چرا افراد خنگ سریع تر از افراد باهوش پولدار میشوند؟
چرا پولدار شدن افراد خنگ سریع تر اتفاق می افتد و راز موفقیت آنها در چیست
روز و شب به فکر یک کار خوب، یک درآمد خوب، یک ماشین خوب، یک خونه خوب در کل یک زندگی خوب کار میکنید، زحمت میکشید، جون میکنید و تلاش میکنید، خسته میشید اما باز کار میکنید بعد یک روزی ،یک جایی دوستِ خـنــگِ(!) دوران مدرسه تان را میبینید که چه ثروتی اندوخته و چه درآمدی داره و چه زندگی شیک و لوکسی داره، ماشین گرانقیمت، شرکت بزرگ، چند صد نفر کارمند و …
بعد درست در همون لحظه است که این سوال معروف به ذهن تان خطور میکنید :
خدااااااااااااااااااا مگه من چیم از این خِنگه(!) کمتر بود؟؟؟؟
میدونی؛
در واقع هیچیزت کمتر از اون خنگِ پولدار نیست. مشکل از اضافات است !
تو درس خوندی، خیلی هم خوب خوندی تا معدلت بالا باشه، رفتی دانشگاه، پروژه خوب تحویل دادی، رفتی یه جایی سرتو انداختی پایین کار کردی تا افزایش حقوق بگیری، خوب کار کردی تا ترفیع بگیری، بیشتر کار کردی تا اضافه حقوق بگیری، بعد دوباره ادامه تحصیل دادی تا باز اضافه حقوق بگیری و پولت رو گذاشتی بانک تا یک ذره بیشتر بشه !
اما میدونی اون خنگه پولدار چیکار کرده؟
وقتی تو درس میخوندی، اون ترک تحصیل کرده بود
وقتی تو درس میخوندی، اون شروع کرده بود یه جا کار کردن
وقتی تو درس میخوندی، اون بیشتر کار کرده بود
وقتی تو درس میخوندی، اون فهمید چون مدرک درست و حسابی نداره، پس برای پول بیشتر باید بهتر کار کنه
وقتی تو فارغ التحصیل شدی و مدرکت رو گرفته بودی دستت دنبال کار میگشتی، اون روی مهارت هاش کار میکرد
وقتی یه جایی استخدام شدی، اون فهمید که از مهارت هایی که الان داره، میتونه بیشتر درآمد داشته باشه بنابراین تصمیم گرفت برای خودش کار کنه
وقتی تو به فکر اضافه حقوق بودی، اون صبح ظهر شب داشت کار میکرد تا پول بدست بیاره
وقتی تو به فکر اضافه کاری بودی، اون فهمید به زندگیش نمیرسه اگر همیشه کار کنه، برای همین دو نفر رو استخدام میکنه که براش کار کنن
وقتی تو به فکر یک شرکت بهتر با حقوق بهتر بودی، اون به فکر این بود که چطور دو نفر کارگر/کارمندش رو تبدیل به 20 نفر کنه تا بیشتر درآمد داشته باشه
وقتی تو به فکر ترفیع بودی، اون به فکر این بود که شرکت خودش رو ثبت کنه و به صورت رسمی شروع به استخدام کنه
وقتی تو فکر مصاحبه استخدامی بودی، اون به فکر استخدام کارمند خوب
وقتی تو به فکر ادامه تحصیل مجدد بودی برای حقوق بیشتر، اون به فکر دفتر دوم شرکتش بود
و وقتی تو اتفاقی اون خنگِ دوران مدرسه ت رو دیدی با خودت گفتی “خداااااا مگه من چیم ازین کمتر بود؟؟؟؟”
اون داشت میگفت:
“خدایا… ممنونم که شرایطم بدتر از اون بود“
همیشه، با بیشتر دانستن، در شرایط بهتر بودن و یا دسترسی به منابع بیشتر بودن موفقیت حاصل نمیشه… هر کمبودی در زندگی وجود دارد، شانسی برای یک بهتر کردن آن به شما داده شده، واگرنه هیچوقت در چنین شرایطی قرار نمیگرفتید.
راستی ؛
- شاید برات جالب باشه بخواهی بدونی چرا برای ثروتمند شدن نباید هیچوقت برای پول کار کرد، از اینجا میتونی بخونی
- و اگر میخواهی تعجب کنی که برای موفق شدن در هرکاری چقدر باید باهوش باشی، این مطلب رو از دست نده
- تا حالا برایتان سوال شده افراد موفق همیشه بدترین شرایط را داشتن پس چطور موفق شدند؟ جواب سوالتان را از این مقاله بگیرید
- داشت یادم میرفت…، از قانون جذب چیزی شنیدی؟ تو هم جواب نگرفتی؟ دلیلش و راهکارهای استفاده صحیح اش رو از این مقاله بخون
بنظرم نویسنده مقاله خیلی از ارزشهای تحصیلات رو در نظر نگرفته َ درسته که خنگ های مدرسه الان اکثرا مولتی میلیاردر هستن ( واقعا تو همکلاسیهای من این اتفاق افتاده) ولی در واقع اونا زندگی نمیکنن فقط صبح تا شب حرض پول دارن و اصلا نمیدونن واسه کدوم نیازشون اینقدر پول در میارن بعدش میبینی سر ارثیه بچه هاش باهم جنگ و دعوا دارن حتی به قصد کشتن هم و این آقای ثروتمند فقط نقش یه حمال رو داشته و خودش فنا شده تا بچهاش سر پول اون …..از لحاظ مذهبی هم نگاه کنی تازه پس از مردن اول بدبختیش هستش چرا که خدا از انسان عبودیت میخواست نه جمع کردن پول
ضمن سلام و عرض ادب خدمت دوستان و اساتید بزرگوار
اگر افراد به اصطلاح خنگ زودتر از انسانهای باهوش به مقصد می رسند دلیل اش کشف استعدادهای خودشان در یک یا چند زمینه کاری است آنها با تمرینات نظامند و پیوسته روی هدف خودشان توانسته اند در کار و حرفه خود استاد بشوند
ولی افراد تحصیل کرده متاسفانه بیشتر روی مسائل تئوری تمرکز دارند به دلیل اینکه سیستم آموزشی ما در مدارس و دانشگاه مبتنی بر عمل گرایی نیست بلکه تئوریک است
البته میشه هم درس خوند و هم روی مهارت و شغل آینده کار کرد.درسته؟
مثلا من الان دارم برنامه نویسی یادمیگیرم و معدلم هم معمولا 20 میشه.البته بیشتر تمرکزم روی مهارتم هست.
بسیار عالی بود.
چرا افراد خنگ موفق هستند؟ چون نظام آموزشی ما از ابتدایی تا دانشگاه مهارت پرور نیست. در آزمون تیمز که برپایه مهارتی هست ایران رتبه 42 از 47 شرکت کننده را بدست آورده. این یعنی فاجعه. تو دانشگاه درس سخت افزار کامپیوتر میدن ولی دانشجو خاموش روشن کردن رو بلد نیست. چون هم امکانات کمه و هم بیشتر به دنبال مدرک گرفتن هست. این رو مثال زدم. آره امکانات در مدارس بخصوص ابتدایی کم و انگیزه دادن به دانش آموز و پرورش اون در جهت مهارت آموزی بسیار کم هست شاید کمی بیشتر از هیچ. در عوض نمره چند گرفتی؟ چه قدر حفظ کردی؟ ووو.آره اگر درست عمل بشه اون خنگ دیگه نمیتونه به جایی برسه. موفق باشید
اینو کی نوشته؟؟؟ با هر مهارتی یه میزان خاصی میشه پول درآورد و برای یادگیریش هم زمان مشخصی لازمه… دانشگاه میریم که تو یه زمینه به حدی برسیم که بتونیم وارد کار عملی و ماهر شدن در اون کار بشیم، در واقع برای یادگیری برخی مهارت ها پیش نیاز علمی وجود داره که همون دانشگاه رفتنه.. مساله این نیست که دانشگاه رفتن غلطه یا درست مساله اینه که پیشرفته تر بودن یه مهارت و سخت تر بودن یادگیریش لزوما به معنی این نیست که بشه با اون پول بیشتری درآورد… بعضی مهارت های ساده هستن که میتونن ثروت ساز تر از مهارتهای پیشرفته باشن.. مسیر پول درآوردن هم همیشه این نیست که بری شرکت بزنی چند نفر استخدام کنی برات کار کنن، خیلی از کارمندها هستن که درآمدشون چندین برابر صاحبان شرکت های کوچیک و غیر تخصیصیه
با سلام الان دلیل بسته شدن اکثر شرکتها اینه که با علم پیش نرفتن و دانشی تو زمینه کاریشون ندارن
من خودم فوق لیسانس ام و یکی از موفق ترین کارآفرینان تو خاورمیانه هستم به نظر خودم و همیشه دستام تو جیبمه فقط ذهنم کار میکنه
کارآفرینی خیلی سخته. قرار نیست همه کارآفرین بشن. آدم باید خودش باشه و کاری رو انجام بده که دوست داره. اون دوستی هم که گفت سرمایه ام رو جمع کردم کارآفرینی کنم یا بدبخت میشم یا موفق داره کار اشتباهی میکنه. اگر مطمئن نیستید که صد در صد موفق میشید بدونید که ریسک خطرناکی میکنید. موفقها ریسک نمی کنن. با اطمینان قدم بر میدارن. استیو جابز تو کتابش نوشته بود یه جا می خواست سرمایه گذاری کنه، تحقیق کرد و وقتی مطمئن شد اقدام کرد.
سلام
با عرض ادب و احترام شدیدأ با نظر شما مخالف هستم چون کارآفرینی خیلی کار آسونی هست البته بستگی داره شما با چه دیدی بخوای بهش نگاه کنی من خودم کار آفرینی کردم با سرمایه کم وخدارو شکر خیلی راضی هستم ، باز هم بانظر شما مخالف هستم که درباره شروع یک کار ۱۰۰٪ باید مطمئن بشی بعد شروع کنی به نظر من ۳۰-۴۰٪ اطمینان کافی هست بعد که مسیر رو انتخاب کردی و در اون حوزه فعالیت کردی حتمأ اطمینانت ۱۰۰٪ میشه ولی اگه بخوای اونقدر منتظر بمونی ۱۰۰٪ خیالت راحت بشه بعد اون کار رو انجام بدی اون دیگه کار آفرینی نمیشه با احترام میشه تقلید و کپی برداری از کسی که تو اون زمینه داره فعالیت میکنه و موفق هست که معمولأ جواب نمیده و بازخوردی نداره.
عالیه.
جای که نفهمیدن رشد میاره ،فهمیدن عین حماقته
خیلی ممنون از مقالتون خیلی جالب بود برام اما خب اینجا سوال برای من پیش اومده : پس کسی که واقعا روی پروژه دانشگاهیش وقت میذاره و خوب درس میخونه و تلاش میکنه آینده ای نداره ؟ واقعا کسی که برای درک و یادگیری درسای بعضا سنگین و سخت دانشگاهی تمرکز میکنه و وقت میگذاره هیچ نتیجه ای براش نخواهد داشت ؟
بالاخره هردو نفر به نوبه خودشون توو زمینه کاری خودشون تلاش میکنن و زحمت میکشن
با سلام،
دوست عزیز تمام پاسخ سوال شما به این سوال بستگی دارد : منظور شما از موفقیت چیست؟
اگر بخواهید کارآفرین شوید و موفقیتهای مالی و کاری بزرگی بدست آورید، دانشگاه و درس فقط یک ابزار هستش و نه هدف… شما درس میخوانید تا روشهای جدیدی برای تحقق اهداف کاریتان پیدا کنید، تا بتوانید بهرهوری را به کمک علم و تکنولوژی افزایش دهید که نتیجه آن سودآوری است؛ اما اگر درس نخوانید و یا از دانشگاه فارغالتحصیل نشوید، بدین معنا نیست که هیچوقت به اهداف کاری و مالی مورد نظرتان نمیرسید.
وقتی شما روی درس تمرکز میکنی یعنی یک ابزار بهتر میشی ولی اون یاد میگیره چطور از ابزارها استفاده کنه
کسی که میره دانشگاه بعدش یا جایی استخدام میشه
یا خودش شروع به کارآفرینی میکنه و مستقل کار میکنه.
حرفتون کاملا اشتباهه با این وجود حتی بعضی ها رو هم انگیزه به ترک تحصیل میدید نمی دونم چرا آدم های موفقی که توی دنیا داریم کدومشون بدون علم پیروز شدن از پروفسور سمعی بگید تا استیوز جابز و…همشون تحصیل کرده اند.
کسب علم با تحصیل و درس خوندن و تو سر خود زدن،فقط برای بدست آوردن مدرک فرق میکنه.
کسی موفقه که با اختیار خودش بفهمه چه علمی بدرد آینده اش میخوره. نه اینکه صرفا درسای اکثرا بیخود دانشگاه رو به اجبار پاس کنه تا یه مدرکی گرفته باشه
نه حرفش اشتباه نیست
اونا درس خوندن در راستای کاری که داشتن میکردن.
اونا درساییو خوندن که به موفقیتشون کمک میکرد.
اونا درس خوندن که واسه خودشون کار کنن،نه اینکه کارمند کسی بشن.
پرفسور سمیعی یا امثاله اون کم هستن چون واقعا تلاش کردن و نابغه بودن.
اونام یجور دیگ تلاش کردن
تا صبح بیدار موندن و کل زندگیشونو کتاب خوندن.
ولی بازم نسبت به پشت کارشون اونقدر موفق نیستا
کسایی با پشت کار یکم کمتر ولی تو شغل آزاد الان خیلی پولدارترن
تنها تفاوت در اینه که برخی ها بلدند چطور دانش و میل را به معادل پولی خوب تبدیل کنند
تا اونجا که من میدونم استیو جابز دانشگاه نرفت و یک دیپلمه بود
مطلب جالبی گفتین
ولی دوست من بشر به امید زنده هستش منم که نمیتونم دست روی دست بگذارم و هیچ کاری نکنم اگه ما توی چین بودیم چی میگفتم با این جمعیت و نسل جوونش
خودم معتقدم اگر تلاش و اعتماد به نفس داشته باشم به خیلی از چیزهای خوب که یکیش هم کاره میرسم
در ضمن من به شدت دنبال مقاله کار آفرینی بودم چون به یاری خدا بعد از 6 سال زندگی کارمندی سرمایه ای جمع کردم که با دو نفر شرکت بزنیم و کار آفرینی کنیم بزرگ ترین ریسک زندگیم در حال انجامه
یا بدبخت بدبخت یا پولدار پولدار
واقعا مرسی از مقاله هاتون همشون بمب انگیزن
من به ینه و به واقعیت همچین مطلبی رو تایید میکنم چون عموم از ته بدبختی کار آفریتی کرد الان 7 ملیارد ثروت داره
کارشون چیه؟
یه چیزی گفتین که اصن با واقعیت حال حاضر چامعه اصن همخونی نداره بیشتر میتونه موضوع واسه یه رمان باشه !
باز بعضی از رمان ها از واقعیت هم واقعی تر هستن و خدارو شکر تخیلی هم باشه واقع گرایانه هم وجود داره ، خوب خنگ ( آدم خنگ ) در هر صورت خنگ هست و آدم باهوش باهوش است اگر به دنیا فانی بخوایم توجه کنیم اصلا باید شیطان حکمرانی میکرد نه آدمیزاد ( هرچند الان دقیقا همینطوره )
اصلا نظر و دیدگاهتون مورد قبول من نیست،
عزیز نسل دهه ۶۰ نسلی بود که هم پر منفعت بود هم پر ضرر،
منفعت به این دلیل که این نسل نیاز جامعه رو شدید بالا برد نیاز به مسکن ،نیاز به غذا دارو و غیره تا زمانی که این نسل تا قبل از سن جوانی بود فقط مصرف کننده بود و به تبع بازار به دلیل نیاز شدید جامعه گرم و پر سود بود ،به قدری که یکباره ملکی که فرض ۲۰ میلیون ارزش داشت یکباره تبدیل میشد به یک ملک ۱ میلیاردی در اون زمان عده زیادی از دهه ۶۰ مشغول تحصیل بود این وضع ادامه داشت تا وقتی تحصیل این دهه تمام شد و جامعه گنجایش این همه فارغ التحصیل نداشت،عده ی زیادی از فرط بیکاری نا امیدانه وارد عرصه کار شدند که پس از مدتی کار اشباه شد
حالا با جامعه ای روبرو هستیم که بیکار زیاد داره.در حال حاظر هم این نسل زنده جوان و اماده کاره پس مسیر شغل و کار مسیری بسته هست و امیدی به بهبودی نیست،
ببخشید که نا امیدانه صحبت کردم،گوشه ای از حقیقت بود.برای اثبات حرفام کافیه یه نمودار جمعیتی ایرانو تو گوگل سرچ کنید.
واااااااااای داستان رضا پاکروان عالیییی بود عالیییییییییی
مفید بود
سپاس
نگاه خوبی ب موضوع داشتید.
من هم ب این موضوع رسیده بودم، نکته جالبترش اینه ک این گروه ب هیچ عنوان حاضر ب هیچ گونه همکاری با اشخاص باهوش نیستند.ی جور واهمه درونی دارن ک منتج از شناخت درونی و ماهیت وجودی ه خودشون ه.نگرانن ک مبادا دارایی شون رو افراد باهوش تر ازشون بگیرن.
ی نکته جالبتر در حوزه اجتماعی دارن ک میگردن و اشخاص برند رو برای ارتباطاتشون انتخاب می کنن تا پوششی باشه برای ناتوانی های درونیشون.
در صورت نیاز می تونم توضیحات بیشنری ارایه بدم.
ممنونم و خواهشمندم بی تعصب بخونیم.
عالی عالی عالی
باز بعضی از رمان ها از واقعیت هم واقعی تر هستن و خدارو شکر تخیلی هم باشه واقع گرایانه هم وجود داره ، خوب آدم خنگ در هر صورت خنگ هست و آدم باهوش باهوش است اگر به دنیا فانی بخوایم توجه کنیم اصلا باید شیطان حکمرانی میکرد نه آدمیزاد ( هرچند الان دقیقا همینطوره )
تکان دهنده ولی عالی بود ممنون
عالیه, متشکر