دونالد ترامپ؛ رهبری منفور با درس های طلایی موفقیت | قسمت چهارم
چهره های بزرگ دنیا ویژگی های منفی و مثبت زیادی دارد...
مسأله خوششانسي نيست؛ مسأله در پشتكار و غريزه است
دونالد ترامپ حالا رئیسجمهور بزرگترین کشور دنیا از نظر اهمیت و پیشرفت اقتصادی و تکنولوژیک و نظامی و … شده است؛ رئیسجمهور کشوری که آن را بهنوعی(!) بزرگترین امپراطوری تاریخ هم میدانند.
اما قبل از ترامپِ رئیسجمهور و منفود، ما یک ترامپ موفقیتی هم داشتیم که کتابهایی درباره پیشرفت و توسعه فردی مینوشت و آرا و اندیشهها و پیشنهادهایش را در این کتابها، با دیگران به اشتراک میگذاشت. تا قبل از اینکه رئیسجمهور هم شود، کلی آدم موفقی بود؛ هرچند که ضعفهای شخصیتی و اخلاقی خودش را هم داشت.
اما نباید فراموش کرد که به قول دکتر احمد حلت، بنیانگذار مجله موفقیت :
«ریاست جمهوری ترامپ جدا از اینکه چه جور آدمی است،
از این نظر اهمیت دارد که با فرمولهای مرسوم موفقیتی به چنین جایگاهی رسیده
و این، بدان مفهوم است که این فرمولها، جواب میدهند.»
اما چنین آدمی، چطور شده که به چنین موفقیتهایی رسیده و حتی حالا، رئیسجمهور بزرگترین کشور دنیا شده؟
جدا از علمی بودن یا نبودن نظراتش، بهعنوان یک آدم خیلی موفق میشود روی آنها حساب باز کرد. پس این شما و این هم سلسله مطالب دنبالهدار «دونالد ترامپ؛ رهبری منفور با درس های طلایی موفقیت»
در این سری مقالات نمیخواهیم بپردازیم به گذشته و بیوگرافی دونالد ترامپ، چرا که قبلا در «پرونده مرموز دونالد ترامپ؛ نمایش، سیاست و هنر معامله» کامل به آن پرداختیم، در این سری مقالات میخواهیم درس های موفقیت دونالد ترامپ را در طول عرصه های مختلف زندگی را بررسی کنیم.
سلسله مقالههایی که همهشان را باید با هم بخوانید و خواندن یکی، دو تا از آنها، به کارتان نخواهد آمد…
قسمت قبل را كه يادتان مانده است؟ درباره نسبت سختكوشي و نوآوري صحبت كرديم. البته بهتر ميبود كه ابتدا درباره سختكوشي صحبت ميكرديم، سپس درباره نوآوري.
اما همهچيز برعكس شد.
ميدانيد چرا؟
چون اگر ابتدا درباره سختكوشي صحبت ميكرديم، همه بالافاصله شبهه وارد ميكردند كه نه آقا، كي گفته كه سختكوشي خوب است و جواب ميدهد و بايد پارتي و پول و … داشته باشي !
پس صلاح در اين بود كه نوآوري و صراحت و …، قبل از سختكوشي بيايد تا اين شبهههاي رايج به بحث ما وارد نشود.
ترامپ عقايد خودش درباره سختكوشي را، با كلام فرانكلين روزلوت شروع ميكند، جايي كه گفته است «هرچقدر سختكوشتر باشيد، شانس بيشتري هم خواهيد داشت.» او حتي نقبي هم به جمله گري، بازيكن بزرگ گلف ميزند كه هرچقدر يشتر كار ميكند؛ خوششانستر هم ميشود.
ترامپ حتي اشاره ميكند كه خيليها، مدام از او ميپرسند چطور است كه اينهمه موفقيت بزرگ به دست ميآورد و خوششانس است؟ او هم جواب ميدهد كه مسأله خوششانسي نيست؛ مسأله در پشتكار و غريزه اوست.
او از عادتي در خودش صحبت ميكند كه باعث و باني اين همه شانس براي او شده است؛ عادت سخت كار كردن. مردم، سخت كار كردن او را نميبينند، اما موفقيتهايي كه به دست ميآورد را ميبينند؛ پس همه چيز را به شانس ربط ميدهند…
ترامپ معتقد است كه رسانهها، معمولاً به سمت كساني گرايش پيدا ميكنند كه به موفقيتها و پيروزيهاي ناگهاني ميرسند؛ مثل ستارگان راك در زمان خودش. او اشاره ميكند كه خيلي از مردم، دوست داشتند موفقيتهاي شبيه به اينها را تكرار كنند، در حالي كه اين يك استثنا بوده است و نبايد مسير عادي را كنار گذاشت.
اما مسير عادي و معمول و منطقي چيست؟ از نظر ترامپ، «راه درست براي موفق شدن» اين است:
«بيشتر كار كنيد، پشتكار داشته باشيد و به اين بينديشيد كه
چه چيزهاي مثبتي برايتان اتفاق خواهد افتاد؛
نه اينكه چه چيزهاي منفياي پيش روي شما قرار خواهد گرفت.»
ترامپ راست ميگويد؛
رسانهها چندان به داستانهاي كساني كه با سختكوشي و صرف زمان به موفقيتهاي بزرگ رسيدهاند، علاقهاي ندارند. آنها به سمت كساني ميروند كه به موفقيتهاي دفعهاي و آني رسيدهاند. در نتيجه مردم، علاقه دارند كه مسير معمول و مرسوم و منطقي را نروند و به مسير عجيب و غريب ديگري بروند.
نتيجه؟ غالباً به نتيجه درست نميرسند و شكست ميخورند.
به قول كيم وو چونگ، بنيانگذار دوو، كل ماجراي دنيا چنين است :
هرچقدر بيشتر و عميقتر چاه بكنيد، به آب بيشتري هم ميرسيد.
كل ماجراي زندگي همين است و ديگر هيچ.
يا جاي ديگري ميگويد :
اگر يك نفر در يك روز، سه برابر ديگري كار و تلاش و تحصيل كند، طبيعي است كه در يك روز، سه برابر ديگري پيشرفت كند و موفقيت به دست بياورد.
دقت کنید… او نمیگوید فقط کار کنید ! بلکه تحصیل و تلاش هم لازم است تا پیشرفت کنید.
كل ماجراي پشتكار چنين است؛ زندگي براي شما بهترينها را كنار گذاشته است، اما بايد براي رسيدن به آنها، چيزي زير پايتان بگذاريد؛ اين چيزها همان پشتكار و تحصيل و سختكوشي هستند.
راستش را بخواهيد، اصلاً چيزي به اسم شانس هم نداريم و قبلا در مقاله «چرا افراد موفق هیچ اعتقادی به شانس ندارند؟» خواندید؛ هر چه هست، هوشياري شما در نتيجه بسيار كار كردن شماست. وقتي شما بسيار كار ميكنيد، هوشتان تيزتر و حواستان جمعتر ميشود.
در نتيجه، فرصتها و موقعيتها را بهتر و سريعتر و عميقتر درك ميكنيد.
اين سرمايهگذار ولي سكوت كرده و صرفاً داشت اطراف را ميپاييد.
ديد كه يك نفر نيازي به نوبتش ندارد و نميداند كه با فيش نوبت خودش چه كار بايد بكند. او كه حواسش جمع بود، رفت و سريع فيش را گرفت و تشكر هم كرد.
سپس رفت و كارش را راه انداخت. موقعي كه داشت بر ميگشت، ديد كه هنوز افرادي كه مدام غر ميزدند، دارند با هم صحبت ميكنند.
شما در واقع، در محوطه هجده قدم هستيد و توپي ميآيد و به سرتان ميخورد و وارد دروازه ميشود… اين آيا يك شانس است؟ هرگز؛ اين ناشي از حضور شما در محوطه هجده قدم بوده است. اگر آنجا نميبوديد؛ چنين فرصتي براي شما پيش نميآمد.
چطور است درس اين شماره ترامپ را اجرايي كنيم؟
هر جايي كه هستيم، سختتر و سختتر و باز هم سختتر بكوشيم؛ آنوقت ببينيم شانسها ميآيند يا نه.
و البته درباره شانس، مقالات زیر را حتما بخوانید :
در مورد سایر افراد موفق هم یه همچین مقاله ی کامل و سریالی قرار بدید
باسپاس
به به بازم ترامپ =))) این سری مقاله رو خیلی دوست داشتم