برند شخصی فوقالعاده با درسهای بوستان سعدی!
روزی پدری در حال خواندن روزنامه بود که پسر کوچک و بازیگوشش نزد او آمد و گفت:
«بابا بیا با هم بازی کنیم. حوصلهام سر رفته!»
پدر که گره در ابرو انداخته بود و داشت صفحه حوادث روزنامه را با جدیت میخواند، به پسرش گفت:
«عزیزم، دارم روزنامه میخونم.»
سپس بخشی از روزنامه که تصویر کره زمین رو آن نقش بسته بود را پاره کرد، به پسرک داد و گفت:
«بیا عزیزم. این چند تا تکه رو بگیر. اگر موفق شدی این تکه کاغذها رو درست کنار هم بذاری، میبرمت شهربازی.»
پسرک رفت و با خوشحالی مشغول درست کردن تصویر شد. هنوز 15 دقیقه نشده بود که نزد پدر آمد و گفت:
«بابا درستش کردم.»
پدر با تعجب پرسید:
«تو چطور این تصویر رو درست کردی؟ مگه میدونی تصویر کره زمین چه شکلیه؟»
پسر گفت:
«بابا من تصویر پشت کاغذها که یه آدم بود رو درست کردم. کره زمین خودش درست شد.»
این داستان به خوبی به ما نشان میدهد که
قطعاً دنیا هم درست میشود.
تاکنون نویسندگان و شاعران بسیاری تلاش کردهاند، راهی برای بهتر شدن پیش روی انسانها بگذارند و به انسانها کمک کنند که برند شخصی بهتری برای خودشان خلق کنند.
یکی از شعرای یگانه و بیمانندی که در این زمینه اشعار و درسهای فراوانی برای جهانیان به یادگار گذاشته، سعدی بزرگ است. او در بوستان سعدی، درسها و آموزههای جذابی در زمینههای مختلفی مثل برندسازی شخصی ارائه داده است.
در این مقاله تصمیم داریم چند مورد از اشعار بوستان سعدی در زمینه ساختن برند شخصی جاودانه و ماندگار را مرور و بررسی کنیم. در صورتی که شما هم تمایل دارید برندی جذاب و چشمگیر برای خود بسازید، پیشنهاد میشود که تا پایان این مقاله با ما همراه شوید و از تجارب و دانش کهن سعدی بیاموزید.
آموزه اول:
💠حکایت صحرانشینی که به هیچ قیمتی پای سگ را گاز نگرفت
سعدی در حکایت دهم از باب چهارم بوستان سعدی (باب تواضع)، داستانی بسیار زیبا و آموزنده در مورد عزت نفس انسان بیان میکند. او داستان مرد صحرانشینی را بیان میکند که روزی یک سگ، پای او را گاز گرفت و به شدت زخمیاش کرد.
این مرد، تمام طول شب را از درد به خودش میپیچید و آه و ناله میکرد. این مرد، دختری کوچک و نازنین داشت که شب به بالین پدر آمد و شروع به سرزنش پدر کرد. او به پدرش میگفت:
«پدر عزیزم، مگر دندان نداشتی؟ تو هم باید سگ را گاز میگرفتی.»
مرد در حین گریه و آه و ناله، از این حرف دختر به خنده افتاد و پاسخ داد:
«دخترکم، من قدرت کافی برای گاز گرفتن سگ را داشتم؛ ولی حیف دهان و دندان من نبود که به پای سگ بخورد؟ اگر شمشیر به فرق سرم بخورد، باز هم محال است که پای سگ را به دندان بگیرم؛ چون از یک انسان بعید است که مثل سگ عمل کند و پای سگ را گاز بگیرد.»
در ادامه این داستان زیبا را از بوستان سعدی خواهیم خواند:
سگی پای صحرانشینی گزید / به خشمی که زهرش ز دندان چکید
شب از درد بیچاره خوابش نبرد / به خیل اندرش دختری بود خُرد
پدر را جفا کرد و تندی نمود / که آخر تو را نیز دندان نبود؟
پس از گریه مرد پراکندهروز / بخندید کای بابک دلفروز
مرا گر چه هم سلطنت بود و بیش / دریغ آمدم کام و دندان خویش
محال است اگر تیغ بر سر خورم / که دندان به پای سگ اندر برم
توان کرد با ناکسان بدرگی / ولیکن نیاید ز مردم سگی
درس این حکایت:
توجه مداوم به منزلت خویشتن؛
نکتهای مهم در برندسازی شخصی
یکی از نکات مهمی که باعث افزایش عزت نفس انسان میشود و به او کمک میکند که یک برند شخصی قدرتمند و ماندگار بسازد، «توجه به شأن و منزلت خویشتن» است.
انسانی که به منزلت خودش توجه دارد، به هیچ عنوان دست به کارهایی که منزلتش را زیر سوال ببرد، نمیزند و همواره میکوشد مطابق منزلت خودش رفتار کند.
انسان همواره با دامهای فراوانی در مسیر زندگی خود روبرو میشود که مصرف سیگار، مشروبات الکلی یا روابط دوستانه نامناسب، فقط برخی از این دامها هستند.
اگر انسان، قدر خودش را بداند و به جایگاه و ارزش خودش آگاه باشد،
قطعاً در چنین دامهایی گرفتار نمیشود.
آموزه دوم:
💠زمین گِرد است؛ پس خیلی مراقب رفتارتان با دیگران باشید
سعدی در باب دوم بوستان در مورد احسان و نیکی کردن صحبت میکند.
در بخش 12 از این باب، سعدی میکوشد به مخاطب خود بگوید: «اگر انسان به همنوعان خودش نیکی و احسان کند، خداوند هم با او با نیکی رفتار میکند. از طرفی اگر با احترام با انسانها برخورد نکنیم، ممکن است روزی برسد که افرادی که با آنها بدی کردهایم، به قدرت برسند. آن موقع ممکن است ظلمی که به آنها کردهایم را تلافی کنند.»
تو با خلق سهلی کن ای نیکبخت / که فردا نگیرد خدا با تو سخت
گر از پا در آید، نماند اسیر / که افتادگان را بود دستگیر
به آزار فرمان مده بر رهی / که باشد که افتد به فرماندهی
چو تمکین و جاهت بود بر دوام / مکن زور بر ضعف درویش عام
که افتد که با جاه و تمکین شود / چو بیدق که ناگاه فرزین شود
نصیحت شنو مردم دوربین / نپاشند در هیچ دل تخم کین
خداوند خرمن زیان میکند / که بر خوشهچین سر گران میکند
نترسد که نعمت به مسکین دهند / وزآن بار غم بر دل این نهند؟
بسا زورمندا که افتاد سخت / بس افتاده را یاوری کرد بخت
دل زیر دستان نباید شکست / مبادا که روزی شوی زیردست
درس این حکایت:
رفتار محترمانه با انسانها
یکی از ستونهای برندسازی شخصی است
یکی از پایهها و ستونهای اصلی برندسازی شخصی، رفتار محترمانه و منصفانه با دیگران است. اگر رفتار محترمانهای با دیگران داشته باشیم، مطمئناً رفتار ما در خاطرشان ماندگار میشود و همواره ما را با رفتار خوبمان به خاطر میآورند؛ بنابراین اگر دنبال ساخت برند شخصی ماندگار و زیبا هستید، حتماً رفتار منصفانه و انسانی را به یکی از استراتژیهای اصلی خود در زندگی شخصی و اجتماعی تبدیل کنید.
آموزه سوم:
💠 داستان روباه فلجی که باقیمانده شکار شیر را میخورد
یکی از داستانهای بینظیر و ماندگاری که سعدی برای بهبود زندگی و ساختن یک برند شخصی قدرتمند پیش روی ما قرار میدهد، داستان روباهی که فلج شده است و از باقیمانده غذای دیگران تغذیه میکند.
این داستان در بخش 17 از باب دوم بوستان (باب احسان) آمده است. در این داستان، درویشی در مسیر خود، روباه بیدست و پایی را مشاهده میکند و از دیدن چنین مخلوقی، حیران میماند.
درویش از خودش میپرسد:
«این جانور که توان حرکت ندارد. پس چگونه غذا میخورد و روزگار میگذراند؟»
او تصمیم گرفت جایی همان حوالی، پنهان شود تا ببیند این روباه چه کارهایی انجام میدهد. پس از مدتی شیری از گرد راه رسید، با یک شغال درگیر شد، او را کشت و مقداری از گوشت شغال خورد. پس از چند دقیقه، شیر رفت و روباه کشانکشان خودش را به جناب شغال رساند و دلی از عزا درآورد.
این اتفاق چند روز افتاد و خداوند رزق روباه فلج را به او رساند. درویش که این ماجرا دید، پیش خودش گفت:
«خداوند که روزیرسان است و روزی روباه را به این راحتی میرساند. پس من چرا خودم را برای یک لقمه نان به آب و آتش بزنم؟ من هم گوشهای مینشینم تا خدا رزق و روزیام را به من برساند.»
مدتی گذشت و درویش هر روز به خاطر گرسنگی و فقر، لاغر شد. از طرفی کسی هم به او کمک نمیکرد. روزی که تنها در محراب نشسته بود و دعا میکرد، از دیوار محراب ندا آمد:
«چرا خودت را مثل روباه فلج در نظر میگیری؟ تو برو شیر باش! خودت سیر بخور و به دیگران هم کمک کن. اگر میخواهی خدا از تو راضی باشد، خودت کار کن و در رفاه باش و با پولت، به دیگران هم نیکی کن.»
خواندن این داستان از قلم سعدی لطف دیگری دارد:
یکی روبهی دید بی دست و پای / فرو ماند در لطف و صنع خدای
که چون زندگانی به سر میبرد؟ / بدین دست و پای از کجا میخورد؟
در این بود درویش شوریده رنگ / که شیری در آمد شغالی به چنگ
شغال نگون بخت را شیر خورد / بماند آنچه روباه از آن سیر خورد
دگر روز باز اتفاق اوفتاد / که روزی رسان قوت روزش بداد
یقین، مرد را دیده بیننده کرد / شد و تکیه بر آفریننده کرد
کز این پس به کنجی نشینم چو مور / که روزی نخوردند پیلان به زور
زنخدان فرو برد چندی به جیب / که بخشنده روزی فرستد ز غیب
نه بیگانه تیمار خوردش نه دوست/چو چنگش رگ و استخوان ماند و پوست
چو صبرش نماند از ضعیفی و هوش / ز دیوار محرابش آمد به گوش
برو شیر درنده باش، ای دغل / مینداز خود را چو روباه شل
چنان سعی کن کز تو ماند چو شیر / چه باشی چو روبه به وامانده سیر؟
چو شیر آن که را گردنی فربه است / گر افتد چو روبه، سگ از وی به است
به چنگ آر و با دیگران نوش کن / نه بر فضله دیگران گوش کن
بخور تا توانی به بازوی خویش / که سعیت بود در ترازوی خویش
چو مردان ببر رنج و راحت رسان / مخنث خورد دسترنج کسان
بگیر ای جوان دست درویش پیر / نه خود را بیفکن که دستم بگیر
خدا را بر آن بنده بخشایش است / که خلق از وجودش در آسایش است
کرم ورزد آن سر که مغزی در اوست / که دون همتانند بی مغز و پوست
کسی نیک بیند به هر دو سرای / که نیکی رساند به خلق خدای
درس این داستان:
استقلال و نیکی کردن به دیگران؛
رازی مهم برای برندسازی شخصی
یکی از نکات مهمی که برند شخصی ما را پولادین و قدرتمند میکند، استقلال است. متأسفانه بعضی از افراد در طول زندگی، رویکرد انفعال، وا دادن و وابستگی به دیگران را در پیش میگیرند. آنها عادت کردهاند که از دسترنج دیگران استفاده کنند و به اهداف خود برسند.
این افراد به مرور یاد میگیرند که تلاش خود را به کار نبندند و فقط به دیگران تکیه کنند. چنین خصوصیتی بدون شک، برند شخصی و اعتبار انسان را برای همیشه نابود میکند و حتی ممکن است بعضی افراد، برند «انگل» را به این افراد اختصاص دهند.
قطعاً برند شخصی قویتری خلق خواهیم کرد.
این کار، عزت نفس ما را افزایش میدهیم و خودمان را فردی مفید و اثربخش در جامعه ببینیم. البته اگر بتوانیم زمینهای فراهم کنیم که افراد، مهارتی یاد بگیرند و خودشان به استقلال و درآمدزایی برسند، قطعاً زیباتر و ارزندهتر خواهد بود.
آموزه چهارم:
💠 حکایت کنیزی که آشکارا از بوی بد دهان خلیفه انتقاد کرد
در بخش 29 از باب اول بوستان (باب عدل و تدبیر و رای)، سعدی حکایتی جذاب در مورد انتقادپذیری نقل میکند که حقیقتاً آموزنده و گهربار است.
او در این حکایت میگوید که مأمون، خلیفه هشتم عباسی، کنیزی زیباروی داشت و علاقه فراوانی به این کنیز داشت. روزی که میخواست نزد این کنیز برود و با او صحبت کند، کنیز ناگهان بینی خود را گرفت و ابرو در هم کشید.
خلیفه پرسید: «از چه چیزی بدت آمد؟»
کنیز در پاسخ گفت:
«جناب خلیفه، خیلی دهانتان بوی بد میدهد. حتی اگر مرا به قتل برسانید، حاضر نیستم نزد شما بیایم.»
خلیفه خیلی از این حرف ناراحت شد؛ ولی به دربار رفت و بزرگترین طبیبان شهر را خبر کرد تا بوی بد دهانش را چاره کنند. طبیبان دارویی برای او تجویز کردند و پس از مدتی، مشکل بوی بد دهان خلیفه برطرف شد.
وقتی دوباره به دیدن کنیز رفت، کنیز دیگر از او ایراد نگرفت. پس از این اتفاق، خلیفه دانست که انتقادپذیری، یکی از مهمترین خصوصیات یک حاکم است. یک حاکم خوب کسی است که منتقدان خودش را دوست دارد و به حرفشان توجه میکند؛ زیرا میداند که انتقادهای سازنده، تا چه اندازه میتوانند در بهبود عملکرد او موثر و راهگشا باشند.
در ادامه این داستان را از قلم سعدی بزرگ میخوانیم:
چو دور خلافت به مأمون رسید / یکی ماهپیکر کنیزک خرید
به چهر آفتابی، به تن گلبنی / به عقل خردمند بازی کنی
به خون عزیزان فرو برده چنگ / سر انگشتها کرده عنابرنگ
بر ابروی عابدفریبش خضاب / چو قوس قزح بود بر آفتاب
شب خلوت آن لعبت حورزاد / مگر تن در آغوش مأمون نداد
گرفت آتش خشم در وی عظیم / سرش خواست کردن چو جوزا دو نیم
بگفتا سر اینک به شمشیر تیز / بینداز و با من مکن خفت و خیز
بگفت از چه بر دل گزند آمدت؟ / چه خصلت ز من ناپسند آمدت؟
بگفت ار کُشی ور شکافی سرم / ز بوی دهانت به رنج اندرم
کُشد تیر پیکار و تیغ ستم / به یک بار و بوی دهن دم به دم
شنید این سخن سرور نیکبخت / برآشفت تند و برنجید سخت
همه شب در این فکر بود و نخفت / دگر روز با هوشمندان بگفت
طبیعت شناسان هر کشوری / سخن گفت با هر یک از هر دری
دلش گر چه در حال از او رنجه شد / دوا کرد و خوشبوی چون غنچه شد
پری چهره را همنشین کرد و دوست / که این عیب من گفت، یار من اوست
به نزد من آن کس نکوخواه توست / که گوید فلان خار در راه توست
به گمراه گفتن نکو میروی / جفایی تمام است و جوری قوی
هر آن گه که عیبت نگویند پیش / هنر دانی از جاهلی عیب خویش
مگو شهد شیرین شکر فایق است / کسی را که سقمونیا لایق است
چه خوش گفت یک روز دارو فروش: / شفا بایدت داروی تلخ نوش
اگر شربتی بایدت سودمند / ز سعدی ستان تلخ داروی پند
به پرویزن معرفت بیخته / به شهد ظرافت برآمیخته
درس این حکایت:
انتقادپذیری،
برند شخصی ما را بهبود میبخشد.
شنیدن انتقاد، بیتردید گوارا نیست و تلخی فراوانی دارد؛ ولی در بسیاری از مواقع، حکم دارو را برای ما دارد.
انتقادپذیری واقعاً یک هنر است و اکثر افراد توانایی روانی برای شنیدن و فکر کردن به انتقاد را ندارند
و خیلی فوری دچار فروپاشی روانی میشوند.
گاهی مواقع شنیدن منصفانه و بیطرفانه انتقادها و فکر کردن به آنها بدون سوگیری ذهنی میتواند زندگی و کسب و کار ما را بهبود ببخشد و در مسیری درست و هوشمندانه قرار دهد؛
به آنها فکر کنید و به انتقادهای سازنده عمل کنید تا در مسیر بهبود قرار بگیرید.
آموزه پنجم:
💠داستان جوان ستارهشناسی که شیفته دانش ولی مغرور بود
سعدی در باب چهارم بوستان به موضوع تواضع میپردازد.
او در بخش 15 از این باب چهارم، داستان جوانی را روایت میکند که اندکی در نجوم و ستارهشناسی دست داشت. او عاشق نجوم بود؛ ولی مشکلش این بود که بسیار مغرور و متکبر بود.
در آن دوران، کوشیار گیلانی، یکی از نامورترین اخترشناسان ایران، در حوزه نجوم کلاس درس داشت و این جوان هم تصمیم گرفت نزد او برود و درسی بیاموزد.
وقتی او نزد کوشیار رفت، استاد متوجه غرور و تکبر وی شد و به همین دلیل میل چندانی به تدریس به او نداشت.
نوجوان پس از مدتی بار سفر بست تا به شهر و دیار خودش برگردد. کوشیار به او گفت:
«ای جوان! تو خودت را شخصی دانا و خردمند میدانی و این غرور و تکبر، تمام فرصتهای یادگیری را از ذهن تو گرفته است. تو پر از ادعا هستی و به همین دلیل من نتوانستم در این مدت، چیزی به تو بیاموزم. اگر دنبال یادگیری هستی، باید فروتنی پیشه کنی و غرور را کنار بگذاری.»
در ادامه این حکایت را از قلم جناب سعدی میخوانیم:
یکی در نجوم اندکی دست داشت / ولی از تکبر سری مست داشت
بر کوشیار آمد از راه دور / دلی پر ارادت، سری پر غرور
خردمند از او دیده بردوختی / یکی حرف در وی نیاموختی
چو بی بهره عزم سفر کرد باز / بدو گفت دانای گردن فراز
تو خود را گمان بردهای پر خرد / انائی که پر شد دگر چون برد؟
ز دعوی پری زان تهی میروی / تهی آی تا پر معانی شوی
ز هستی در آفاق، سعدیصفت / تهی گرد و باز آی پر معرفت
سعدی در پایان این حکایت به ما میگوید که باید مانند او باشیم. او خودش شیراز را ترک کرد و در کشورهای مختلفی، زندگی و تحصیل کرد. سپس به شیراز بازگشت و در دربار حاکم شیراز، جاه و مقام یافت. در واقع او از ما میخواهد که از ادعا تهی شویم تا بتوانیم گنج معرفت را تصاحب کنیم.
درس این داستان:
با تواضع و فروتنی،
میتوانیم از زمین و زمان درس بگیریم
برندسازی شخصی، یک مسئله موروثی و ژنتیکی نیست؛ بلکه باید راه و رسم آن را یاد بگیریم و به تدریج برند شخصی خود را بسازیم.
بعضی افراد، پدران معتبری داشتند و از طریق برند پدر، به جایگاه و اعتبار رسیدند؛ ولی اگر همین افراد نتوانند عملکرد درست و شایستهای از خودشان به نمایش بگذارند، قطعاً برند موروثی خودشان را هم تخریب میکنند.
برای برندسازی شخصی، ما نیاز به یادگیری مداوم داریم و این یادگیری بیشتر از طریق مشاهده رفتارها و شنیدن گفتارهای بزرگان صورت میگیرد.
اگر نتوانیم تواضع و فروتنی به خرج دهیم و خودمان را از ادعا و غرور خالی کنیم، قطعاً توانایی یادگیری ذهنمان کاهش مییابد و نمیتوانیم چیزی بیاموزیم؛
بنابراین برای ساختن یک برند شخصی قدرتمند، لازم است فروتنی پیشه کنیم
و در مکتب بزرگان و خردمندان، درسهای فراوانی بیاموزیم.
بوستان سعدی، دانشگاه معرفت و خرد است؛ آن را قدر بدانید و از دست ندهید
در این مقاله تلاش کردیم که 5 مورد از ارزندهترین درسها و آموزههای بوستان سعدی در زمینه برندسازی شخصی را یاد بگیریم. بوستان سعدی، سراسر معرفت و خرد است و یکی از بهترین دانشگاههای دنیا برای یاد گرفتن درس زندگی است.
اگر واقعاً خواهان یک زندگی جذاب، تأثیرگذار و خردمندانه هستید، پیشنهاد میشود که یک کتاب بوستان خریداری کنید و هر روز چند بیت یا یک حکایت آن را بخوانید. تأثیری که این کتاب بر زندگی من (نویسنده مقاله) گذاشت، کاملاً مشهود و انکارناپذیر است.
امیدوارم که در این مقاله توانسته باشیم، گلی زیبا از این بوستان باشکوه بچینم و به یادگار به شما خوانندگان گرامی تقدیم کنم.
در صورتی که از آموزههای این مقاله لذت بردید و برایتان مفید بود، پیشنهاد میشود که مقاله 6 حکایت بینظیر از گلستان سعدی که طرز فکرتان را متحول میکند را نیز مطالعه کنید. این مقاله، آموزههای جذابی از کتاب گلستان سعدی را در اختیارتان قرار میدهد و به شما کمک میکند که طرز فکر بهتر و کارآمدتری داشته باشید.
آیا تاکنون حکایتها و اشعار بوستان را مطالعه کردهاید؟
کدامیک از این داستانها و حکایات برای شما انگیزهبخشتر و بهیادماندنیتر بوده است؟ شما از سعدی بیشتر در چه زمینههایی درس میگیرید؟
لطفاً نظرها و پیشنهادهای خود را با ما و سایر همراهان مجموعه سوخت جت در بخش دیدگاهها (زیر همین مقاله) به اشتراک بگذارید.
خیلی زیبا بود
حتما بوستان سعدی رو تهیه میکنم
اموزنده و پر بار
سپاس
عالی بود
سلام و درود
بسیار اموزنده و مفید هست .من حدود یکماه میشه که با آکادمی رنه سینانی اشنا شدم.صبحتهای ایشون بسیار تاثیر گذار هست،می تونم به قدرت بگم اکادمی سوخت جت در نوبه خود بی نظیرین سایت فارسی زبان هستشه ،امیدوارم هر روز پیشرفت های عالی داشته باشید،پیوسته موفق و پایدار باشید.
عالی
سلام دم شما گرم با این مقاله جذاب
بسیار عالی و آموزنده بود
واقعا از خوندن این مقاله لذت بردم
فوقالعاده مفید بود