چرا درمانده ایم و چطور بر احساس درماندگی غلبه کنیم؟
توضیح و راهکارهایی برای رهایی از احساس درماندگی...
شاید برای شما هم پیش آمده باشد کنار پنجره نشسته باشید و یا در حال قدم زدن یا موقع خواب و تا ساعت ها وقایع گذشته و اتفاقات افتاده را از نظر گذرانده باشید و احساس حسرت پشیمانی درماندگی و ناتوانی را تجربه کرده باشید…
شاید خیلی وقت ها آرزو کرده باشید تا به گذشته برگردید و در انتخاب هایتان تجدیدنظر کنید اما کم کم با این واقعیت کنار می ایید که زمان عزیز از دست رفته و بر نمیگردد و فرصت ها آدم ها و شرایط تغییر پیداکرده اند؛
و با اصل واقعیت روبرو میشوید واقعیتی که شاید خودتان را بد، خسته کننده، عذاب آور یا غیر منصفانه ارزیابی کنید !
حالا یا این واقعیت واقعا مشکل است یا برداشت شما از آن غلط است در هر دو صورت این شما هستید که احساس خوبی ندارید اما واقعا باید برای تغییر این وضعیت چه کرد ؟
اصلا به کلمه ی تغییر فکر کرده یا به حال این کلمه را مرور کرده اید؟
خیلی از انسان ها آنقدر در این احساس سنگین غم شرایط ناعادلانه غرق شده اند که فکر تغییر هم نمیکنند یا بهتر بگویم از دایره المعارف ذهن شان آن را بیرون کرده اند.
اما واقعا علت چیست؟
حتما حرف های دیگران را شنیده اید که میگویند
- ‘انرژی مثبت بده’
- ‘اتفاقات گذشته را دور بریز’
- ‘به خودت دلداری بده’
- ‘خودت را با کاری سرگرم کن’
این حرف ها درست… اما گاهی اوقات آدم دوباره با دیوار بن بست روبرو میشود و تمام کارهایی را که برای فرار از این دیوار انجام میداده است را میریزد دور و فقط با اشک به دیوار بلند خیره میماند.
اسم این دیوار چیست؟ راه تخریب این دیوار چیست؟ و چه وسیله ای لازم است؟
اول اینکه هر انسانی بر اساس تجربیات گذشته و خصوصا کودکی یک تصویر ذهنی یا خودپنداره از خودش دارد، اما مشکل این جاست که این تصویر ذهنی همراه با احساس درماندگی، ناتوانی و بی ارزشی همراه میشود.
به زبان ساده تر، اگر تصویرذهنی شما را همچون خورشید با عظمت در نظر بگیرید، این تصویرذهنی زیر ابر سیاه احساس ناتوانی، بی ارزشی و درماندگی پنهان میشود که این یعنی همان حسی که زندگیتان با دیوار بن بست روبرو میشود.
راه تخریب این دیوار این است که باورخودتان را تغییر دهید با دیوارتان دوست شوید و جنس آجرهایش را بشناسید، جنس این دیوار یا از ناتوانی است یا بی ارزشی یا درماندگی و وسیله ای دیگر به جز فهم و آگاهی شما، سلاح تخریب آن نیست.
آگاهی حتی اگر باعث تخریب هم نشود، کم کم دیوارتان را کمرنگ میکند و از همه بهتر وقتی که آگاه شدید و دست به اقدام برای برداشتن دیوار یا همان حل مشکل تان کردید نورعلی نور میشود.
بهترین کاری که از دست شما برمی آید این است که شجاع باشید و بر احساس ناتوانی، بی ارزشی و درماندگی خود پیروز شوید و برای تغییر شرایط خودتان اقدام کنید. شما قهرمان زندگی خود هستید و قهرمانان خود را در پله ی اول زندگی میبینند و از شرایط ناکام کننده برای خود سکوی پرتاب به بلندی ها و اوج میسازند.
لطفا احساس بیچارگی خود را دور بریزید، شما نه بیچاره اید، نه درمانده، نه بی ارزش !
اینها باورهایی هستند که ریشه در فکر شما زده اند و حقیقت وجودی شما را پنهان کرده اند… برای تغییر خود و تغییر مرتبه ی زندگی خود نقشه های خوب و پربار بکشید و طراحی زندگی خود را به دست بگیرید.
یادتان باشد شما محکوم به پیروزی و زندگی در اوج و موفقیت هستید، نه محکوم به شکست.
این دروغ که شما هیچ شانسی برای اوج گرفتن را ندارید را باور نکنید.
همیشه برایم سوال بود که چرا انسان موجودی است که بین جبر و اختیار است؟
میشود این جمله را اینگونه بررسی کرد که یک انسان مجبور به انتخاب راه موفقیت آمیز است و اگر اختیار و اراده اش توسط ترس احاطه شده باشد و راه پیروزی و موفقیت را در زندگی طی نکند با انواع شکست ها سردرگمی ها و اصول نادرست فکری و رفتاری مواجه میشود.
به نظر قانون جالبی است و نوید یک راه پربار و موفق را میدهد، اما واقعا چرا ما گاهی اوقات این بستر آماده برای پیشرفت زندگیمان را نمیبینیم؟ و با این همه دل سردی از زندگی راه را ادامه میدهیم؟
یکی از دلایل میتواند این باشد که قضاوت و تحلیل ما از مرحله ی زندگیمان اشتباه است :
خودمان را با ده سال پیش یا پنج سال پیش یا حتی دوسال پیش خودمان ارزیابی میکنیم و امکاناتی که زندگی در طول مدت رشدمان در اختیار مان قرار میدهد را نمیبینیم.
باید یاد بگیریم شرایط امروزمان را دریابیم و از امروز راهی را برای فردای روشنمان بسازیم یا کاری کنیم که تغییری هرچند کوچک در روند زندگی مان ایجاد شود و یادتان نرود که تمام این تغییرات میل به پیشرفت، رسیدن به آزادی دلخواه مان و بالا بردن کیفیت زندگیمان از ذهن شروع میشود.
وقتی که تمام باورها و موانع که با اسم درماندگی، ناتوانی، بی ارزشی و دوست داشتنی نبودن را بیرون بریزیم و قدم کوچکی برای باور ذهن درخشان خود برداریم و هرچه تعداد بیشتری به وجود با عظمت خودشان پی ببرند، دنیا و جامعه ای بهتر و شکوفاتر در کنارهم میسازیم؛ اما باور در درون و در قلب ما شکل میگیرد و بعد در عمل ما انعکاس پیدا میکند.
تغییر زمانی رخ میدهد که ما در سکوت بدون هیچ شعار یا صحبت این تغییر را در عمل نشان دهیم؛ تغییری که عمل ما را اصلاح میکند. یادمان باشد فرشته خوشبختی و سعادت همیشه به مردمانی که اهل عملند رو میکند.
باید روزی باشد که در آن خودمان معجزه ی زندگی خودمان باشیم و لحظه ای باید باشد که عکس خودمان را در آیینه ی موفقیت ببینیم احساس درماندگی و بی ارزشی فقط زمان عزیز ما را میگیرد و با شعارهایی از قبیل این نیز بگذرد یا چون میگذرد غمی نیست آن را تعریف میکنیم.
مشکل از سیستم های زندگی ما نیست، مشکل اینجاست که وقتی احساس درماندگی داریم تلاشی برای رفع آن نمیکنیم و اتفاقا میل به پیشرفت و خواستن زندگی بهتر را سرکوب میکنیم؛ دقیقا احساس درماندگی را آنقدر بزرگ میکنیم که میل به پیشرفت در آن مدفون میشود.
شما موجودی بی نهایت توانا هستید که به هر آنچه فکر کنید و آن را هدف قرار دهید به آن میرسید فقط باید کمی صبر کنید، صبر به معنای شکست نیست، به معنای ناتوانی شما نیست و به معنای دیوار بن بست نیست.
این دیوار بن بست شاید دیوار ساختگی ماست، شاید واقعا مشکل واقعی ما برای ادامه ی راه موفقیت مان عدم وجود اعتماد به نفس باشد.
یکی از سوء تعبیرهای ذهن ما که به عنوان تحریف شناختی از آن یاد میشود این است که «از کاه کوه میسازیم» مسئله ای که آنقدرها بزرگ نیست را تبدیل به مسئله ای غیرقابل حل میکنیم و بر دشواری آن می افزاییم و پافشاری می کنیم که آن مسئله را حل نشده رها کنیم، در صورتی که شاید واقعا مسئله ی کوچکی باشد.
لازم است تا تصویر ذهنی خود را تغییر دهیم (توصیه میشود دوره تصویرذهنی برنده را مشاهده کنید)
خود و مشکلات را در کنار هم بگذارید، اما خودتان را دوبرابر آن مجسم کنید و از بالا به آن نگاه کنید. شما تصویر ذهنی از خودتان بسازید که قهرمان زندگی خودتان هستید و در جهت رشد خود اقدام میکنید.
یک روزی باید این کار را بکنید، پس بگذارید آن روز همین روز باشد.
روزگار ما با درماندگی و بی ارزشی نباید تلف شود در صورتی که ما موجوداتی با ارزش با عظمت، هوشیار، معنوی و در خلقت خاص هستیم.
ذهن آغازگر شما هدفی تعیین میکند و شما با صبوری آن را ادامه میدهید، ورزشی را هدف قرار میدهید با صبوری به تمرین میپردازید و به اندام دلخواه یه فعالیت فیزیکی دلخواه میرسید.
اگر هدف شما پس انداز است با صبوری قسمتی از درآمد تان را پس انداز میکنید و به سرمایه دلخواه میرسید. هدف شما بهبود روابط عاطفی با همسر، دوستان، والدین و انسان ها است، با صبوری به یادگیری مهارت های اجتماعی میپردازید و رابطه تان را بهتر میکنید.
هرچه بیشتر از آن فرار کنید آن مشکل قدرتمندتر میشود و خود به خود حل نمیشود؛
هیچ مسئله ای از روابط عاطفی گرفته تا مسائل مالی یا مسائل روحی خود به خود حل نمیشود، باید با این دیوارهای بن بست مواجه شد و آنها را از بین برد و به ایده آل هایی که مد نظر هست رسید، خواه پیشرفت مادی باشد خواه روحی یا عاطفی.
اگر پدیده ای در زندگی ما در نقطه ی صفر یا یک است، باید با تلاشی صبورانه آن را به نقطه ی 10 یا بالاتر از آن برسانیم وگرنه اگر دیوارهای بن بست را به حال خود رها کنیم تا ابد پشت آن اسیر میمانیم، بدون اینکه آگاهی حل آن در ذهنمان جاری شود، بدون آنکه رشد کنیم، بدون آنکه مرتبه ی خود را بالا ببریم و دانش خود را با خود تا ابد حمل کنیم.
احساس درماندگی و ناتوانی ما از یک نقطه شروع میشود مثلا از جوانی و اگر آن را حل نکنیم تمام بزرگسالی، میانسالی و پیری ما را فرا میگیرد.
این انتخاب های ماست که ارزشمند است و انتخاب های ماست که تغییر در زندگی مان ایجاد میکند.
اگر شما فردی هستید که انتخاب کرده اید مشکلات خودتان را با صبوری حل کنید و تغییر و رشد را در زندگی تان ایجاد کنید به شما تبریک می گوییم، شاید کار سختی باشد، اما نتیجه بخش است.
اگر هنوز در مرحله ی تردید هستید، باید بگویم انگیزه ی خودتان را برای یک زندگی بهتر بالا ببرید و به نکات مثبتی که قرار است بعد از تغییر آغاز شود فکر کنید.
اگر در مرحله ی ایستادن پشت دیوار بن بست ناامیدی درماندگی و بی ارزشی هستید باید بگوییم فریب آن دیوار را نخورید، شما توانایی تخریب آن را دارید یا حتی میتوانید نردبانی به آن تکیه بدهید و خودتان را از آن بالا بکشید.
آن دیوار عظیم تر از عظمت درونی شما نیست و میتوانید از پس آن برآیید؛
اما اول باید بخواهید که تغییر کنید و مایل باشید، آنگاه تمام راه های رشد پیش پای شما قرار میگیرند.
به خودتان فکر کنید… شما شایسته ی پیشرفت و تغییر به سمت بهترین ها هستید.
در همین زمینه، نوشته های زیر را حتما بخوانید :
- آیا باید از دردها و سختی های زندگی تشکر کنید؟
- هرم مازلو، امنیت روانی و نیازهای اساسی زندگی که از آنها بی خبریم
- قلب شکسته شما انگیزه قدرتمند شماست ! (چطور؟)
- چرا باید نا امید ترین لحظه های زندگی تان را دوست داشته باشید
من به دلیل اعتماد به نزدیکان و یک مثلا همه دارو ندارومو ازدست داده ام این وضع روی اعصاب وروانم تاثیر عمیق وبدی داشته طوریکه در تمام کارام تعلل میکنم دائم درحال افرادی چه مرده چه زنده که مسبب این وًع من بودن نفرین میکنم چند وقتیه دنبال مطلبی هستم که منو آروم کنه یه راههای بهم نشون بده که ازین اوضاع وحشتناک خارج شم اکثر اوقات به مرگ فکر میکنم که میتونه منو ازین وضع نجلتم بده ولی به خاطر دوتا فرزندانم از فکر مرگ بیرون میام . اما این مقاله ازهمه مواردی که خونده بودم بهتر بود . از نویسنده اش ممنونم .
من ۶۱ ساله ام
سلام بنده در ١٦/٥ سالگى اسير عراقى ها شدم و بدين منظور به بيمارى هاى مختلف روحى و روانى مبتلأء شدم – اين تنهاء مقاله و يا راهكارى بود كه به من انگيزه داد كه مبارزه كنم و پيروز بشم
با سلام،مطلب بسیار عالی و کاربردی بود چیزی که در کمتر سایت و متنی میشه دید این روزها،امیدوارم همیشه موفق باشید…
لطفا در مورد عوامل ایجاد کننده درماندگی هم توضیح دهید و اینکه کلا چرا حس و حال انسان مدام درحال تغییر هست؟
با تشکر
یکی از پر محتوا های سایت بود
من دوره تصویر ذهنی برنده رو تهیه کردم و چندبار هم دیدم و شنیدم و یادداشت برداری هم کردم. اما فکر میکنم این دوره یه چیزی کم داره، یا یه مکمل میخواد…و اینکه به نظر میاد تغییر تصویر ذهنی(با تعریف علمی که میشه ازش داشت) نیاز به کمک یک فرد متخصص در زمینی روانشناسی و مشاوره همچین کسی هم داره، وگرنه به تنهایی و با تکرار همون صوتها خیلی سخت خواهد بود…
همین که مقاله هاتون به ما انگیزه ی ادادمه دادن میده یعنی کارتون خیلی درسته
موضوع بسیار خوبی رو انتخاب کردید و خیلی عالی به اون پرداختید ممنون از شما
حقیقتا مقاله ی فوق العاده ای بود
متن جالبی بود فقط کاش بیشتر مصداقی توضیح میداد … در زندگی امروز ما جوانان و نوجوانان در گیر یک سری کلیشه شدیم که موجب شده خودمان و تواناییها و استعدادهایملن را نادیده بگیریم و اصلا سراغشون نریم…