه میگوییم میآورند و آن نکته مثبت وجودشان را چیزی بی ارزش تلقی میکنند.
یک از همکلاسیهای من با همین مشکل مواجه بود. البته او اسم این کارش را کوچک نشان دادن خودش نمیگذاشت. او اینطور با خودش فکر میکرد که آدم فروتنی است در حالی که واقعا اینطور نبود. مثلا وقتی به او میگفتم: «فلانی تو چقدر باهوشی» فوری میگفت: «من اصلا باهوش نیستم. انیشتین باهوش بود و من هیچ وقت به پای او نمیرسم!» مشکلی که این افراد از آن رنج میبرند، این است که فکر میکنند با قبول تعریف دیگران، مسئولیتی ناخواسته بر دوش آنها قرار میگیرد که شاید دلشان نخواهد آن را بپذیرند.
اگر کمی هوشمندانه فکر کنیم باید از این راهحل برای کوچک کردن و از بین بردن نکتههای منفی زندگیمان استفاده کنیم. به این ترتیب که با دیدن هر مشکلی، برچسبی کوچک کننده به آن بزنیم. مثلا وقتی پول کم میآوریم با خودمان بگوییم: «دوباره به دست میارم» یا وقتی سردرگم میشویم بگوییم: «انگار دارم به راهحل نزدیک میشم!» به این ترتیب، نکتههایی که میتوانند باعث بروز استرس در ما شوند، بدون اینکه مجالی برای خودنمایی پیدا کنند، کوچک و کوچکتر میشوند و از بین میروند.
چه چیزی باعث میشود که ما دچار انحراف فکری شویم؟
استرس! این چیزی است که باعث میشود ما تمرکزمان را روی یک موضوع از دست میدهیم. اگر روی کنترل استرس خود کار نکنیم این غول بی شاخ و دم به راحتی تمام حواس ما را درگیر خودش میکند و باعث میشود به جای حرکت رو به جلو، در جایی که هستیم درجا بزنیم.
روانشناسی به نام دکتر آرون بک میگوید: «بر اساس فرضیههای اثبات شده، درکی که از موقعیتها داریم بر نوع احساس هیجانی که نسبت به آن موقعیتها داریم تاثیر مستقیمی میگذارد.»
در واقع، این موقعیتها نیستند که بر افراد تاثیر میگذراند. بلکه شیوه تفکر افراد، نسبت به آن موقعیت است که اهمیت دارد و نتیجه سازی میکند. همین تفاوت در شیوه تفکر، باعث میشود که افراد، در شرایط مختلف، واکنشهای متفاوتی از خودشان نشان دهند. عدهای خیلی زود خودشان را با شرایط وفق میدهند و به سراغ پیدا کردن راهحلها میگردند و در مقابل، عدهای قدرت تفکر منطقی را از دست میدهند.
استرس یک کالبد پوشالی است که نوع تفکر ما به آن جان میبخشد. بنابراین میتوانیم با شناخت افکار استرسزا و میزان قدرتی که با افکار و رفتارمان به آنها میدهیم شیوه مقابله یا بهتر بگویم خنثی کردن آنها را یاد بگیریم. به این ترتیب میتوانیم مرزی واقعی بین واقعیت و توهم ایجاد کنیم و در زمان مناسب، عکس العمل مناسبی از خودمان نشان دهیم.
در ضمن در این رابطه مقالهی استرسک غول دوستداشتنی من، سلام ! را هم از دست ندهید تا بتوانید به راحتی بر استرسهایتان غلبه کنید.
مسیر چراغانی زندگی ما
انسان از ناشناختهها میترسد. چون نمیداند دقیقا باید با چه چیزی مبارزه کند. وقتی ندانیم علت کَلکَلهایی که با خودمان و دیگران میکنیم به خاطر چیست، چطور میتوانیم آن را بر طرف کنیم؟
شناخت انحرافهای فکری، مسیر بازگشت به جاده اصلی را نشانمان میدهند. درست مثل این میماند که فردی، در هر قدم از مسیر برایمان فانوسی روشن کند تا قلوه سنگهای کوچک زیر پایمان را ببینیم و به درستی قدم برداریم. اگر خوب نگاه کنیم این فرد، کسی جز خودمان نیست.
در همین زمینه بخوانید:
با سلام دوران انحراف ذهنی را داشته ام مهمترین علت تجسم میباشد که از حواس پنج گانه حاصل میشود پس هر پنج حواسمان را مهار کنیم انحراف کمتر و کمتر میشود و روزی میاد که باورمان نمیشود چقدر اعصابی راحت آرام و مطمعن داریم جوری که استرس را هرگز نمیبینیم
سلام من سالها با انحراف فکری زندگی کردم و تا مرز ورشکستگی و از دست دادن زندگیم پیش رفتم اما با شناخت و درمان آن الان زندگی رو به رشدی دارم
ممنون مقاله تان جالب بود
از این به بعد همه ی اشتباهاتم را می پذیرم حتی اگر خیلی بزرگ باشد
سلام دوست گرامی، آقای مهدی
سپاسگزارم که زمان گرانبهاتون رو گذاشتید و این مقاله رو مطالعه کردید.
کار بسیار خوبی می کنید. در واقع با این اقدام شجاعانه، آزادی عمل رو به خودتون برمیگردونین.
بهتون افتخار می کنیم. به خودتون افتخار کنین.
سرسبز باشید^^
سپاس از شما خانم بهاری عزیز
مقاله جالبی بود. من فک کنم درگیر انحراف پنجم هستم. باید روی خودم کار کنم….
سلام سعیده خانم گل
سپاسگزارم که زمان ارزشمندتون رو گذاشتین و این مقاله رو مطالعه کردین. اگر سوالی داشتین حتما بپرسین.
سرسبز باشید^^