آنچه پس از 18 سال جستجوی موفقیت یافتم (قسمت سوم – تعلل)
اکنون که بعد از هجده سال جستجوی موفقیت، به عقب بر می گردم و مسیر آمده را خوب بررسی می کنم، می بینم که در کنار دیگر چیزهایی که باعث عدم موفقیت بزرگ من شده است، یک عامل بسیار بسیار بسیار مهم دیگر هم وجود دارد؛
آنقدر مهم که دوست دارم هزار بار کلمه بسیار را قبلش بنویسم تا عمیقاً درک کنید که چقدر از این بابت، عقب افتاده و شکست خورده و دستاوردهایی را از دست داده ام…
این عامل، چیزی نیست جز:
تعلل، تعلل و باز هم تعلل
- چرا این مقاله های دنباله دار را باید بخوانید؟
همه ما رهروان راه موفقیت هستیم. در این باره، دوست داریم هر تجربه و فرمولی را کشف و استفاده کنیم. اما مشکلی که در این میانه وجود دارد، این است که غالب فرمول ها، خارج از فضا و موقعیت کشورمان ارائه شده اند. چرا نباید تجربه هایی که یک ایرانی، در همین سال ها و در کشور خودمان به دست آورده است را منتقل کنیم؟
با چنین ایده ای بود که این مقالات شکل گرفتند. شاید هر کدام از این تجربه ها، بتواند مسیر موفقیتی شما را اصلاح کند؛ پس، به چشم یک تجربه ایرانی و نسخه اصلی به آن نگاه کنید.
سری مقالات «آنچه پس از 18 سال جستجوی موفقیت یافتم» توسط عیسی محمدی برای تمام کسانی که میخواهند در زندگی موفقیت های بزرگی بدست آورند نوشته شده؛ قسمت اول این مجموعه را میتوانید از اینجا و قسمت دوم را از اینـجـا بخوانید.
قسمت سوم؛
تعلل… وقتی که چشمم به این کلمه می افتد، دوست دارم بنشینم وسط میدان انقلاب تهران و دودستی، خودم را محکم بزنم؛ از بس که از این بابت، ضربه خورده ام و فرصت های بزرگ را از دست داده ام…
اگر در قسمت اول این سلسله مقالات یادتان مانده باشد، اشاره کردم که خداوند، استعدادهایی را در من، به امانت نهاده است.
عمیقاً معتقدم که هر استعدادی که داریم، خداوند در ما به امانت گذاشته است. پس رسم امانتداری نیست که این استعدادها را، همین طور رها کنیم و از آنها استفاده نکنیم.
چون در چهارچوب مسلمانی خودمان، باید فردای روز قیامت، پاسخگوی این امانت ها باشیم. از ما خواهند پرسید که چرا این امانت ها را به منصه ظهور نرساندید، در حالی که اگر همین استعدادها را به اشخاص دیگری می دادیم، زندگی شان از این رو به آن رو می شد ! … بگذریم. (راستی، اگر میخواهید به معنی واقعی کلمه زندگی کنید، این نوشته را باید بخوانید)
من استعدادهای نویسندگی، شاعری، گویندگی و اجرا، مصاحبه گری، پژوهش، ایده پردازی و … را داشتم. در حوزه نویسندگی و اجرا و شاعری و ایده پردازی، سعی کرده ام از استعدادهایی که که داشته ام استفاده کنم.
در نتیجه:
- در زمینه اجرا، فرصت های خوبی پیش روی من قرار گرفت و برنامه های زنده رادیویی زیادی را اجرا کردم
(فکر کنم نزدیک صد و بیست برنامه شده باشد)؛ هفت، هشت باری هم پایم به تلویزیون باز شد. - در زمینه نویسندگی، الان در خدمت شما هستم، ولی امکان زیادی برایم مهیا بود که کتاب های زیادی بنویسم، در نشریات بسیار معتبرتری هم کار کنم، حتی برنامه های تلویزیونی را بنویسم که چند باری هم این کار کردم و …
- در حوزه ایده پردازی، این امکان برایم فراهم بود که مثلاً مسیری شبیه ادوارد دوبونو را پیش بروم و چنین کارهایی بکنم. وارد شرکت های تبلیغاتی هم شدم و در تیم ایده پردازی برنامه های مختلف رادیویی و تلویزیونی هم حضور داشتم؛ برنامه هایی چون ماه عسل (زمان اجرای حسن جوهرچی که البته از نظر من با شکست روبه رو شد؛ به واسطه انتخاب بد مجری و کم کاری خود ما و دیگر مشکلاتی که تهیه کننده داشت و …)، هزار باد و مباد، نون و ریحون، صبح به خیر ایران و …
باید صادقانه اقرار کنم که در هر کدام از این حوزه ها، فرصت های ناب بسیاری برایم ایجاد شد؛ که اگر تنها از نیمی از آنها خوب استفاده کرده و تعلل به خرج نمی دادم، امروزه جزو موفق های رسانه رادیو و تلویزیون، اگر نگوییم جزو مشهورهایش، بودم.
و باز هم عمیقاً معتقدم که به قول بزرگی، نزد هر انسانی، بخشی از موتزارت به قتل رسیده وجود دارد؛
یعنی که هر انسانی، هرچقدر هم از نظر ما ضعیف و بی مقدار تلقی شود، استعدادهایی دارد که اگر خوب عملیاتی شان کند، دست کمی از یک موتزارت نخواهد داشت. پس این ها را ننوشتم که تنها بگویم این استعدادها، نزد عده ای خاص است، بلکه نزد همه است؛
قبلا در این مقاله گفتیم چطور شرکت گوگل ازین فرصت استفاده میکند…
فقط به قول استیو جابز، باید بگردیم و راه مان را پیدا کنیم؛ و به قول پائولو کوئلیو در کتاب کیمیاگر او و ماجرای افسانه شخصی اش.
اما چطور تعلل، باعث بر باد رفتن فرصت ها می شد؟
- مثلاً وقتی که اجرا داشتیم، اصلاً مطالعه خوبی نداشتم. کسب اطلاعات را تا آخرین لحظه به تعویق می انداختم. حتی به یک برنامه سیاسی هم که رفتم، صادقانه اقرار می کنم که از موضوع برنامه مطلع نبودم و باید اطلاعاتی جمع آوری می کردم. به تهیه کننده گفتم که اطلاعات ندارم، گفت بیا و از اینترنت اینجا استفاده کن. او هم موجودی با تعلل مثل من بود. در نتیجه، آن برنامه همراه با گاف های بزرگی از سمت من بود؛ تعلل چنین می کند.
- در حوزه روزنامه نگاری و نوشتن، یک عادت خیلی مزخرفی داشتم که هنوز هم بخش هایی از آن با من مانده است !
تا آخرین لحظه، کار را عقب می انداختم و بعد، از همه کلی معذرت خواهی می کردم. البته سرانجام کار را تحویل می دادم، ولی با کلی عذرخواهی و شرمندگی و فرصت سوزی و … . حتی چند اخراج کاری هم به این واسطه در رزومه ام ثبت شده است.
- در حوزه کتاب هم، با چند نفری قرار گذاشته بودم که برایشان کتاب بنویسم؛ باز هم تعلل باعث شد که این فرصت ها به باد برود.
- در زندگی خانوادگی ام نیز چنین بود. همیشه کارها را تا آخرین لحظه عقب می انداختم، درنتیجه باعث ناراحتی همسر و فک و فامیل می شدم.
حالا که کمی باسوادتر شده ام، می دانم که تعلل، یعنی عقب انداختن کارها وقتی که دلیلی منطقی برای این کار نداریم.
با این تعریف، من یک تعلل کار حرفه ای بوده ام؛ که البته طی یکی، دو سال اخیر سعی کرده ام به شدت با آن مبارزه کنم؛ چون می دانم چه زیان هایی به من رسانده است.
راستی یادم رفت بگویم که در حوزه سخنرانی نیز، با چند جا از جمله مؤسسه همه راز موفقیت یا همان مجله موفقیت خودمان، صحبت کردم و درست ده سال پیش، برای آنها کلاس های فن بیان و آموزش سخنوری می گذاشتم؛
کاری که پی اش را نگرفتم و اگر پی اش را می گرفتم و تعلل به خرج نمی دادم، الان یک سخنران حرفه ای می بودم.
بله، با عرض شرمندگی، من یک تعلل کار حرفه ای هستم؛ امید که بعد از این نباشم. و با عرض شرمندگی، می بینم که بیشتر جوانترها نیز، دارند با این ویژگی و خصیصه، سر و کله می زنند و کلی ضرر می کنند.
اگر از همان ده سال قبل، و نه حتی از همان هجده سالی که سفر موفقیت من شروع شده است، سالی فقط یک کتاب پنجاه صفحه ای می نوشتم، الان صاحب ده جلد کتاب بودم؛ با کلی اعتبار و دعوت به برنامه ها و سمینارها و پروژه های مختلف بابت این اعتبار و … . فقط همین کار ساده را اگر انجام می دادم و در انجامش تعلل به خرج نمی دادم، زندگی ام روی دیگری داشت.
نوشتن یک کتاب پنجاه صفحه ای، الان برای من دو روز وقت می برد؛ با ده هزار کلمه محتوای فکر شده و تجربه شده.
می بینید چه تعلل های بزرگی داشته ام؟
و بگذارید یک حقیقت تلخ دیگر را هم برایتان شرح دهم:
از زمان جوانی علاقه زیادی به سخنرانی داشتم.
یادم می آید که یکی از اولین کتاب هایی که در دوران نوجوانی با پول توجیبی خودم خریداری کردم، آیین سخنرانی دیل کارنگی بود؛ با ترجمه و چاپی متعلق به زمان پیش از انقلاب و کلی غلط، ولی با مطالب کامل. هر از چندی هم تمرین هایی می کردم.
طی این هجده سال، چند بار تصمیم جدی گرفتم که سخنرانی و ورود به این حیطه را، جدی شروع کنم.
همین چند روز پیش، یک بار نشستم و محاسبه کردم که اگر طی فقط هشت سال گذشته، روزی فقط یک ربع ساعت و نه بیشتر، تمرین سخنوری می کردم، می شد 365 ضرب در پانزده دقیقه ضرب در هشت. یعنی می شد 730 ساعت تمرین. آن هم در حالی که فشاری به من وارد نمی شد. (بدون کمترین فشار، چطور موفقیت های عظیم بدست بیارید؟ در اثـــر مرکــب توضیح دادیم)
با این مقدار تمرین، بی شک امروزه من یک گوینده معتبر و سخنران قابل قبول بودم و به راحتی از پس اجرای هر جلسه ای بر می آمدم؛ دست کم به واسطه حضور تهیه کننده ها و دوستان سردبیر رادیو و تلویزیون و دیگر افرادی که دور و برم بودند.
توی دفترچه ام این بیت ها و جمله ها را نوشته ام که شرح حال این روزهای من از بابت تعلل است:
«من نمی گویم زیان کن یا به فکر سود باش
ای ز فرصت بی خبر، در هر چه باشی زود باش»
بیدل دهلوی
یا این جمله که «خط یک تصمیم نابجا، بر وحشت بی تصمیمی ارجحیت دارد.» البته جایی دیگر، این جمله را هم می خواندم که خطر تصمیم نادرست، در مقایسه با تصمیم نگرفتم و تعلل، هیچ است. یا این که «اگر قرار است از تپه ای بالا بروی، تعلل تو ارتفاع تپه را کوتاه تر نخواهد کرد.»
حالا بعد از هجده سال، فرصت ها و پروژه ها و نتیجه های بالقوه بسیاری از دست رفته است؛ آن هم به واسطه تعلل داشتن. اگر تعلل نداشتم، حالا شاید از منظری دیگر با شما صحبت می کردم.
شما می خواهید چه کار کنید؟
اهل تعلل هستید؟ می دانید در آینده، بابت حسرت هایی که از این بابت خواهید کشید، چقدر اذیت خواهید شد؟ به من نگاه کنید؛ شاید عبرت خوبی برای شما باشم…
راستی، اگر شما هم احساس میکنید تجربه هایی از جنس نسخه ایرانی دارید که میتواند چراغ راه هم وطن هایتان باشد، برای ما بفرستید…
در زمینه مبارزه با تعلل(!) چند مقاله کاربردی برایتان منتشر کردیم حتما بخوانید :
- قانون 70% به شما کمک میکند کارهایتان را عقب بیاندازی و پیشرفت کنید !
- تمرکز سیاه چاله ای (برای دست یافتن به هدفی بزرگ در زندگی)
جالب است همه ما می خواهیم به ایشون دلداری بدهیم و مثلا بگوییم که شما فرصت سوزی نکرده اید در حالی که غافل از خودمان هستیم. البته این هشدار من هم مثل نماز خواندن آن سه هندو است که اگر داستانش را نمی دانید، جستجوی در گوگی راهگشا خواهد بود. و این گونه هست که اگر ادامه دهیم مثل نماز سه هندو فرصت های همه مان باطل خواهد شد.
عیسی محمدی را سالهاست میخوانم ومیشناسم. همیشه عالی بوده و هست و بر خلاف گفته های خودش همیشه یک آدم حرفه ای و وخوش قول.
خیلی شجاعت می خواد که کسی این قدر راحت به اشتباهاتش اعتراف کنه. این خودش بزرگترین موفقیته. شما واقعا آدم موفقی هستید. امیدوارم منم جرات داشته باشم که به اشتباهاتم اعتراف کنم
در همه کارها میتونستم اول باشم اما با تعلل دوم شدم یا انتخاب نشدم
بسیار زیبا بود ….ممنون ازتون …البته اگر این تجربه ها رو نداشتید نمیتونستید اینقدر زیبا راهنمایی بفرمایید
مفید
عالی بود. سپاس