آنچه پس از 18 سال جستجوی موفقیت یافتم (قسمت اول)
جستجوی موفقیت
مسیر موفقیت همیشه در دست تعمیر است… پس :
- چرا این مقاله های دنباله دار را باید بخوانید؟
همه ما رهروان راه موفقیت هستیم. در این باره، دوست داریم هر تجربه و فرمولی را کشف و استفاده کنیم. اما مشکلی که در این میانه وجود دارد، این است که غالب فرمول ها، خارج از فضا و موقعیت کشورمان ارائه شده اند. چرا نباید تجربه هایی که یک ایرانی، در همین سال ها و در کشور خودمان به دست آورده است را منتقل کنیم؟
با چنین ایده ای بود که این مقالات شکل گرفتند. شاید هر کدام از این تجربه ها و که در جستجوی موفقیت بوده اند، بتواند مسیر موفقیتی شما را اصلاح کند؛ پس، به چشم یک تجربه ایرانی و نسخه اصلی به آن نگاه کنید.
- چرا این مقاله های دنباله دار، توسط نویسنده، نوشته میشوند؟- جستجوی موفقیت
من، عیسی محمدی نویسنده سری مقالات «آنچه پس از 18 سال جستجوی موفقیت یافتم»، در حال حاضر سی و هشت ساله
از بیست سالگی دنبال کشف رازهای افراد موفق بوده ام. کتاب های بسیاری را خوانده ام، با افراد مختلفی هم مشاوره و مصاحبه کرده ام و از آنها پرس و جو کرده ام. در همین جغرافیا هم نفس کشیده و کار کرده ام؛ همین جا وام گرفته ام، بانک ها اذیتم کرده اند، قسط هایم عقب افتاده است و گاه نیز به خاطر نداشتن و نداری، توسط دیگران تحقیر شده ام.
حس می کنم به عنوان کسی که همه این تجربه ها را داشته است، این اجازه را هم دارم که به نقل این تجربیات بپردازم. ضمن این که این مقاله های دنباله دار، صرفاً شامل تجربه های من نخواهند بود؛ شاید که تجربه ناب شما نیز، مقاله بعدی باشد.
از سوی دیگر، حاصل زندگی خود را، بیشتر شامل عدم کسب دستاوردهای لازم می دانم؛ ضمن این که همیشه شکرگزار خداوند بوده ام؛ ولی همیشه گلایه مند خود و بی مبالاتی های خودم بوده ام. انسان ها از شکست ها، بیشتر از موفقیت ها درس می گیرند. به قول بیل گیتس، موفقیت، معلم بی رحمی است.
همه این ها را که کنار هم بگذارید، می بینید که تجربه هایی که قرار است از این طریق منتقل شوند، می توانند شامل حال شما خواننده ایرانی و امروزی نیز باشند؛ شاید حتی علت شکست شما هم بوده باشد.
پس چرا باید راضی باشیم که دیگران، دوباره این شکست ها را تکرار کنند؟
… و این سلسله مقالات، شکل گرفته اند تا جلوی این تکرارها را بگیرند؛
آماده اید قسمت اول را شروع کنیم؟
چرا شکست خوردم؟
تمرکزی که نداشتم، همه چیز را به باد داد
وقتی به گذشته خود بر می گردم، اولین علت شکست خودم را، عدم تمرکز و تعلل در این حوزه می دانم. البته شاید واژه شکست، کمی سنگین باشد؛ به جایش بهتر است بگویم که «دستاوردهایی را که باید، به دست نیاورده ام.»
تا به حال به تعریف واژه «بهره وری» دقت کرده اید؟ یکی از بهترین تعریف هایی که از این واژه دیده ام، چنین بوده است:
«نسبت کارهایی که توسط شما یا سازمان و گروه شما انجام شده است،
به کارهایی که می توانسته با وجود امکانات و شرایط فعلی شما، توسط شما و سازمان و گروه شما انجام بشود.»
اگر این تعریف را قبول بکنیم، پس به جای شکست، می توانم بنویسم که بزرگترین علت عدم بهره وری فردی من در طول این سال هایی که کار حرفه ای ام را شروع کرده ام، عدم تمرکز بوده است. از بیست سالگی تا به حال، حتی اگر من از نهضت سوادآموزی هم شروع کرده بودم و آرام و پیوسته یک رشته را دنبال می کردم، الان باید دکترایم را هم گرفته بودم و کلی برای خودم اعتبار و دستاورد اجتماعی می داشتم.
بگذارید ابتدا، از توانمندی هایی که خداوند در وجود من به ودیعه گذاشته بود، برایتان لیست وار بگویم:
- من می توانستم شعر بگویم و شاعر بشوم.
- حتی می توانستم ترانه سرایی هم پیشه کنم؛ کاری که چند ماهی دنبالش کردم و کنارش گذاشتم.
- من می توانستم نویسنده کتاب های مختلفی باشم.
- من حتی می توانستم آواز را دنبال کنم؛ چون قاری قرآن بوده و عضو گروه سرود مدرسه مان نیز بودم.
- من می توانستم سخنران قابلی هم باشم؛ چون تجربه این کار را در دوران دبیرستان و بعد از آن داشتم.
- من، می توانستم تاجر موفقی بشوم؛ چون هنگامی که در بازار کار می کردم، به خوبی از پس کارها بر می آمدم و ایده های خوبی برای پیشرفت کارم داشتم و کاملاً خودجوش بودم.
- من می توانستم مدیر رسانه هم باشم؛ چون الان هم دارم تا حدودی این کار را می کنم.
- من می توانستم مجری برنامه های تاک شوی تلویزیون هم بشوم؛ البته احتمالاً به قیافه ام گیر می دادند! ژانر تخصصی من در کار مطبوعاتی، مصاحبه بود و حتی از این بابت، چند تا جایزه هم گرفته بودم. حتی در رادیو هم مصاحبه های مختلفی انجام می دادم.
- من…
باور کنید این ها را نقل نکردم که تکبر به خرج داده باشم؛ چون می دانم که بسیاری از خوانندگان عزیز نیز، توانمندی های مختلفی دارند که گاه، نمی دانند کدام یک را باید دنبال کنند. من حتی تا سال ها، قدم از قدم نمی توانستم بردارم؛ چون واقعاً نمی دانستم کدام حوزه را باید تخصصی دنبال کنم. تعللی که در این زمینه داشتم، واقعاً مرا عذاب می داد.
و اما بگذارید یک نکته جالب هم برایتان بگویم:
روزگاری به عده ای، آموزش روزنامه نگاری و نویسندگی می دادم. باورتان می شود چند تا از شاگردانم، دستاوردهای بیشتری نسبت به من به دست آوردند؟ به این علت ساده که آنها، روی همین کار روزنامه نگاری تمرکز کردند، ولی من هنوز نمی دانستم که باید به کدام حوزه بپردازم.
حالا که کمی پخته تر و باتجربه تر شده ام، عمیقاً درک می کنم که عدم تمرکز و تعلل در این زمینه، چه آسیب هایی به من زده است.
گاهی وقت ها به تلویزیون نگاه می کنم و مجری هایی را می بینم که به نظرم خیلی ابتدایی اجرا می کنند. اصلاً راستش را بخواهید، وقتی به کار آنها دقیق می شوم، دیگر دلم نمی خواهد مجری گری کنم؛ چون به نظرم خیلی افتضاح کار می کنند.
اما بعدها می دانید به چه نتیجه ای رسیدم؟ – جستجوی موفقیت
به این نتیجه رسیدم که اگر این جوری بخواهم پیش بروم، حتی دستاوردی شبیه به آن مجری هایی که از کارشان مشمئز می شوم نیز نخواهم داشت… چه برسد به دستاوردهای بزرگتر!
متأسفانه آدم در روزگار جوانی، با دو مشکل عمده روبه رو است:
- اول این که فکر می کند زمان زیادی دارد و اگر تمرکز نداشته باشد و سریع کارش را شروع نکند، اتفاقی نمی افتد.
درحالی که بعدا متوجه میشود اشتباه میکرده - دوم این که خیلی ها را قبول ندارد و دوست ندارد شبیه آنها شود؛
در حالی که بعدها، به این نتیجه می رسد که اگر دیر بجنبند، آنچه را هم که میتوانست داشته باشد، نخواهد داشت.
اگر این درس را از ابتدا می آموختم، امروز می توانستم،
- دکترای روانشناسی یا مدیریت داشته باشم
- یک مجری کاردرست باشم
- چند جلد کتاب نوشته باشم
- و….
و اما نکته عجیب دیگری که در این زمینه یاد گرفتم، چنین بود:
وقتی شما در رشته ای به اوج می رسید، به راحتی می توانید وارد رشته های دلخواه دیگر هم بشوید. یک دکتر یا پژوهشگر، راحت تر می تواند مجری تلویزیون بشود و صحبت کند، یک شاعر، حتی می تواند مجری گری کرده و بازیگری هم پیشه کند. چه بسیار فوتبالیست هایی را دیده ایم که به رشته های دیگری هم ورود کرده اند. چه بسیار هنرمندانی که کتاب نوشته اند و کتاب شان فروش بالایی هم داشته و ….
نکته اصلی اینجاست که:
با تمرکز بالا، یک رشته اصلی را شروع کنید، وقتی که به اوج شکوفایی در آن رسیدید، می توانید به رشته های دلخواه دیگر هم فکر کنید.
ای کاش، شما این استراتژی های اشتباه مرا تکرار نکنید و از همان ابتدا :
- فکر نکنید که وقت به اندازه کافی دارید
- فکر نکنید که دستاوردهای بسیاری از مردم، ناقابل است، چرا که اگر دیر بجنبید، به آنها هم نخواهید رسید.
امیدوارم هیچ گاه این اشتباه را تکرار نکنید….
راستی، اگر شما هم احساس میکنید تجربه هایی از جنس نسخه ایرانی دارید که میتواند چراغ راه هم وطن هایتان باشد، برای ما بفرستید…
امیدوارم از مقاله جستجوی موفقیت لذت کافی را برده باشید منتظر کامنت های شما هستیم.
من مقالات آقای محمدی را در مجله موفقیت سابقا می خواندم برایم خیلی جذاب بود خوشحال شدم که اینجا هم دست بقلم شدند امیدوارم مستمرباشد . موفق باشید
خیلی عالی بود چون این مقاله مناسب حال و هوای اکثر ما ایرانی ها بود
مقاله مفید و عالی بود
سلام
منم مثل شما دنبال خوشبختی میگردم زیاد نیست شروع کردم همیقدر بگم که 26 سالمه و حدود چند ماهه که فهمیدم تا الان خودمو تو چه باطلاقی انداخته بودم.نمیخوام با گفتن دیگه دیر شده باز اشتباهات گذشتمو تکرار کنم همیشه میگم الان که فهمیدی با خودت چند چندی پس جبران کن .بزرگترین اشتباه من این بود که زندگی میکردم تا ببینم چی میشه !!! نمیدونستم قراره چیکاره بشم فقط به این فکر میکردم که باید درسم تموم بشه و سنم بالا بره تا ببینم سر چه کاری میرم. همیشه نظاره گر بودم تا ببینم به چه سرنوشتی دچار میشم. هیچوقت نخواستم سرنوشتمو خودم بسازم .
سلام خدمت دوستان عزیز
بسیار زیبا ….تجربه های ناب
از نظر من این هم نسخه ای از موفقیته…اگه شما این راه ها رو نمی رفتید، نمی تونستید الان به این زیبایی مقاله تاثیرگذار بنویسید …. امیدوارم همواره ارزشمندتر شوید
سایت خوبتون رو دوست دارم و خوشحالم از بودنتون
خدا قوت
بسیار مقاله ی مفیدی بود و زبان موثر و روانی هم داشت
تشکر
در پاسخ به جمله ی آقای عیسی محمدی عزیز
راستی، اگر شما هم احساس میکنید تجربه هایی از جنس نسخه ایرانی دارید که میتواند چراغ راه هم وطن هایتان باشد، برای ما بفرستید…
سلام
تا جایی که به خاطر دارم وقتی من مشتری سوخت جت شدم این کوچه خاکی بود و هنوز کسی این سایت را نمی شناخت ….
چون این وبسایت یک جنس اصیل است و شبیه هیچ کس نیست و بسیار حرف برای گفتن دارد ، بارها تلاش کردم تا با گردانندگان آن ارتباط برقرار کنم و شماره تماس یا نشانی ایشان را بیابم که نشد….
سرانجام در قسمت نظرات مقالات برای امور مختلفی همچون ویراستاری ، ترجمه و انتقال تجربیات اعلام آمادگی کرده و حتی شماره تماس خود را قرار داده ام ولی تاکنون از طرف سایتی که بسیاری از مقالات آن را درخانه دل جای دادم ، اقدامی صورت نگرفته است……
همچنان تو را من چشم در راهم ………….
ارادتمند شما
بهروز شریفی
با سلام جناب شریفی، شما میتوانید از قسمت ‘تماس با ما’ با گردانندگان سایت در تماس باشید، با آرزوی موفقیت.
سلام
خیلی وقته که عضو این سایت هستم اما اولین باره که میخوام کامنت بذارم چون واااقعا ارزش داره که بگم: فوق العاده بود … ۹۷
عالییییییی بیایید بیش از اینها ایرانی باشیم و حوزه موفقیت راب ا ایرانی بودن به صورت نزدیک تلفیق کنیم با آروزوی موفقیت ، وباسپاس فراوان از این مطلب
من همین مشکل انتخاب بین دو رشته روانشناسی و حقوق رو دارم . کلی از وقتم دارم با خودم کلنجار میرم ولی هر دو رشته رو دوست دارم . اینکه یک کدوم رو رها کنم آزارم میده . میخواهم هر دو رو برم نمیدونم کار درستی هست یا نه
مطلب بسیار پخته ای بود . اما افسوس که جوان نمی داند و پیر نمی تواند
سلام
مقاله بسیار عالی بود
اما چرا لینک دانلود فایل های صوتی منقرض میشه و می ره ؟ برای چی اینکار را بکنی ؟ بهتر نیست جاودان بماند ؟
من هم به نوبه ی خودم تشکر میکنم .
سلام ممون از مقاله عالی و بی نظیرتون و ممنون که حاضز شدید تجربیاتتون رو به ما هم منتقل کنید..در یک جکله میتونم بگم عالی بود… حرفی بود که درست مختص این روزهای منه…امیدوارم خداوند به همه ی جوانان ایرانی کمک کنه تا همه ما موفق باشیم
من تا حالا تو قسمت نظرات هیچی ننوشتم واسه این مقاله یعنی حیفم اومد چیزی ننویسم این مقاله منه خواب الود رو با لگد بیدار کرد خیلی عالی بود تشکر
این شد مقاله عالی از یک سایت ایرانی
خیلی شباهت زیادی دارن افرادی که تو راه موفقیت هستند …
ممنون
چقد مقاله ی زیبا و امروزی بود..دستت درد نکنه اقای محمدی عزیز
برای شما دوست عزیز آرزوی موفقیت دارم
من هم همین راه را رفته ام
تقریبا از 12 سالگی دنبال یک کشف بزرگ بودم و هستم و زندگی خیلی از آدمای موفق رو بررسی کردم و خودم همیشه شکست خوردم …
من هم در چندین زمینه مختلف استعداد و علاقه دارم و همینطور که فرمودید بهترین کار تمرکز کردن روی یک شاخه است که موفقیت همراه دارد …
ولی منم در تجربه خودم به یک بحران بزرگ بر خوردم که هنوز برایم حل نشده است …
و این بحران چیزی نیست جز یک ترس درونی …
یک ترس بزرگ از موفقیت که همه وجودم رو پر کرده و هر چی هم به بررسی دوران کودکی ام دقت میکنم ریشه اش پیدا نمیشه …
ولی میدونم که در یک قدمی موفقیت ایستادم و کلید برداشتن قدم آخر هم برطرف کردن این ترس خانمانسوزه …
ترسی که باعث میشه ما از داشتن یک زندگی راحت و دست یابی به یک موفقیت و دستاورد بزرگ بترسیم …
فقط
بسیار عالی