چطور کارآفرین شویم و واقعا کسبوکارمان را راهاندازی کنیم؟ – قسمت اول
این قدم اول کارآفرینی است و در هیچ کتابی راجعبه آن صحبت نشده...
چطور کارآفرین پولساز شویم؟ چطور ماشینهای لوکس بخریم و زندگی باشکوهی با کسبوکارمان بسازیم؟ اگر بدنبال کارافرینی هستید و میخواهید واقعا تجربه داشتن یک زندگی کارآفرینانه را تجربه کنید، من این مسیر را رفتم و میخواهم قدم به قدم به شما بگم چطور و از کجا شروع کنید…
من رنه سینانی هستم، سال ۱۳۹۲ رسانه انگیزشی سوخت جت را راهاندازی کردم و در سال ۱۳۹۶ استارتاپ تلهواش را بنیانگذاری کردم و در عرض ۲ ماه به نقطه سودآوری رساندم؛ من قبل از ورود به دنیای کارآفرینی آنلاین، هزاران کار دیگه رو هم انجام دادم… از فروش درخت کریسمس تا تامین کیکهای خانگی کافی شاپها و حتی تولیدی لباس !
اما چیشد که تصمیم گرفتم کارآفرین بشم؟ آدام اسمیت، پدر علم اقتصاد نوین در کتاب شگفتانگیز «ثروت ملل» مینویسد :
و برای اینکه این پرسش را در ذهن شما پاسخ بدهد که چطور؟ ادامه میدهد :
«کارآفرینان نقش کلیدی در بهبود اوضاع اقتصادی یک کشور دارند؛
آنها همیشه از شرایط ناراضی هستند و میخواهند همهچیز را تغییر بدهند،
پیشروی میکنند و همیشه وضع موجود را مورد پرسش قرار میدهند.»
در هر جامعهای که زندگی میکنید، حتی جامعهای کوچکتر مثل خانوادهتان، میتوانید به وضوح دو دسته انسان ببینید :
- آنهایی که مدام به فکر این هستند که چطور پول بسازند
- آنهایی که مدام به فکر این هستند که چطور پول بگیرند
» دستهی اول انسانها: پولسازها
دسته اول همیشه در تکاپوست؛ خودساخته است و به کسی وابسته نیست. کمتر غرغر میکنند و با اینکه بیشتر از دوم از وضع موجود ناراضی هستند اما سعی در تغییر وضع موجود دارند، تا اینکه آنرا بخواهند تحمل کنند.
افرادی که در دسته اول قرار میگیرند، شغل کارمندی برایشان تبدیل به زندان میشود.
آنها نمیتوانند ایدهها، افکار و رویاهایشان را با محبوث شدن در یک محیط، شرایط و وضع برای مدت طولانی بدست آورند و حتی اگر در این وضع قرار بگیرند یا از آن با بدترین شکل فرار میکنند یا افسرده میشوند.
بسیاری از کارمندهای افسرده شرکتها را که میبینید، کارآفرینهایی هستند که نمیدانند… اما فقط چون در حاشیه امن زندگی گیر کردهاند، ترس به آنها اجازه نمیدهد از این حاشیه امن بیرون بیایند و یک زندگی جدید و پر از فرصت تجربه کنند.
» دستهی دوم انسانها: پولبگیرها
اما دسته دوم، که اکثریت جامعه را شکل میدهند. این دسته افرادی هستند که با وضع موجود راحت هستند؛ شاید درآمد، روابط، شغل یا زندگی مورد علاقهشان را نداشته باشند… اما با همین زندگی راحت هستند و به قول لِس براون حاضرند بمیرند، اما تغییر نکنند.
ما در این مقاله اصلا قرار نیست راجع به دسته دوم صحبت کنیم.
یک سری افراد هستند که بودن در دسته دوم را دوست دارند و از آن لذت میبرند. آنها افراد فوقالعادهای هستند و کار زشت و بدی نمیکنند. اما معمولی هستند… اگر نمیخواهید معمولی باشید و تصمیم گرفتید یک زندگی باشکوه برای خودتان بسازید، در دنیای کارافرینی باشید و صدها کارمند استخدام کنید و روز به روز سودآوری شرکتهایتان را افزایش بدید… ما در این مقاله با با شما یعنی افراد دسته اول، کارآفرینها کار داریم…
تصمیم گرفتم در این سری مقاله،
گام به گام باهمدیگر پیش برویم و یادبگیریم چطور از صفر، نقطه اولیه، بتوانیم یک کارآفرین شویم؟
بدون هیچ پیشنیازی… اصلا مهم نیست اگر سرمایه ندارید، پارتی ندارید، در کشورتان آشوب است، خانوادهتان چیزی از کارآفرینی نمیدانند یا خودتان هیچ چشماندازی از کارافرینی ندارید… اصلا مهم نیستند !
تنها چیزی که مهم است و پیش نیاز این مقاله است اشتیاقتان است.
چقدر اشتیاق دارید کارآفرین شوید و کسب و کار خودتان را راهاندازی کنید؟ باهمدیگر قدم به قدم جلو میرویم و تمام مراحل کارافرین شدن را یادمیگیریم…
برای قسمت اول آماده اید؟
شروع کنیم…
» چه کسی اولین بار پرسید «چطور کارآفرین شویم؟»
ماجرا از آنجا شروع شد که از انسانهای غارنشین، عدهای، دیگه حالشان از خوردن گوشتِ مرغ بهم میخورد و تصمیم گرفتند غذای جدید بخورند؛ این افراد تصمیم گرفتند دایناسورها را شکار کنند.
شاید بپرسید چرا دایناسورها… ؟
- با شکار یک دایناسور گوشت فراوانی برای همه اعضای قبیله فراهم میشد
- از استخوانهای یک دایناسور میشد ابزارآلات زیادی ساخت برای شکار راحتتر بعدی
- لازم نبود دیگر هر روز به شکار بروند؛ گوشت به اندازه کافی بود
- اگر دایناسورها را شکار میکردند، اعتماد به نفسشان افزایش پیدا میکرد
اولین نفری که رفت بیرون از غار و تصمیم گرفت یک دایناسور شکار کند، اولین کارآفرین دنیا بود.
ما راجع بهش اطلاعات زیادی نداریم اما مطمئنیم وقتی میخواست برود و اولین دایناسور را شکار کند تمام افراد غار بهش میگفتن :
- غیرممکنه !
- اگر نشد چی…
- شاید کشته بشی…
- ارزشش رو نداره، بیا همین گوشت مرغ خوبه !
- تو نمیتونی که اون خیلی بزرگه…
و اما اون اولین کارآفرین، رفت، با هر سختی شده، بلاخره شکار کرد و برگشت.
وقتی برگشت همه اونرو تشویق کردند، هورا کشیدند، بهش گفتن «چطور تونستی؟ به ما هم یاد بده…» و شاد شدند.
احتمالا متوجه شدید که این فقط یک داستان نمادین از روند کارآفرینی عصر حاضر بود.
» کارآفرین واقعا کیست؟
کارآفرین کسی است که میخواهد :
- از منابع اطرافش بهترین استفاده را ببرد
- مدام در جستجو است
- به وضع حاضر قانع نیست
- تلاش میکند آنرا بهتر کند
کارآفرین میداند که باید تولید کند؛ نوآوری داشته باشد، خلاق باشد و از مشارکت دیگر افراد جامعه استفاده کند… و اینچنین میشود که چرخ اقتصاد یک جامعه میچرخد و رشد اقتصادی اتفاق میافتد.
برای همین است که آدام اسمیت ارزش ویژهای به شخصیت کارافرین در کتاب معروفش یعنی ثروت ملل داده و آنرا تحسین کرده است، چون معتقد است «کارآفرینان مدام به دنبال راهحل هستند…»
» اولین گام برای اینکه کارآفرین شویم
خب حالا که فهمیدیم کارآفرین بودن چقدر خوب است، اولین گام چیست؟
در دنیای کارآفرینی اولین گام، برای هرکس متفاوت است؛ قبلا در کلیپ انگیزشی «لطفا شبیه اسطورههایتان نباشید» از استیو بارلت دیدید که شاید اولین گام شما شاید با اولین گام برادر یا خواهرتان برای کارافرین شدن فرق کند؛ بنابراین هیچ نسخه ثابتی به عنوان «گام اول کارآفرینی» وجود ندارد.
آنچه میخواهم به شما یاد بدهم این است که چطور خودتان، اولین گام کارافرینیتان را کشف کنید؟
» کارآفرین وجودتان را کشف کنید !
قبل از اینکه به دور و برتان نگاه کنید و بخواهید ببینید چه ایده، فرصت و شرایط خوبی برای شروع وجود دارد، اولین کاری که باید بکنید این است که به خودتان نگاه کنید.
تفاوت اصلی کارآفرینان با افراد عادی این است که آنها خودشان را خوب میشناسند.
از خودتان بپرسید :
- چگونه شخصیتی دارم؟
- علاقهمندی هایم چیست؟
- انجام چه کارهایی برایم لذتبخش است؟
- از انجام چه کارهایی حس خوبی ندارم؟
- آیا هیجانی هستم؟ یا صبور؟
- ریسک پذیرم؟ یا امنیت را ترجیح میدهم؟
- میتوانم در شرایط عدم قطعیت کار کنم؟ وقتی نمیدانم فردا چه اتفاقی قرار است بیافتد؟
- آینده ام را چطور میبینم؟
- 5 سال بعد میخواهم کجا باشم؟
- و …
این سوالات کمک میکند اول خودتان و توانایی هایتان را بشناسید.
هر انسان ضعف و قوت هایی دارد که باید شناسایی کند، چرا؟ چون باید با توجه به شخصیت و تواناییهای خودش، اولین گام کارآفرینیاش را تشخیص بدهد.
مسیر کارآفرینی و موفقیت بیل گیتس، استیو جابز یا موسس فیسبوک مارک زاکربرگ، مسیر خودشان است ! قدم گذاشتن در آن مسیر از شما یک بیل گیتس جدید نمیسازد، فقط شما را از خودتان دور میکند.
شما وقتی خودتان را بهتر بشناسید، آینده و رویاهایتان را بتوانید در ذهن ترسیم کنید، معمولا فقط قدم اول به شما الهام میشود.
شما به هیچ عنوان کل مسیر برای رسیدن به خواسته هایتان را نمیتوانید تشخیص دهید؛
همانند رانندگی در شب، وقتی چراغهای اتومبیل روشن است شما فقط 50 متر روبرویی تان را میتوانید ببینید… و وقتی 50 متر را طی میکنید، 50 متر بعدی روشن میشود. به قول مولانا «تو پای در راه بنه و هیچ مپرس، خود را بگویدت چون باید کرد»
موضوع مهم این مقاله این است که اولین کار کوچکی، که به عنوان قدم اول به شما الهام میشود را باید انجام دهید. شاید این کار چیزی مثل این باشد :
- تحقیق کردن راجع به کسب و کاری که میخواهید
- سوال پرسیدن از صاحب کسب و کاری که میخواهید راه اندازی کنید
- تحقیق راجع به محصولی که میخواهید تولید کنید
- نوشتن و بررسی ایده تان – درباره تشخیص ایدههای پولساز این مقاله را حتما بخوانید
- پرس و جو کردن راجع به کاری که میخواهید
و کارهای کوچکی از این دست.
قدم اول، نباید قدم بزرگی باشد. اگر قدم اول شما قدم بزرگی مثل ‘من میخواهم 100 میلیون تومان سرمایه بدست بیارم…’ همانجا مطمئن باشید قدم اولتان اشتباه است.
قدمهای کارآفرینی صعودی و از کوچک به بزرگاند.
» جمعبندی
خب… تا اینجا برای قسمت اول توضیحات و نکات مهمی به عنوان نکات پایه در خصوص کارآفرینی یادگرفتید.حالا برای اینکه خلاصه این مقاله را خوب درک کنید، نکات اصلی را مرور میکنیم :
- کارآفرینها نقش مهمی در شکوفایی اقتصاد هر کشور دارند
- کارافرینها زندگی لذتبخش تری نسبت به دیگران دارند
- اولین گام کارآفرینی هرکس، با دیگری متفاوت است
- برای شناسایی اولین گام کارآفرینیتان اول باید خودتان را بشناسید
- شناختن خودتان با پرسیدن سوال است
- اولین گام، گام کوچکی است که به شما الهام میشود
- اولین گامی که به شما الهام شد را حتما باید انجام دهید
در قسمت بعدی موضوع مهمتری باهمدیگر بررسی میکنیم
- آیا در اقتصاد بد میتوان کارآفرین شد؟
و اینکه…
- چرا با اینکه کارآفرینها کار مهمی انجام میدهند اما هیچکس به کارافرینها توجهای نمیکند؟
و گامهای بعدی برای کارآفرینی و راهاندازی کسب و کارتان…
اگر تا اینجای مقاله را خواندید نظرتان را بنویسید
نظرتان را زیر همین پست برای ما بنویسید
ممنون از مطلب بسیار مفیدتون
بسیار عالی و کاربردی
تلاش برای بهبود سطح مطالب و توضیحات بیشتر می تونه این سری مقاله رو به بهترین مدل در نوع خودش تبدیل کنه
«”نوجوانی ۱۶ ساله ام به فکر آینده ای بهتر”»
عالی بودن واقعا تاثیر گذار با اینکه سالها کارافرینی کردم ولی جالب بودن
یعنی منی که درونگرا هستم و بی صبر و امنیت طلب باید کارآفرین شدن رو بیخیال بشم؟
یعنی ذاتا من کارمندم؟
صد در صد اینطور نیست
1. همه رفتارهای انسان قابل یادگیری هستند
2. شما راه خودتون رو برای کارآفرینی دارید که با راه من و بقیه فرق داره.
3. به عنوان یه ایده می تونید محصولاتی رو برای کم صبرهایی مثل خودتون درست کنید چون بهتر از بقیه میشناسیشون. مطمئنا کسانی که زودپز، قهوه آماده، غذاهای آماده، فست فود و …. رو ابدا کردند آدم های کم صبری بودنو
مارک زاکربرگ یک آدم درونگرا بود – و کسانی که بیمه رو ابداع کردن امنیت طلب بودند.
مهمه که درست فکر کنید. سوال کردن به خاطر شناخته. نه به خاطر قضاوت.
عالی موضوع بسیار خوبی رو انتخاب کردید آقای سینانی
قطعا ادامه دهید
خدا قوت
سبام
بسیار جالب و تاثیر گذار بود
لطفا ادامه بدید
ممنون از وقتی که گذاشتید و زحمتی که کشیدید.بنده صددرصد موافق ادامه این مقاله هستم و پیشاپیش ازتون سپاسگذاری میکنم
موضوع بسیار به بجا بوده زحمت زیاد کشیده بودی تشکر ازشما.
بسیار مطالبتون عالی و مفید هست حتما ادامه بدید.سپاس فراوان
عالی بود. تشکر لطفا ادامه مقاله رو در سایت قرار دهید.
متشکرم عالی بود منتظر ادامه مقاله هستم .دوست دارم تکنیکها و پیشنهادهای عملی هم در مورد ایده ها گفته بشه .
سلام
موافق ارسال مقاله هستم.نکته جالب این هست که گقالتت سما کوتاه و تاثیر گذار هست .شاید خواندن یک کتاب اینقدر اثر گذار نباشه.
ممنونم
سلام،عالی بود
ممنون
سلام رسالت بزرگی را به دوش گرفتید و با قدم های خوب و موثر در حال انجام آن هستید و چند ماهی که عضو این کانال شدم روحیه ام تغییرات مثبتی داشته ….خسته نباشید با تمام قوا…..ادامه بدید…ممنون
سلام جالب بود ممنون
فقط یکم عملی تر باشه کمتر حاشیه و توضیحات فکر کنم جذاب تره
واقعا مطالب جالب و تاثیر گذاری بود
لطفا بازم از این مطلب ها بزارین
خیلی خوب و موثر.زودتر قسمتهای بعدی رو بگدارید
عالی
ببببببببببببببببببببببببببببببللللللللللللللللللللللللللللهههههههههههههههههههه