مردم محصول نمیخرند، آنها نسخههای بهتری از خودشان را میخرند!
در سال 1957 پپسی مانند بسیاری از محصولات نوظهور به بحران هویت روبهرو شد، علارغم تلاشهایی که در بازاریابی انجام داد، در مقابل رقیبش چندان موفق نبود و حتی نیمی از فروش کوکا را نیز نداشت، در آن دوران کوکا بینظیر و بسیار موفق به نظر میرسید و علاقهای اکثر آمریکاییها را به خود جلب کرده بود.
طراحی بطریها شیشهای کوکا به اندازه ای هوشمندانه بود، که همه آمریکاییها طرفدار پر و پا قرص کوکا شده بوند؛
همه کس و همه جا کوکا دیده میشد حتی در دستان بابانوئلها نیز میتوانستید کوکا را ببینید.
تا اینکه در سال 1963 پپسی جوانی به نام آلن پوتاسچ را استخدام کرد تا مشکل آنها را حل و فصل کند، او مجبور بود کاری کند تا پپسی در دنیای رقابت باقی بماند و حتی به موفق برسد، بنابراین باید پپسی به یک محصول مصرفی با ارزش و مورد پسند مردم جامعه آمریکا تبدیل میشد.
بنابراین بیشترین تمرکز پپسی به جای تمرکز بر روی ویژگیهای محصول بر روی افرادی بود که محصولات آنها را خریداری میکردند. پپسی اولین شرکتی بود که برای معرفی محصولات خود از افراد خاصی در تبلیغات خود کمک گرفته است.
برای مثال مقالهای که حتما باید بخوانید استراتژی IBM برای اینکه همیشه اولین و تنها انتخاب مشتری باشید هستش…. و بلاخره آنها متوجه شدند زمانی که مردم افراد سرشناسی را میبینند که از محصولاتی استفاده میکنند، از آن محصول استفاده خواهند کرد.
بنابراین پپسی اولین شرکتی بود که میتوانستید محصولاتش را در تبلیغات سیاسی مشاهده نمایید.
اما این تازه اول ماجرا بود…
در همین زمینه مطالب زیر را حتما بخوانید:
اما نکته ای که در این میان بیشتر از باقی موارد به چشم می آید تمرکز بنگاه های ارائه کننده این خدمات بر بهتر بودن سرویس جدید نسبت به موارد موجود فعلی است شرکت های الکترونیکی بر بالا بردن امکانات سخت افزاری خود تکیه می کنند سازندگان لوازم خانگی معمولا برای بالا کشیدن محصول تازه شان رقبا را به سخره می گیرند و در بازار لوازم صوتی و تصویری نیز دائما شاهد ارقام تبلیغاتی و دموهای اغراق شده از پیشرفت های حاصله هستیم همه و همه اینها در نهایت به این نکته ختم می شوند که چون نسبت به قبل بهتر شده است پس ارزش خرید دارد این از عمومی ترین راهکارهای تبلیغاتی و بازاریابی عصر حاضر است اما به نظر اصل مطلب و نکته کلیدی جای دیگری نهفته است بیایید با ارائه مثالی ملموس به این اصل مطلب برسیم زمانی که اپل برای اولین بار دستگاه پخش موسیقی ipod را در اکتبر 2001 معرفی کرد را به یاد دارید استیو جابز افسانه ای آن روز به روی سن رفت و تازه ترین محصولش را اینگونه توصیف کرد 1000 ترک موسیقی در جیب شما پخش کننده های موسیقی همراه مدت ها پیش از معرفی ipod راه خود را به بازار مصرفی باز کرده بودند عده ای هنوز به دنبال یافتن پاسخی بر این پرسش هستند که چرا با وجود اینکه apple اولین شرکتی نبود که به تولید پخش کننده موسیقی پرداخت ipod ها تا این اندازه محبوب و پرفروش شدند جواب این پرسش در روش مارکتینگ و بازاریابی اپل نهفته است زمانی که تمام تولیدکننده ها می گفتند 1gb حافظه روی mp3 پلیر شما اپل با شعار 1000 ترک موسیقی در جیب شما هوش از سر مشتری برد دیگر به همگان ثابت شده بود که خریدار تنها به دنبال سخت افزاری که از همه قوی تر باشد نیست بلکه او در جستجوی وسیله ای است که او را به شخصیت بهتری تبدیل کند او به دنبال بهبود خود است کمپانی ها در واقع به دنبال فروش ویژگی های دستگاه های تولیدی شان هستند اما مشتری به دنبال این است که آیا با خرید این دستگاه زندگی بهتر و دلچسب تری خواهد داشت آقای jason fried از وبسایت user unboarding اینگونه ایده ویژگی ها در برابر منافع را تشریح می کند
مقاله بسیار خوبی که غلط های املایی از ارزش و لذت خواندن آن کاست