چطور کارآفرین شویم و واقعا کسبوکارمان را راهاندازی کنیم؟ – قسمت پنجم
ایده انتخاب شد، حالا چطور اجرا کنیم؟
بلاخره به قسمت شیرین ماجرا رسیدیم… اجرای ایده ها !
تا قبل از این هر حرف و صحبتی که کردیم، فقط حرف بود و بس… از الان بحث کمی عملی تر میشود و کاربردی؛ از این مرحله ریزشها شروع میشود.
فقط جان سختها زنده میمانند!
تا وقتی که کار ما فقط ایدهپردازی و حرف زدن باشد، آسان است و قشر وسیعی از مردم در آن (خداروشکر) مهارت زیادی دارند؛ اما وقتی صحبت به اجرا میرسد، تعداد انگشت شماری پای حرفشان میایستند و ادامه میدهند.
برای همین است که شما پیتر دراکر، استاد بزرگ بازاریابی میگوید:
ایده شما شیرین، زیبا و دلرباست… به صورت ذهنی که آنرا تصور میکنید مشتریها برای ایده شما صف کشیدهاند و تلفن پشت تلفن برای درخواست محصولتان می آید و شما پولدار و معروف شدید و همهجا با افتخار خودتان را بنیانگذار ایده تان میبینید.
همه آنهایی که ازشان پریسیدید «این ایده خوب است؟» گفته بودند «پسر…عالیه !» بعد از اینکه محصول یا خدماتتان آماده شد به آنها پیشنهاد بدید به شما خواهند گفت «نه… راستش الان لازم ندارم ! ممنون :)» و میروند !
و اینجاست که شما سیلی محکمی میخورید از طرف جامعه؛ سیلیای که بسیاری را جان سخت و محکم بار آورد. یک سیلی محکم که عقل را به سرتان میاورد و تمام تصاویر رویایی که در فیلمها دیده بودید را از ذهنتان یکدفعهای پاک میکند و دیدتان را برای دنیای واقعی باز میکند.
بله دوستان، تا وقتی که این سیلی محکم را نخورید، غیرممکن است موفق شوید.
» چرا باید حتما یک سیلی محکم بخوریم؟
سیلی خوردن، یعنی روبرو شدن با حقایق این دنیا و جامعهای که در آن زندگی میکنید.
بسیاری از افرادی که میبینید هر روز یک ایده خوب دارند و آنرا به شما میگویند و شما خوشحال میشوید که آنها قرار است پولدار شوند، اما بعد از مدتی میبیند هیچ گامی برای اجرایی کردن این ایده شان برنداشتند، به خاطر ترس از این سیلی محکم است که قرار است بخورند.
توصیه میکنم برای درک بهتر این موضوع حتما مقاله «وقتی اولین کسب و کارم شکست خورد، خیلی ناراحت شدم اما این درس های مهم را یادگرفتم» مجتبی ظهرابیان عزیز را بخوانید.
اگر شجاعتاش را دارید، بسمالله، قدم اول تان را بردارید.
واگرنه، میترسید و میخواهید با این فیلمهای هالیوودی و کتابهای زندگینامه کارآفرینان بزرگ در حوزه آموزش و ایدهپردازی فعالیت کنید… همین الان این مقاله را ببندید و کتاب استیو جابز را باز کنید و سرگذشت یک کارآفرین موفق را بخوانید و یک چایی داغ بنوشید و از حاشیه امنِ زندگیتان لذت ببرید.
اما اگر نه، مثل گفته پیتر دراکر، تصمیم دلیرانهای گرفتید، ادامه این مقاله برای شماست…
و اما در راه اجرای ایدهتان ممکن است به مشکلاتی بربخورید… مثلا :
- برای دسترسی به مشتری هزینههایی باید انجام دهید
- رقیبهای شاید تکنولوژی و مزیت رقابتی شما را بخواهند کپی کنند
- مشتریهای ممکن است محصول شما را نخرند با اینکه هزینه زیادی برایش صرف کردید
- با کارمندانتان به مشکل بربخورید
این چند نمونه از مشکلات واضح کارآفرینان است که معمولا با آن مواجه میشوند؛
برای حل این مشکلات چه راهکارهایی را پیشنهاد میکنید؟
لطفا در زیر این مقاله پاسختان را بنویسید تا باهمدیگر همفکری کنیم
و در قسمت بعدی مفصل مشکلات کارآفرینی را بررسی کنم.
فقط با توکل به خدا میتوانیم پیشرفت چشمگیر داشته باشیم
سلام منم که شروع به کار کردم اون سیلی رو خوردم اما مطمینم که یه کار آفرین موفق ونامدار وبرند میشوم با ایمان به خدای مهربان. اوبزرگتر از همه ی مشکلاتمان هست
سلام
به نطر من هیچوقت روی کسی جز خداوند حساب باز نکن این باور را داشته باش که این رفت خداوند یک چیز بهتر را بهم میده
سلام من تازه عضو شدم هزينه اشتراك پرداخت كردم كه بتونم قسمت ٦ رو بخونم ولي وقتي ميزنم رو قسمت ٦ دوباره ميره رو ٥ !! چي كار كنم؟ با تشكر
بنظر شما کافیه که یه ایده خوب و رو به رشدی که ما هم بهش علاقه داریم رو پیدا کنیم و فقط 30 درصد بهترش کنیم برای مشتری و ارائه بدیمش؟؟؟