پرونده مرموز جی کی رولینگ؛ قطاری که زندگی ها را متحول میکند
و چطور شما هم سوار این قطار شوید؟
در این مطلب میخواهم داستان زندگی یکی از زنان پرآوازه یعنی جی کی رولینگ را برایتان بازگو کنم…
(خانمهای عزیز لطفاً این نوشته را با دقت بیشتری بخوانید)
- فکر میکنید در زندگی شکستخوردهاید؟
- احساس میکنید همسرتان قدر شما را نمیداند؟
- از لحاظ مالی در فشار هستید؟
اگر در نقطه بحرانی زندگیتان گیر افتادهاید، تا انتهای این نوشته با ما همراه باشید.
جی کی رولینگ
و آرزویی که به واقعیت نپیوست !
«جوآن رولینگ» در جولای سال 1965 به دنیا آمد.
پدرش مهندس و مادرش تکنسین بود. خانواده او وضع مالی خوبی داشتند. جوآن از سنین کودکی کتاب خواندن را شروع کرد. محبوبترین کتابی که در کودکی خواند، کتاب «اسب سفید کوچولو» نوشته «الیزابت گوج» بوده است.
البته کتابهای «منکس موشه» نوشته «پل گالیکو» و «گریمبل» از «کلمنت فروید» را نیز خوانده است؛ جوآن این سه کتاب را بسیار دوست داشت. از کودکی دوست داشت نویسنده شود… گه گاهی مینوشت و با این کار احساساتش را بروز میداد.
در 6 سالگی داستانی به نام «خرگوشی به نام خرگوش» نوشت. خرگوشی به نام خرگوش، اولین تجربه داستاننویسی جوآن بود. محبوبترین درس مدرسه برای جوآن، ادبیات انگلیسی بود.
معلم خصوصی او اعتقاد داشت که جوآن چندان از بقیه همسنوسالهایش متمایز نیست؛ اما دختری باهوش و پرانگیزه است.
جوآن در امتحان ورودی آکسفورد شرکت کرد ولی پذیرفته نشد.
بعدازآن، تصمیم گرفت در رشته ادبیات فرانسه در دانشگاه اکستر انگلستان مشغول به تحصیل شود.
بعدازاینکه از دانشگاه فارغالتحصیل شد در سال 1990، در سازمان عفو بینالملل بهعنوان مترجم و منشی مشغول به کار شد. دو سال بعد با یک روزنامهنگار پرتغالی آشنا شد. نام او «ژورگه آرانتس» بود. جوآن با آرزو و امید دل به این مرد داده بود. هردوی آنها به سبک نویسندگی «جین آستین» علاقه داشتند.
کمی بعد از آشنایی، با هم ازدواج کردند.
خیلی زود دختر کوچک آنها به دنیا آمد. نام دخترشان را جسیکا گذاشتند. پس از ازدواج، جوآن فهمید ژورگه مرد رؤیاهای او نبوده است. شوهرش با او بدرفتاری میکرد. خشونت همسرش باعث کلافگی و عصبی شدن این خانم زیبا شده بود.
در سالهای 1992 و 1993 زندگی برایش جهنم شده بود.
ازدواجی که بسیار شیرین به نظر میرسید، برای جوآن تلخ و مشقت زا بود. بدرفتاریهای شوهرش او را به جنون کشانده بود. بالاخره تصمیم گرفت از ژورگه جدا شود و در سال 1993 این کار را انجام داد.
حالا جوآن، زنی جوان اما فقیر، افسرده و شکستخورده بود.
طلاق گرفتن باعث شده بود احساس سرشکستگی کند. بهعلاوه، شغلش را نیز از دست داده بود.
مدتی پسازاین جدایی او به همراه دخترش کوچکش به ادینبرو اسکاتلند مهاجرت کرد.
تنهایی و سختیهای زندگی جوآن، او را زنی افسرده و ناراحت کرده بود. بهقدری تحتفشار بود که چندین بار دست به خودکشی زد؛ اما هر بار خودکشیهایش ناموفق بود.
وضعیت روحی او بسیار وخیم بود؛ به همین دلیل مدتی در درمانگاه افسردگی بستری بود. شغلی نداشت و با مستمری ناچیز دولت زندگیاش را میگذراند. جوآن تصمیم گرفت روی نوشتن تمرکز کند تا از بیکاری کلافه نشود.
روزی خواست برای دخترش، جسیکا نان بخرد. آخرین پِنی داخل جیبش را خرج کرد و در راه خانه به این میاندیشید که فردا باید چگونه زندگی را بگذراند؟
قطار رویاها که
زندگی جی کی رولینگ را متحول میکند…
زندگی جوآن، در قطار منچستر به لندن متحول شد.
حدود 4 ساعت قطار تأخیر داشت. در این شرایط اغلب افراد کلافه میشوند و بدوبیراه میگویند.
اما برای این خانم قضیه فرق داشت… ایدهای به ذهنش رسید. خلاقیت جوآن شکوفا شد. در تمام این 4 ساعت ایدهاش را پرورش داد. وقتی به خانه رسید، بهجای اینکه مستقیماً به سمت رختخواب برود، پشت میزش نشست و ایدهاش را روی کاغذ ریخت.
گویی به او الهام شده بود…
تند تند مینوشت. روی کاغذ پسرکی عینکی و لاغر با توانایی جادوگری خلق کرد.
فکر میکنید این خانم که داستان زندگیاش را خواندید که بود؟ او نویسنده کتابهای پرفروش «هری پاتر» است. از آن شب، جوآن نوشتن کتابش را شروع کرد. با ماهیانهای اندک، زندگی او و دخترش میگذشت.
او و دخترش بهشدت فقیر بودند؛ اما جوآن مصمم شده بود که تا قبل از موفقیت، پا پس نکشد.
در زمستان خانه جوآن وسایل گرمایشی نداشت. به همین دلیل روزها مجبور بود با دخترش به کافههای سطح شهر برود. جوآن، جسیکا را میخواباند و بعد در گرمای مطبوع کافه و پشت میزهای آن، نوشتن را شروع میکرد.
حدود یک سال گذشت تا کتابش را بنویسد. بعدازاینکه کتابش را تمام کرد آن را برای انتشارات مختلف فرستاد تا آن را چاپ کنند. 12 ناشر با چاپ کردن کتاب او مخالفت کردند.
رولینگ ناامید نشد و باز هم نوشته خود را برای ناشران دیگر میفرستاد. ماهها بعد، انتشاراتی به نام «بلومزبری» پذیرفت که کتاب رولینگ را منتشر کند. اولین کتاب رولینگ به نام «هری پاتر و سنگ جادو» در ژوئن 1997 در ویترین کتابفروشیها قرار گرفت.
جوآن اولین کتابش را با نام «جوآن رولینگ» امضا میکرد؛
اما « بری کانینگهام»، صاحب انتشارات بلومزبری، از او خواست که با نامی مستعار کتابش را امضا کند؛ زیرا در آن زمان قشر جوان از کتابهایی که نویسندشان خانم بودند، استقبال نمیکردند.
بهاینترتیب، نام «جی.کی.رولینگ» روی کتاب هری پاتر ثبت شد و این نام روی جوآن ماند. نخستین جلد از مجموعه هری پاتر 120 میلیون نسخه در سطح جهان فروخت.
بعد از فروش فوق العاده هری پاتر و سنگ جادو، رولینگ تصمیم گرفت ادامه این داستان هیجانانگیز را بنویسد.
به همین دلیل یک سال بعد «هری پاتر و تالار اسرار» نوشته شد.
نوشتههای رولینگ بهسرعت به فروش میرفت. رولینگ که از این استقبال شگفتزده شده بود دیگر کتابهای هری پاتر را نوشت. سلسله کتابهای رولینگ بعد از هری پاتر و تالار اسرار عبارتاند از:
- هری پاتر و زندانی آزکابان
- هری پاتر و جام آتش
- هری پاتر و محفل ققنوس
- هری پاتر و شاهزاده دورگه
- هری پاتر و یادگاران مرگ
تمام سالهای قرن بیست و یکم برای رولینگ، پر از موفقیت بودند.
کتابهای او پشت سر هم به فروش میرفت و در جشنوارههای مختلف جوایز متعددی به او اعطا میشد.
مجموعه کتابهای هری پاتر جزو پرفروشترین کتابهای تاریخ قرار گرفتند و چند سری از فیلمهای هری پاتر نیز ساخته شد. فیلمهای هری پاتر نیز بهاندازه کتابهایش پرطرفدار بود. کتابهای هری پاتر به 70 زبان زنده دنیا ترجمه شده است، به همین دلیل در هر کشوری میتوانید این کتاب را در کتابخانه نوجوانان پیدا کنید.
علاوه بر سری هری پاتر، این نویسنده با قلم گیرایش چندین داستان بلند و کوتاه دیگر نیز نوشته است که همه آنها جزو محبوبترین کتابها قرارگرفتهاند.
یادتان میآید گفتم که روزی جی کی رولینگ آخرین سکه داخل جیبش را برای خرید نان خرج کرد و با نگرانی به خانه برگشت؟ این روزها اوضاعش کاملاً تغییر کرده است. او اکنون یکی از ثروتمندترین زنان دنیا است. خودش گفته که بهقدری ثروت دارد که دیگر نگران آینده دخترش نیست و میتواند تا آخر عمر در آسایش زندگی کند.
چرا رولینگ موفق شد؟
در انتها میخواهم راز موفقیت رولینگ را به شما بگویم :
- نترسیدن و ادامه دادن به همراه پیروی از الهامات قلبی رمز موفقیت رولینگ بود.
اگر رولینگ ایدهای که در قطار به ذهنش رسیده بود را نادیده میگرفت، اگر باوجود فقر و نداری کار نوشتن را رها میکرد، اگر برای فراموش کردن علائقش بهانه میتراشید، امروز به این جایگاه نمیرسید.
- حالا که داستان زندگی جی کی رولینگ را خواندید به ما بگویید شما چه آرزویی دارید؟
- قلبتان چه میگوید؟
- به حرف قلبتان گوش میدهید یا نادیدهاش میگیرید؟
پاسخ این سوالات آینده شما را میسازد…
در همین زمینه، نوشته های زیر را حتما بخوانید :
سپاسگزارم️
سپاس از مقاله خوبتون⚘
ممنون از شما
سلام دوست عزیز.
امیدوارم ک حالت خوب باشه.
من ذره ذره صحبتاتو درک می کنم و حتی میگم پدر و مادر همراه، بچه رو جلو میندازن ولی پدر و مادری ک همراه نباشن عقب میندازن، مانع میشن برای یه مدتی ولی این بازم ما هستیم ک نباید یه مدت رو تبدیل به همیشه کنیم و دوباره برگردیم سمت اهداف و رویاهامون.
درکت می کنم ک ناراحتی از دستشون ولی بیا و بخاطر خودت، فقط و فقط خودتدوباره به جریان زندگی برگرد، به خودت زمان بده، برو کتاب بخون یا یه پیج خوب اینستا رو دنبال کن (پیجی ک صرفا انگیزشی نباشه و حقیقتای زندگی رو بهت بگه ک بتونی در مسیر آگاهی قرار بگیری) تا خودت حالتو خوب کنی.
یادت باشه ک هیچ کس توی زندگی ارزش اینو نداره ک بخوای بخاطرش قید زندگی کردن و قید شاد بودن رو بزنی.
سعی کن ک کتاب نیمه تاریک وجود رو بخونی، پی دی افش هس میتونی دان کنی.
از اینستا هم اگه خواستی پیج ایمان سرورپور رو فالو کن، با پستا و استوریاش جلو برو، مطمئنم ک کمکت می کنه.
از خدا میخوام ک هر چه زودتر بیای اینجا و بنویسی ک حالم عالی شده ♥️♥️♥️♥️♥️.
به خدا می سپارمت عزیزم .
درخششتو ببینیم .