4 افسانه ی استارتاپی که باید به سرعت نابود شوند
ما انسان ها عاشق افسانه ها هستیم…
حالا میخواهد اسب شاخدار خیالی باشد یا ریشِ بلندِ زئوس، به هر حال یک افسانه خوب قدرت تخیل ما را تقویت میکند.
یک افسانه ی بد، میتواند باعث قضاوت و تصمیمات نادرستمان باشد.
یا ما را در عادات بد گیر بیاندازد و اعتقادات اشتباهی برایمان بوجود آورد. اگر شما هر روز در دنیای اینترنت وبگردی میکنید احتمالا بعضی ازین افسانه ها که منسوخ شده اند را دیده اید.
اما در این مقاله میخواهیم 4 افسانه استارتاپی را آشکار سازیم که مانع راه تان یا ناقوس راه اشتباه تان خواهند بود؛ مخصوصا در حوزه بازاریابی باعث تصور غلط میشود که اغلب اوقات شاهد آن هستیم.
قبل از شروع بیایید که توضیح مختصر راجع به استارتاپ ها بدهیم؛
استارتاپ ها به زبان خیلی ساده نسخه اولیه شرکت های بزرگ هستند. مثلا شما تصمیم میگیرید در زمینه ارائه خدماتِ اینترنتی به مردم کسب و کاری راه اندازی کنید، تا قبل از بزرگ شدن این کسب و کار فعالیت شما یک استارتاپ است.
در ایران نیز امروزه کارآفرین استارتاپی بیشتر هستند؛ جوانانی که دور هم جمع میشوند تا یک کاری راه اندازی کنند، بیزینس مدل میکشند، یک وبسایت درست میکنند و مشغول به کار میشوند.
در آمریکا به استارتاپ ها در اوایل پدیدار شدن شان کسب و کارهای گاراژی میگفتند.
همانطور که میدانید بزرگترین شرکت های تکنولوژیکی جهان مثل اپل، مایکروسافت، دِل و … از یک گاراژ خانگی شروع شدند. اولین دفتر کار آنها یک گاراژ بود. استیو جابز اولین سرمایه گذار شرکت اپل را به گاراژ خانه شان دعوت کرد(!)
اگر وارد دنیای استارتاپی شوید، چون روندی نوظهور است پس به احتمال زیاد شایعه و باور اشتباه زیادی در این مسیر خواهید شنید که اگر راجع به آن تحقیق نکنید یا به آنها اهمیت دهید ممکن است کسب و کار شما را به بیراهه بکشند.
شما هم یک استارتاپ دارید؟ یا میخواهید داشته باشید؟ این مقاله را لازم دارید بخوانید.
4 افسانه ی استاراپی که باید به سرعت نابود شوند واگرنه کسب و کار شما را نابود میکنند :
افسانه اول | بازاریابی محتوایی یعنی همه چیز برای همه کس
به نظرتان اینطور است؟
بازاریابی محتوایی شامل چندین سبک، کانال و استراتژی میباشد و فرض کردن اینکه تمام آنها برای تمام مردم جواب میدهد به شکل کاملا جدی، مضحک است. همانند ایده ای که نمیتواند مخاطب آن همه مردم باشد بلکه باید بازار هدف اش را نشانه بگیرید.
وقتی به سمت بازاریابی محتوایی میروید، اهداف شما باید نیاز های قشر خاصی را برآورده کند.
برای مثال اگر محتوای شما یک کاغذ A4 با نوشته سیاه و سفید باشد، شاید برای اطلاعات رسمی و جزییات خوب باشد، از آن برای شرکت های کامپیوتری استفاده کنید و جواب بگیرید… اما برای یک مزون لباس جواب نمیدهد؛ باید یک ژورنال تمام و کمال با رنگبندی بسیار زیبا درست کنید.
یا اگر کسب و کارتان برای سالمندان است، شما به توییتر نیازی ندارید ! بلکه کاغذ های سفید با نوشته های بزرگ جواب بهتری خواهید گرفت. برای انجام این کار شما باید در قدم اول اهدافتان را مشخص کنید، سپس با در قدم دوم مخاطبانتان را بشناسید و دریابید با چه سبکی اشتیاق آنها بیشتر به برند شما جذب میشود و بعد بهترین کانال برای رسیدن به مخاطب تان را انتخاب کنید.
در زمینه بازاریابی محتوایی، یکی از بهترین منابع نوشته های استاد شعبانعلی است که توصیه میکنیم از اینجا بخوانید.
افسانه دوم | بازاریابی شبکه های اجتماعی رایگان است
ببخیشد اگر نا امیدتان میکنم… اما اصلا اینطور نیست !
این درست است که شما هیچ پولی برای درست کردن اکانت های فیس بوک، توییتر، اینستاگرام و لینکداین پرداخت نمیکنید… اما متاسفانه در اشتباه اید اگر فکر میکنید این شبکه های اجتماعی هیچ هزینه ای برای اداره و مدیریت آنها برای شرکت شما ندارند.
برای یک استارتاپ، وقت با ارزش ترین منبع است.
اینکه چطوری مصرفش میکنید باید بر حسب ریال و تومان محاسبه شود. وقتی که شما صرف یادآوری حضورتان در شبکه های اجتماعی میکنید، وقتی است که شما صرف تست کردن محصولتان، تحقیقات بازارتان، تکمیل کسب و کارتان نمیکنید.
یعنی زمانی را که در شبکه های اجتماعی سپری میکنید برای شرکت شما هزینه دارد و هزینه آن عدم پرداختن به کارهای دیگری است که انجام دادنِ آنها باعث سودآوری شرکت شما میشود.
بحث بر سر موضوع بازگشت سرمایه (ROI) در شبکه های اجتماعی به اندازه قدمتش پوچ و بی ارزش است. تمرکز شما باید بر روی اندازه گیری واکنش ها و تماس هایی باشد که از شبکه های اجتماعی میگیرید؛ با آزمایش هایی که میتوانید با لینک های قابل رد گیری مانند مثال bit.ly انجام دهید تا بدانید هر کاربر چطوری ترافیک سایت شما را بالا میبرد.
اگر در مدت دو ماه از یک شبکه اجتماعی برای کسب و کارتان سودآوری کسب نکردید، فعالیت در آن شبکه اجتماعی برای شما اتلاف وقت است.
افسانه سوم | شما از عهده ی روابط عمومی بر نخواهید آمد
مگر میخواهید تاس بریزید؟
شما نمیتوانید از عهده ی تعیین استراتژی یا برنامه ریزی برای روابط عمومی شرکتتان بر نیایید. درست، قبول… بعضی استارتاپ ها خاصیتی دارند که به هرچیزی دست میزنند پول میشود اما این به معنای آن نیست شما هم باید هر به استراتژی دست بزنید برایتان پول شود.
هنگامیکه استارتاپ شما در حال جوانه زندن است شما باید استراتژی های انتخاب کنید که از طرف مردم مورد تایید واقع شوید، مانند مثال از مشتری درخواست کنید محصول تان را نقد کند یا گزارش گیری از محصولتان وقتی به جمعی از مصرف کنندگان دادید تا از آن استفاده کنند.
و از همین گزارش ها و توصیه نامه ها بر روی محصول تان استفاده کنید.بر روی کاتالوگ محصولتان نظر مصرف کنندگان را بنویسید… به همین راحتی شما اولین قدم روابط عمومی را برداشتید.
در زمینه روابط عمومی توصیه میکنیم کتابِ «سقوط تبلیغات، ظهور روابط عمومی» را حتما بخوانید.
افسانه چهارم | استارتاپ شما نمیتواند با افراد کله گنده با پول های کلان رقابت کند
یکی از رایج ترین و مخرب ترین افسانه ها…
این یک راه آشکار دیرینه است تا زیر فشار یک عالمه کار سخت اما خلاقانه که قرار است انجام دهید چون رقیب تان انجام نمیدهد قرار نگیرید… شما این افسانه را قبول میکنید و خودتان را از رقابت خلاص میکنید !
بجای فکر کردن راجع به اینکه چقدر پول نسبت به رقیبتان رد و بدل میکنید، وقت سر فکر کردن راجع به اینکه چه چیزی را میتوانید به مشتریانتان بدهید که برایش ارزشمند باشد (اما رقیبتان نمی تواند) صرف کنید. یک استارتاپ بودن این مزیت را دارد که وقت زیادی درگیر مسایل بوروکراسی و کاغذ بازی نمیکنید و خیلی خیالتان راحت تر و خلاق تر میتوانید فکر کنید.
شرکت های بزرگ برای تصمیم گیری و اجرا یک ایده چندین ماه زمان لازم دارند، اما استارتاپ شما اینطور نیست… خیلی سریع و چابک هستید و میتوانید سریع ایده های مختلف را تست کنید.
شما میتوانید شرکتتان را برای یک بازار هدف مشخص بازاریابی کنید همراه با رابطه ی بلند مدت میان شما و مشتریانتان و ارزش زندگی تک تک مشتریانتان را با وفاداری به برندتان بیشتر کنید. سریع تر و بشتر از رقیتان کار کنید.
قبلا در بخش معرفی کتاب، توصیه کردیم کتاب «نوپای ناب» را حتما بخوانید چون کمک زیادی در این زمینه به شما خواهد کرد.
عمل کردن و خدمت رسانی، بیشتر از یک تبلیغ پر زرق و برق میتواند برایتان مشتری بیاورد.
همانطور که گفتیم، فرق یک افسانه ی خوب با بد در آن است که افسانه خوب تخیل ما را وسعت میدهد اما برعکس یک افسانه ی بد حد و حدودی برای تخیلمان میگذارد.
آیا شما افسانه های دیگری هم سراغ دارید؟
زیر همین پست برای ما بنویسید
در همین زمینه، نوشته های زیر را بخوانید :
- 5 درس از 5 کارآفرین موفق دنیای استارتاپ
- دانلود کلیپ انگیزشی 27 – چشم انداز کارآفرینی به سبک گرگ وال استریت
- 5 حقیقت باورنکردنی از طرزفکر کارآفرینان موفق
در سری مقالات پروژه سوخت جت :