اصل «پیشروی کریدور» را بلد باشید تا در هرکاری سریع موفق شوید

 

 

همه ما وقتی که شروع به طی مسیر موفقیت می کنیم، می خواهیم به جاهایی برسیم؛ تا اینجا اوضاع خوب است و همین طور پیش می رویم و پیشروی میکنیم تا این که…

… تا این که اتفاقات غیرمنتظره ای برایمان می افتد !
ما هدفی داریم، مسیری را طی می کنیم، به سمت هدف می رویم، اما موفقیت هایی که به دست می آوریم، درست از جاهایی لبخند می زنند و خودشان را به ما نشان می دهند که حتی فکرش را هم نمی کردیم و برنامه اش را نریخته بودیم؛ از جاهایی که شاید داخل برنامه ریزی های ما نبود و به قدرت آنها فکر نکرده بودیم.

این غیرمنتظره ها چطور اتفاق می افتد؟
چه سیستم و نظریه ای آنها را توجیه می کند؟

منطور از غیرمنتظره ها میتواند همان دیدن دوست قدیمی تان در مسیری است که هر روز میروید باشد وقتی که به کسی در زمینه مثلا طراحی بسیار نیاز دارید اما سراغ ندارید و وقتی از دوست قدیمی تان سوال میکنید به چه کاری مشغول است، به شما میگوید ‘طراحی’ !

و یا ایده ای در ذهن دارید و سخت برای تحقق آن میکوشید اما در وسط راه ایده جالب دیگری به ذهن تان می رسد که بلافاصله پس از اجرای آن موفق میشوید… در واقع برای هیچکدام از دو حالت از موفقیت های فوق شما برنامه ریزی نکرده بودید؛ اما راه موفقیت، برایتان هموار شد.

 

در این جا شما، با دو اصل کریدور و تئوری پیشروی آشنا خواهید شد؛ دو اصلی که باعث می شوند قدرت حرکت شما در مسیر موفقیت، چند برابر شود.

ابتدا بگذارید از اصل پیشروی مدام صحبت کنیم.
اگر خاطرتان مانده باشد، در یکی از مقالات پیش از این، درباره اصل موفقیت مغول ها صحبت کرده بودیم. مغول ها در طول تاریخ، بزرگترین و موفق ترین نمونه پیشروی و حمله مداوم بودند. البته در این جا بحث خوب و بد فرهنگ و کار آنها نیست؛ بلکه صرفاً برداشتی موفقیتی از یکی از جنبه های موفق آنها مطرح است؛ کاری که هر آدم عاقلی انجام می دهد.

برایان تریسی در یکی از کتاب های خود، توصیف جالبی از روش مغول ها دارد:

«وقتی که یک شهر را محاصره می کردند، لشگر مغول ها به سه قسمت تقسیم می شد. هر هشت ساعت از روز، یکی از این قسمت ها به ورودی و دیواره محافظ شهر حمله می کردند. در نتیجه، در بیست و چهار ساعت، مغول ها در حال حمله بودند. سرانجام، شهر سقوط می کرد و قتل عام وحشیانه ای صورت می گرفت.»

 

برایان تریسی، برداشت جالبی از اصل پیشروی و حمله مداوم دارد و آن را به تجارت، زندگی و دیگر حوزه ها، سرایت می دهد. او معتقد است که از طریق اصل پیشروی و حمله مداوم، شما نیرومندتر شده و قدرت بیشتری به دست می آورید و موفقیت هایتان، بیشتر و بیشتر خواهد شد.

در واقع این، یک نظر پذیرفته شده است که «اعتماد به نفس، با مهاجمان است» و حتی اگر ناچار به دفاع هم شده اید؛ بهتر است که دفاعی تهاجمی داشته باشید.

 

وینس لومباردی

 

جالب اینجاست که برایان، ماجرای دکتر رونشتات را مطرح می کند. دکتر روبرت رونشتات، در کالج بابسون در ماساچوست، روی این کار کرده است که چطور می شود بعضی ها کارآفرین می شوند و بعضی ها نه. جامعه هدف تحقیق او نیز، فارغ التحصیلان کارشناسی ارشد رشته مدیریتی بودند که برایشان تدریس می کرد.

او بعدها، متوجه شد که کمتر از ده درصد فارغ التحصیلان آن دوره، خودشان دست به کار شده و کارآفرین شدند. بقیه فارغ التحصیلان هم به همان میزان شایستگی و استعداد داشتند، اما منتظر مانده بودند تا شرایط کامل فراهم شود و بعد اقدام کنند. در واقع آن ده درصد طلایی، از اصل پیشروی و حمله مداوم استفاده کرده بودند؛ به محض این که حداقل های قابل قبول کار را فراهم می دیدند، آن را شروع می کردند.

 

به قول زاکربرگ موسس فیسبوک، شما با علاقه شروع می کنید و ادامه می دهید، در این صورت دیگر نیازی به یک برنامه و نقشه بلندمدت نیست و هرچه که لازم دارید، در ادامه راه به شما خواهد رسید.

پس اگر میخواهید از همین الان شروع کنید از اصل پیشروی کریدور استفاده کنید :

اصل پیشروی و حمله مداوم، می گوید وقتی که مدام پیش می روید و حمله می کنید، اعتماد به نفس و انرژی بیشتری می گیرید؛ در مقایسه با وقتی که فقط واکنش نشان می دهید و دفاع می کنید.

اما نکته جالبتر این پژوهش، چیز دیگری بود:

محققین این پروژه، متوجه شدند اکثر افراد موفق، یعنی همان ده درصد طلایی، موفقیت را در جایی پیدا کرده بودند که اصلاً انتظارش را نداشتند.  به قول برایان تریسی :

«وقتی که این کارآفرینان هدفی داشتند و به سوی هدف شان می رفتند، انگار که وارد کریدوری طولانی شده اند. آنها فکر می کردند موفقیت در جایی مشخص است، اما فقط مشکلات و موانع بود که رخ می نمود. در کنار این مشکلات، البته فرصت هایی هم بودند. در نتیجه، درست جایی که اصلاً انتظارش را نداشتند، موفقیت را به دست می آوردند.»

باکمینستر فولر آرشیتکت نابغه و مخترع گنبد ژئودزیک، آن را تئوری پیشرفت نام نهاده است.
و به قول تریسی «از اصل تهاجم استفاده کنید؛ پیش بروید. درست جایی که انتظارش را ندارید، موفقیت را ملاقات خواهید کرد. اگر دست روی دست می گذاشتید تا شرایط فراهم شود و بعد اقدام کنید، هیچ گاه این فرصت ها پیش نمی آمدند.»

 

پس، از این دو اصل چه درسی می گیریم؟ این که

  • به جای دفاع در زندگی، مدام به برنامه ها و مشکلات و موانع حمله کنیم؛ این طوری انگیزه و اعتماد به نفس و انرژی بیشتری نصیب ما خواهد شد.
  • پیش برویم و پیش برویم و پیش برویم؛ منتظر شرایط کمالی نباشیم. موفقیت، درست از جایی و پنجره ای و دریچه ای به شما لبخند خواهد زد که فکرش را نمی کردید. اما نکته اینجاست که، اگر شروع نمی کردید و پیش نمی رفتید و پیش نمی رفتید و پیش نمی رفتید، به این دریچه و امکانات غیرمنتظره نمی رسیدید.

 

از اشتباه کردن می ترسید؟
از نقد دیگران می ترسید؟
از ضایع شدن مقابل همکاران و فامیل و … می ترسید؟

برای عملیاتی کردن این دو اصل، شما نیاز به شجاعت فراوان دارید. گاهی وقت ها، ما می دانیم چرا کاری را می کنیم، اما از نتیجه آن مطمئن نیستیم؛ چون هیچ وقت نتیجه دست ما نیست. در این صورت، شجاعت است که ما را وادار به آغاز، ادامه و دوباره برخاستن می کند.

یادتان باشد

مهاجمان و همیشه مهاجمان، از شجاعت بسیاری برخوردارند.

 

 

در همین زمینه، نوشته های زیر را از دست ندید :

نظرتان را ارسال کنید

دیدگاه تان را با ما در میان بگذارید...

ما به دیدگاه شما احتیاج داریم؛ پس بیایید دیدگاه و نقطه نظرات مان را با همدیگر به اشتراک بگذاریم تا یک اجتماع موفق از افکار برنده با همدیگر بسازیم.

**‌به ازای هر یک دیدگاه سازنده، یک روز اشتراک رایگان پروژه سوخت جت دریافت کنید**